سایت نقطه - آقای علیرضا علوی تبار در مطلبی که نزدیک به دو هفتهی پیش در سایت زیتون به چاپ رسیده است از دید، و با انگیزهی خودش به مسئلهء و مشکل دیرینهء «اصلاح پذیری» جمهوری اسلامی ایران پرداخته است. مطلب ایشان هرچند بظاهر بسیار متنوع و فراگیر و علمی مینماید، اما دارای نقاط متاسفانه کمبود و نارسایی بسیاری است.
بجا دیده شد که برای خوانندگانِ مطالبی از این دست، از میان زبان پیچیدهء مقالهء ایشان، یک مختصر قابل فهم و قابل استنتاجی را بنویسیم. سایت نقطه و نویسندگانی که با این سایت همکاری میکنند ابدا قصد جدل با هیچ اندیشه و صاحب اندیشهای را ندارند، اما باور دارند که درون ایران نوعی «حرّافی» ویژه از سوی اصلاح طلبان در جریان است که میتواند به چشم بعضی خوانندگان و سطحی نگرها، پر مغز هم بیاید. باید گفت، که نه تنها حوصله و وقت کافی برای پرداختن به ادعاها و نظریات اصلاح طلبان برای هر کسی و هر زمانی وجود ندارد، اما بطور کلی در فرهنگ مناظرات سیاسی ایرانیان رسم است که زیاد به دست و پای دیگران نباید پیچید. غافل از اینکه بهترین راه برای دست یابی به روشها و تصمیمهای درست سیاسی، نقد تحلیلی و آنالیز یکدیگر است.
به هر روی، هدف ایشان از این مقاله این است که نخست، تعریفی جامع و «کامل» و به روز از ویژگیهای «نظامهای اصلاح پذیر» بدهند و سپس، به دنبال شواهدی میروند که نشان دهند کدام و چقدر از این ویژگیها در جمهوری اسلامی بالقوه موجود است و میتواند بالفعل شود.
ایشان با این ورودی بحث را آغاز میکنند که پرسشی از این جنس که «آیا اصلاح پذیریی در نظام جمهوری اسلامی هست یا نه؟»، سال هاست در نظر مردم ایران مطرح بوده است و ارزش پرداختن به این پرسش و پاسخ آن فراز و نشیبهای زیادی را دیده است، اما همچنان این پرسش زنده و موجود است.
بلافاصله پس از این طرح «مشکل» ایشان میرود به سراغ تعریفی از «اصلاح پذیری سیستمهای سیاسی» که بطور کل اصلاح سیستمهای سیاسی چیزی است کاملا در تناسب با «درک» «فعالان سیاسی» از محیط اجتماعی که در آن نیاز به اصلاح دیده شده است. ایشان درک این فعالان از واقعیتهای جامعه را ریشه و پایهء اصلاحات در جوامع میداند. ایشان البته اذعان دارند که نفس «فعالیت سیاسی» تنها به اصلاح طلبی منحصر نمیشود وگرنه تمام دار و دسته رهبران انقلابی سال ۵۷ غیر سیاسی هستند!
ایشان پشت سر این مطلب، اینگونه فرمول بندی میکند و مینویسد که:
«اصلاحطلبی بهطور کلی از یکسو در مقابل محافظهکاری (حفظ وضع موجود) و از سوی دیگر در برابر انقلابخواهی قرار میگیرد. اما در وضعیت کنونی منظور از اصلاحطلبی «تلاش آگاهانه برای گذار به مردمسالاری و تثبیت آن از طریق اقدامات مسالمتآمیز، تدریجی و گام به گام و متکی بر نهادهای مدنی، متکی بر شهروندان ایرانی و بدون تقلیلگرایی سیاسی» است. روشن است، ایجاد یک «جنبش تودهوار» و «برخوردار از رهبری فرهمند» برای گذار به مردمسالاری، اصلاحات نیست.»
