ایران بریفینگ / امیر فرشاد ابراهیمی
حسن روحانی در مراسم رژه نیروهای مسلح که به مناسبت سی و هشتمین سالگرد آغاز جنگ ایران و عراق برگزارشده بود، با یادآوری اینکه: صدام، علیرغم ۸ سال تلاش با حمایت همه قدرتها، به اهدافش دست نیافت و نتوانست معاهده ۱۹۷۵ را عوض کرده، مرزها را تغییر دهد و یا اینکه نظام مستحکم جمهوری اسلامی ایران را با تغییر مواجه کند و هر چه زمان گذشت ملت ایران قویتر و نیروهای مسلح ما مستحکمتر شد و پس از ۸ سال پیروزی نظامی، اخلاقی و سیاسی در اختیار ملت ایران قرار گرفت و توانستیم سرزمینمان را پس بگیریم و شورای امنیت سازمان ملل نیز صدام را آغازگر جنگ شناخت و همه کشورهایی که از صدام حمایت میکردند، بعدها بهنوعی اظهار پشیمانی کردند، گفت: «عین این ماجرا برای ترامپ پیش خواهد آمد و آنچه بر سر صدام آمد، بر سر آمریکا و ترامپ خواهد آمد»
این اولین بار نیست که مقامهای جمهوری اسلامی از پیروزی در جنگ ۸ ساله و عاقبت صدام میگویند، رهبر جمهوری اسلامی بارها پیروزی در جنگ ایران و عراق را عنوان کرده و فرماندهان سپاه نیز همواره از پیروزی بر صدام میگویند.
علی شمخانی از فرماندهان سپاه در جنگ و دبیر شورای عالی امنیت ملی سال گذشته در برنامهای به مناسبت گرامیداشت جنگ گفت: «آنکسی که به ما تجاوز کرد تا به تهران بیاید کجاست؟ ما امروز تهرانیم و آنکسی که میراژ و اگزوسه میگرفت، نیست و دفن شد ولی ما هستیم، ما امروز در عراق هم هستیم»
اینکه صدام به ایران تجاوز نظامی کرد واقعیتی است غیرقابلانکار اما اینکه قصد او از تهاجم به ایران سرنگونی جمهوری اسلامی بود یا تصرف کامل اروندرود و یا خوزستان امری است که محل بحث است.
هم صدام و هم مقامهای جمهوری اسلامی همه در این امر متفقالقول هستند که صدام از پذیرش قرارداد ۱۹۷۵ الجزایر سرافکنده بود، او در موضع ضعف و با خفت درحالیکه نظام شاهنشاهی ایران در اوج قدرت وبرتری نظامی در منطقه بود آن را پذیرفت.
با سقوط پهلوی و پیروزی انقلاب اسلامی و مخصوصاً تسویههای گسترده از ارتش ایران و اضمحلال آن صدام درحالیکه ایران را فاقد یک ارتش منسجم و همچنین دولت مستقر میپنداشت، قرارداد الجزایر را ملغی اعلام کرد و به ایران بهقصد مالکیت اروندرود حمله کرد.
با تجاوز صدام به ایران، آیتالله خمینی بنیانگذار جمهوری اسلامی صدام را دیوانهای خواند که ادب خواهد شد او بارها از سرنگونی حکومت بعث عراق و فتح کربلا و بغداد گفت و حتی به عراق نیز بسنده نمیکرد و پس از فتح بغداد از پیروزی بر اسرائیل و فتح فلسطین هم سخت میگفت.
هاشمی رفسنجانی که فرماندهی جنگ را از سوی آیتالله خمینی بر عهده داشت بارها از مجازات و اعدام صدام در بغداد سخن گفت.
هم آیتالله خمینی و هم فرماندهان جنگ نهتنها به فتح بغداد و سرنگونی و اعدام صدام بسنده نمیکردند بلکه یک روحانی مخالف عراقی (آیتالله هاشمی نجفی که بعدها ایرانی شد و به آیتالله هاشمی شاهرودی مشهور شد) را مسئول تشکیل مجلس اعلای انقلاب اسلامی عراق کردند و حتی برای حکومت آینده عراق پرچم و رهبر و دولت هم تدارک دیدند.
