بلیک استیلول - ایران وایر
بار نخستی که «چنگیز لاهیجی» به گردان نیروهای ویژه پیوست، به خاطر وفاداری به «محمدرضا پهلوی»، شاه ایران بود. اما به جای ماموریتهای نظامی، خود را پاسدار میهمانهای عالیرتبه نظام شاهنشاهی ایران و میهمانیهای باشکوه در مناطق دور افتاده کشور یافت. این دقیقا آن زندگی ماجراجویانهای نبود که چنگیز با پیوستن به یگان ویژه ارتش انتظارش را میکشید و با دیدن فیلمهای اکشن «جان وین» سودایش را در سر پرداخته بود.
همین شد که برای مدتی طولانی در ارتش باقی نماند. این به نظرش اتلاف وقت و هدر دادن جوانی می آمد. بعد از ترک ارتش، به کالیفرنیا مهاجرت و در یک پمپ بنزین کوچک شروع به کار کرد. کار در پمپ بنزین تا ماه نوامبر ۱۹۷۸ ادامه یافت تا این که باری دیگر به ارتش پیوست و خیلی زود به ابزاری ویرانگر برای امریکا تبدیل شد.
اواخر دهه ۷۰ میلادی، زمان مناسبی برای مهاجری از خاورمیانه و زندگی کردن در امریکا نبود؛ حتی اگر آن مهاجر، عضو ارتش امریکا می بود. چنگیز هم در آن زمان مدام متلکهای نژادپرستانه همرزمانش را تحمل میکرد؛ کسانی که بسیاریشان حتی تفاوت بین «فارس» و «عرب» را از هم تشخیص نمیدادند. ولی برای او اهمیتی نداشت. لاهیجی با تلاشی مثالزدنی و وقفهناپذیر، دوران آموزشی یگانهای ویژه را به سرعت پیمود و کمتر از یک سال بعد، در ماه دسامبر سال ۱۹۷۹ لباس سبز تکاوران ویژه ارتش امریکا را بر تن کرد و راهی اولین ماموریت خود شد.
در ماه نوامبر سال ۱۹۷۹(13 آبان 1358)، دانشجویانی که «پیرو خط امام» نامیده می شدند، سفارت ایالات متحده را در تهران اشغال کردند و ۵۲ کارمند و سرباز امریکایی را گروگان گرفتند. لاهیجی منتظر نماند تا ارتش او را به خدمت بخواند بلکه خود دست به قلم شد و نامهای به رییسجمهوری وقت نوشت و از توانایی و مهارتهای منحصر به فرد خویش در رابطه با این موقعیت، شناختش از شهر تهران و صحبت کردن به زبان مادری فارسی گفت. او از «جیمی کارتر» خواست از این تواناییها او برای حل مشکل پیش آمده استفاده کند. لاهیجی از رییسجمهوری وقت امریکا درخواست کرد که اجازه بیابد تیم ویژه خود را گرد هم آورده و با این تیم کوچک، برای آزادی گروگانها در اسرع وقت به تهران برود.
مطالب بیشتر در سایت ایران وایر
ارتش امریکا از این پیشنهاد به شدت استقبال کرد. گرچه لاهیجی موفق نشد تیم درخواستی خود را همراهش ببرد ولی پیش از آغاز عملیات «پنجه عقاب» (عملیات طبس)، با پاسپورت ایرانی خودش به تهران فرستاده شد تا از موقعیت، اطلاعات لازم را به دست آورده و تیم را از داخل هدایت کند.
بعد از وقایع ایران و طبس، چنگیز دیگر یک غریبه در میان همرزمان تکاورش نبود. او این بار به بخشی مهم و جداناپذیر از تیم تبدیل شده بود.
لاهیجی تجربه و ماجراهایش در ۳۳ کشور در سراسر جهان را در کتاب خاطراتی با عنوان «سراپا در زره رزم: سرگذشت من به عنوان قدیمیترین تکاور یگان ویژه در تاریخ امریکا» نوشت.
در این کتاب، خواننده میتواند با زندگی وی در دوران مبارزه با کارتلهای مواد مخدر در اسپانیا، داستان بازداشت مغزهای متفکر پشت بمبگذاری ساختمان تجارت جهانی در سال ۱۹۹۳ و داستان شکست عملیات عقاب سیاه در موگادیشو سومالی آشنا شود.
ماجرای گروگانگیری سفارت امریکا در تهران، آخرین باری نبود که پیشینه ایرانی چنگیز به کمک ارتش ایالات متحده آمد؛ در سال ۲۰۰۳، ۲۴ سال پس از شکست عملیات طبس، چنگیز لاهیجی در ولایت «تورا بورا» در افغانستان، در لباس یک کشاورز، برای یک شرکت خصوصی امریکایی کار میکرد که روزی «اسامه بنلادن» را از نزدیک دید و به سوی سفارت امریکا شتافت تا آن ها را از محل اختفای وی با خبر سازد. گرچه می نویسد بعد از اطلاعرسانی لاهیجی، سفارت هیچ اقدام جدی در خصوص اطلاعات کسب کرده انجام نداد.
این روزها لاهیجی مشغول کار برای شرکتهای خصوصی به عنوان پیمان کار است. او که فقط در افغانستان بیش از 100 ماموریت برای ارتش ایالات متحده انجام داده و به اقصا نقاط دنیا سفر کرده است، به این دوران به عنوان دورانی باشکوه و پرافتخار نگاه میکند. یگان ویژه ارتش امریکابه چنگیز لاهیجی حس برادری و ماجراجویی داد که زمانی به عنوان نوجوانی سکولار از طبقه متوسط ایران، همیشه سودایش را در سر داشت.