پس، آقای علوی تبار با تعریف خود از اصلاحات دارد میگوید که «این» درک ایشان از اصلاحات است، بر اساس واقعیات هاست و درست هم هست. ما با درک ایشان کاری نداریم. با تٰعریف ایشان هم تلویحا کنار میآییم چرا که یک نظریه سیاسی است. اما سر واقعیتها دچار مشکل با ایشان میشویم؛ میتوانیم فورا بپرسیم: کی گفته است که کنار گذاشتن توده مردم از اصلاحات و رد رهبری برای این تودهء خواهان اصلاحات، یک درک واقعی از شرایط سیاسی ایران است؟ اگر این واقعیت است که تلاش آگاهانه برای گذار به دموکراسی کار «توده وار» نیست، پس چرا در همه جای جهان امروز اتکا به رای مردم است؟ زمانیکه تودهها ابزار بازگویی حرفها و اخوستهایشان را ندارند آیا راه دیگری جز این واقعیت هست که باید به زور متوسل سوند؟
ثانیا، چرا باید بخاطر اینکه هر حرکت سیاسی هماهنگ، و دارای اهداف واقعی مردم از آن حرکت سیاسی را «انقلاب و جنبش» مینامیم، سپس نفس «جنبش» را غیر اصلاحی بدانیم؟ آیا جز این است که در سیستمهای غیر دموکراتیک «جنبش»ها نتیجهء طبیعی سنتزهای رژیم دیکتاتور هستند؟ پس آقای علوی تبار همینجا میپذیرد/باید بپذیرد که «واقعیات جامعه»، بخش بزرگی از ایرانیان را بدانجایی کشانده است که دیگر به فرمول «فعالین سیاسی اصلاح طلب» و امثال آن برای اصلاحات باوری ندارند - زیرا به این درک رسیدهاند - و خواهان راههای دیگری برای «اصلاح» هستند.
حالا اگر ما بیاییم و در کنار این فرمول آقای علوی تبار، یک میزان دیگر را نیز قرار دهیم چه خواهد شد؟ اینکه، مردم به این درجه از درک رسیدهاند که دیگر «اصلاح شرایط بد جامعه» با هدف رسیدن به دموکراسی (مردم سالاری به قلم آقای علوی تبار) از راه فرمول بالا امکان ندارد و باید «روش» را عوض کرد. آیا این هم باز ناشی از درک غلط مردم نسبت به درک فعلاین سیاسی طرفدار اصلاحات است؟ آیا این فرضی اثبات شده است که با «تغییرِ» روش، هدف مردم «مخدوش» میشود؟ زیرا آقای علوی تبار میگوید: «دموکراسی با خشونت بدست نمیآید» و بنابرین، فرمول آقای علوی تبار برای ایرانیان بهترین/این است که ایرانیان شکیبا باشند و با کمک به مبارزه و تقویت نهادهای مدنی، اصلاحات را به سیستم سیاسی تزریق نمایند. این نسخه اما هم تاریخش گذشته است هم اینکه داروهایش دیگر در کشور ما بدست نمیآیند. زمان این حرفها دوره آقای خایمی بو دکه نزدیک به سی میلیون رای را پشت سر خود داشت. نه اکنون که سردار قاسم سلیمانی و محسن رضایی تعیین سیاست میکنند.
فرمول بعدی آقای علوی تبار این است:
نظامهای تمامیتخواه (توتالیتر) ← نظامهای اقتدارگرای نظامی ← نظامهای اقتدارگرای لیبرال (در سیاست اقتدارگرا و در اقتصاد لیبرال) ← مردمسالاری نمایشی ← شبه مردمسالاری ← مردمسالاری مبتنی بر نظام نمایندگی ← مردمسالاری مشارکتی ...←
طبق این فرمول مسیر این است:
- مردم ما و فعالین سیاسی باید درک کنند در دوران نظام تمامیت خواه و اقتدارگرایی نظامی بسر نمیبرند. و باید درک کنند که با باور و ایمان به فعالین سیاسی اصلاح طلب جامعه - و نه تودهی مردم، مردم دارند به سوی اقتصاد لیبرال میروند و به آن میرسند و مرحلهء بعدی مردم سالاری نمایشی است که مرحلهء اول دموکراسی است. شاید هم در دورهء اقتصاد لیبرال بسر میبریم و خود نمیدانیم.
- ولی، قدری مشکل است بتوان از این فرمول درک کرد که دو چیز بسیار مهم و واقعی بنام «زمان» و «امکانات» و ارتباط این دو باهم، در این پروسه چگونه فهمیده میشود. و اینکه، شرایط واقعی جامعه، عمر مفید یک ایرانی، تحمل مشکلات طاقت فرسا، فقر فزاینده، اعتیاد، بیکاری، فحشا و ... چگونه در کنار درک درست از اصلاحات، «توان واقعی» مردم را برای تحمل این شرایط بالا میبرند.
به بیانی، آقای علوی تبار میگوید که اگر شهروندی از فشار بیش از حد، روی به تُندروی آورد، از میدان درک اصلاح طلبی بیرون میافتد، احساسی عمل میکند، واقعیات را نمیبیند و به فعالین سیاسی مصلح هم بی تفاوت شده است. بسیار خوب آنچه عیان است چه حاجت به بیان است! اما پرسش این است که:
-تا کجا مردم میتوانند در خود امید و پتانسیل برای زیستن در شرایط طاقت فرسا و غیر انسانی بیافریند تا به دموکراسی برسند؟ به بیانی، اگر درک درست از ‹اصلاح» سیستم سیاسی این باشد که مردم بتوانند مدارج لازمهء رسیدن به دموکراسی را به خود به هر قیمتی «بقبولانند»، آنوقت مردم ما راه درستی را در پیش گرفتهاند. پس، اینجا درک و واقعیت و قبول واقعیت آنگونه که در آغاز بحث توسط آقای علوی تبار فرموله شد، در کنار هم نمینشینند! زیرا این فرمول میگوید که ایرانیان باید با شرایط طاقت فرسا و کاملا غیر انسانی فعلی ایران برای زمانی نامعلوم کنار آیند تا به دموکراسی برسند. امیدوارم درست درک کرده باشم!
در تعریف بعدی، آقای علوی تبار از نظامهای قابل اصلاح، طبق «یک» تئوری سیاسی از سال ۱۹۹۰ میلادی میگوید. این نظامها دچار جدال درونی مستمر بر سر قدرت از سوی جناحهای قدرت و بدون برنده اصلی هستند. این جناحها دارای سازمان سیاسی موثری میباشند و دارای استقلال عمل، بدور از تاثیر کشورهای خارجی، برای این که بتوانند با هم تعامل داشته باشند، هستند. همین جا بهتر است درک از این قیاس آقای علوی تبار را به عهدهء خواننده گرامی بگذاریم که آیا در ایران برندهء اصلی در بین جناحها وجود ندارد؟ آیا همه جناحها دارای «سازمان سیاسی» که قدرت داشته باشد و عمل کنند هستند؟ و آیا جناحهای سیاسی ایران با هم تعامل دارند - بده و بستان قدرت دارند؟ و صد البته منظور ما در «عمل و واقعیت» است و نه در حرف و ادعاهایی که این جناحهای سیاسی دارند.
در ادامه، آقای علوی تبار مطلب را با منطق دیگری توضیح میدهند که اگر یک نظام سیاسی و حاکم، دارای شرایط زیر «باشد»، آنوقت امکان اصلاح پذیری آن «کاهش» مییابد. این ویژگیها چه هستند: تمرکز منابع قدرت چون نیروی نظامی، کنترل بر رسانههای همگانی و ثروت، وجود قدرت یک طبقهء اجتماعی خاص در حکومت، سرکوب سازمانهای مدنی و بسیج مردم در حمایت از حکومت و غلبهی ایدئولوژی در درون حاکمیت! بنابرین هر کس باور داشته باشد که رژیم جمهوری اسلامی ایران اصلاح پذیر است آنوقت نه بطور مطلق اما بطور نسبی، جمع این ویژگیها را درون نظام جمهوری اسلامی نمیبیند. بسیار خوب اینجا هم باز ما گرفتار مشکل جدی «درک» از مفاهیم و واقعیت ساختارهای سیاسی هستیم. گویی باید نشست و یک یک این ویژگیها را تعریف کرد که رسانههای همگانی چه هستند، تجمع ثروت چه مشخصاتی دارد و ایدئولوژی حکومتی در سال ۲۰۱۸ میلادی اگر در ایران نیست پس چگونه میتواند وجود داشته باشد؟ به درک ما، تنها جاییکه رژیم جمهوری اسلامی قابلیت اصلاح دارد این است که دیگر نمیتواند مردم را پشت سر خود بسیج کند. اما بحث همچنان بحث درکی و استنباطی است! برویم جلوتر.
سپس ایشان به تعریفهای بعدی از نظامهای اصلاح پذیر ادامه میدهد که: در این نظامها تغییر مسئولان و کارگزاران وجود دارد، «ساختار» قدرت سیاسی متحول است، حاکمیت «حقانیت» خود را از مردم میگیرد. پس ازاین تعاریف ایشان میرود به بخش مقایسهء ویژگیهای جمهوری اسلامی امروز با یک حکومت اصلاح پذیر که به سمت دموکراسی میتواند حرکت کند. بسیار شافف مینویسند که:
پرسش دقیق در مورد اصلاحپذیری جمهوری اسلامی ایران، این است که «آیا میتوان در درون این نظام، با روشهای اصلاحطلبانه، بهطور مداوم بر ویژگیهای مردمسالارانه افزود و آن را تثبیت کرد یا خیر؟» عناصر پرسش قبلاً توضیح داده شدهاند. منظور از روشهای اصلاحطلبانه: «روشهای متکی بر شهروندان ایرانی، مسالمتآمیز، تدریجی و گامبهگام، متکی بر نهادهای مدنی و رهبری جمعی و حسابگرانه و بدون تقلیلگرایی سیاسی» است.
سپس ایشان از تعاریفی برای جمهوری اسلامی در دورههای گذشته استفاده میکنند که جمهوری اسلامی از سال ۱۳۷۵ شمسی تا به امروز شش «دوره سیاسی» را پشت سر گذاشته است و این دورهها را تجربه کرده است. قبل از اینکه به این شش دوره التفات بفرمایید، نظرتان را به تعریف ایشان از نظام مردم سالار جلب مینمایم:
منظور از ویژگیهای نظامهای مردمسالار نیز چهار ویژگی شامل: حکومت شفاف و پاسخگو، رعایت حقوق سیاسی و آزادیهای مدنی مردم، گسترش انجمنها و نهادهای مدنی فعال و انتخابات آزاد و منصفانه است. البته همانطور که گفته شد، باید گذار به مردمسالاری را روی یک پیوستار دید. یعنی از شفافتر و پاسخگوتر شدن حکومت، رعایت بیشتر آزادیهای مدنی و حقوق سیاسی مردم و... سخن گفت.
باز گردیم به تعریف از دورههای تحولهای سیاسی و اجتماعی جمهوری اسلامی:
- سالهای ۱۳۵۷ تا ۱۳۶۱، دوره «مردم سالاری» ضعیف همراه با هرج ومرج
- سالهای ۱۳۶۱ تا ۱۳۶۸، حکومت ایدئولوژیک (تعریف ایشان ما را به یاد اتحاد جماهیر شوروی میاندازد)
- سالهای ۱۳۶۸ تا ۱۳۷۶، اندک سالاری (الیگارشی) در قالب مردم سالاری نمایشی
- سالهای ۱۳۷۶ تا ۱۳۸۴، اندک سالاری در قالب شبه مردم سالاری، در این دوره امکان اصلاحات بیش از دیگر دورهها بود
- سالهای ۱۳۸۴ تا ۱۳۹۲، تلاش برای تبدیل اندک سالاری (الیگارشی) به یکه سالاری (اتوکراسی) و احیای حکومت ایدئولوژیک
- از سال ۱۳۹۱ تا کنون، بازگشت به اندک سالاری، رشد جامعه مدنی
ارزیابی از دورههای سیاسی جمهوری اسلامی را طبق جدول بالا باید با در نظر گرفتن واقعیات جامعه ایران صورت داد. قضاوت دربارهی صحت ادعاهای آقای علوی تبار را به خواننده گرامی میسپاریم. اما، این جدول شبیه یک تصویر بیرونی از جامعه ایران است. اگر رای گیریهای با نظارت استصوابی را بتوان نمایی از «شبه مردم سالاری» برای ایران دانست، بحث روان مینماید ولی ابدا سطح سرکوب و تبعیض و انحصار طلبی در ایران حتی با بسیاری از حکومتهای دیکتاتوری زمان ما قابل مقایسه نیست.
و سر انجام آقای علوی تبار، به چینش «بود و نبود»های بالقوههای جمهوری اسلامی برای إصلاحات میپردازد:
جمهوری اسلامی اصلاح پذیر است:
-رسانهها همگانی، داخلی و خارجی رقابت دارند
-اصلاح طلبان داخلی پس احیای خود در سال ۸۸
با نیروهای تازهای به میدان آمدهاند
-انجمنهای دانشجویی فعال شدهاند
- حکومت توانایی در بسیج جامعه ندارد
- ایدئولوژی حاکم منزوی شده است
- جامعه طرفدار تنوع گرایی است
جمهوری اسلامی اصلاح پذیر نیست:
- منابع خشونت و قدرت کاملا متمرکز اداره میشوند
- رسانههای همگانی دچار کاهش اعتبار هستند
- جریانهای اقتدار گرا نظامی یا شبه نظامی هستند
- گسستگی و انفعال سیاسی و اخلاقی در جامعه وجود دارد
- جامعه دچار آشفتگی سیاسی است
- انسجام درونی نخبه گان سیاسی بسیار کم است
- چشم انداز همبستگی نهادهای مدنی وجود ندارد
در پایان آقای علوی تبار اینگونه نتیجه گیری میکند که شواهد دال بر امکان اصلاح مردم سالارنه در نظام سیاسی جمهوری اسلامی دارد اما حتمی نیست. تحقق این مهم به هر دو نیروی اقتدارگرا و مردم سالاری خواه مرتبط است. و آیندهء بلند مدت بطور قطع از آن مردم سالاری خواهد بود.
باری، این تحلیل به این جا ختم میشود که تعاریف آقای علوی تبار نامرتب و دارای کاستیهای هم تئوریک و هم سیسماتیک هستند. ایشان جایی ذکر میکند که اقتصاد لیبرال پس از نظامهای توتالیتر و نظامی به بار میرسد. نمیتوان گفت درک ایشان از «اقتصاد لیبرال» چیست اما هر چه هست ابدا تا امروز در ایران گوشهای از اقتصاد کشور، لیبرال نبوده است. نادیده گرفتن مقوله «اقتصاد» در پروسههای اصلاح نظامهای سیاسی ابدا اشتباه سهوی و کوچکی نیست و آقای علوی تبار هم گویا فکر میکند اقتصاد را کنار بگذارد بهتر است، زیرا اقتصاد، جدا بدترین عفونت گاه جمهوری اسلامی است که درش را برای مباحث اصلاح طلبی نباید باز کرد. مثبت و منفیهای جدول ایشان از امکان اصلاح جمهوری اسلامی کاملا حکایت از یک حکومت زورگو دارد که در برابر خودش هیچ رقیب و هماورد سیاسی نمیبیند مگر بجز مردم که دارند بسوی همان <انقلاب» میروند. با اینحال ایشان اجازه دارند از درک خودشان بنویسند و ما نیز از درک خودمان نوشتیم.