اما جنگ ۸ ساله آنطور که رهبران ایران میخواستند پیش نرفت، توان نظامی ایران تحلیل رفت و کار رسید بهجایی که به گفته مسعود روغنی زنجانی رئیس سازمان برنامهوبودجه زمان جنگ حتی در تأمین مایحتاج غذایی رزمندگان هم مانده بودند و بین نان و پنیر یا نان و کره برای رزمندگان انتخاب دیگری نداشتند و غذای گوشت دار را برای شبهای عملیات گذاشته بودند: «به هر صورت ما در تدارکات معمولی جنگ مثل پنیر و روغن و کره درمانده بودیم»
جنگ حالت فرسایشی به خود گرفته بود و دیگر حتی مردم هم رغبت به حضور داوطلبانه در جنگ نداشتند و درنتیجه جبههها بهصورت چشمگیری خالیشده بود، موشکهای عراقی تا تهران آمده بودند و فقط در ماههای اسفند ۱۳۶۶ تا خرداد ۱۳۶۷، ۷۴ موشک به سمت تهران شلیک شد.
محسن رضایی فرمانده کل سپاه نامهای در ۱۸ صفحه به هاشمی رفسنجانی (فرمانده جنگ) و آیتالله خمینی مینویسد و تأمین آن را برای ادامه جنگ تا سال ۱۳۷۱ لازم و قطعی میداند و عدم تأمین آن را موجب استعفای خود از فرماندهی سپاه اعلام میکند اما میگوید سپاه پاسداران همچنان آماده ادامه جنگ است، نامهای که سید احمد خمینی عنوان میکند آیتالله خمینی آن را تکاندهنده دانسته و با تعجب میگوید: حرف محسن رضایی مبنی بر آمادگی برای ادامه جنگ «شعار است» و آن را رد میکند و میگوید قرار است تا چند سال دیگر جنگ ادامه پیدا کند؟
حسین علایی از فرماندهان سپاه پاسداران در قرارگاه مرکزی جنگ (خاتمالانبیاء) در روزهای گذشته تصویر گویاتری از جبههها را در نیمه اول سال ۱۳۶۷ به نمایش گذاشت: «ابتکار عمل در جبههها به لحاظ نظامی در اختیار ارتش عراق قرارگرفته بود. ارتش ایران فقط در منطقه فکه حدود هفده هزار اسیر داد و سپاه هم فاو را از دست داد، اگر قطعنامه را نمیپذیرفتیم، عراقیها تا اینطرف جاده اهواز خرمشهر و تا نزدیکی رودخانه کارون آمده بودند... جبهها خالیشده بود و بعضی از فرمانده هان لشکرها و تیپهای سپاه بهصورت تک ور میجنگیدند و آرپیجی به سمت تانکهای عراقی شلیک میکردند»
در چنین ضعف و استیصالی ایران قطعنامه ۵۹۸ شورای امنیت سازمان ملل را که در ۲۹ تیر ۱۳۶۶ صادرشده بود و بلافاصله موردپذیرش عراق قرارگرفته بود را درحالیکه یک سال از صدور آن گذشته بود پذیرفت، پذیرشی که از سوی آیتالله خمینی رهبر ایران به «نوشیدن جام زهر» تلقی شد.
یک سال از پذیرش قطعنامه و آتشبس گذشت و در این میان آیتالله خمینی هم فوت کرد و با شروع رهبری جدید و ریاست جمهوری هاشمی رفسنجانی چندین نامه بین دو طرف ردوبدل شد و صدام با برادر خطاب کردن هاشمی نامهاش را همراه با «آرزوهای خوب» برای اکبر هاشمی رفسنجانی و کادر رهبری ایران پایان میداد و هاشمی رفسنجانی نیز با حمد و ثنا و دعا نامهاش را خطاب به «ریاست جمهوری محترم عراق جناب آقای صدام حسین» آغاز میکرد و نهایتاً ایران و عراق در سال ۱۳۶۹ توافق صلح رسمی امضا کردند و روابط دیپلماتیک خود را از سر گرفتند و کار تبادل اسرای جنگی دو طرف آغاز شد، طارق عزیز معاون نخستوزیر و وزیر خارجه وقت عراق همراه با وزیر نفت و برزان تکریتی برادر ناتنی صدام به تهران سفر کردند و علیاکبر ولایتی هم در ۲۳ آبان همان سال یعنی ۱۳۶۹ در بغداد با صدام دیدار کرد!
این پایان ۸ سال جنگ خونین ایران و عراق بود، برادر شدن دو طرف و بالا رفتن پرچمهای دو کشور در سفارتخانههایشان در تهران و بغداد.
با ترمیم شدن رابطه تیرهوتار ایران و عراق و دوست شدن یکدیگر کشورهای عربی منطقه که در ۸ سال جنگ صدام را حمایت مالی کرده بودند (ایران همواره درصدد است این کمکها را هدیه عربستان و کویت و... به عراق جا بیندازد) طلبهایشان را واخواست کردند، عراق در حدود ۷۵ میلیارد دلار بدهی جنگی به بار آورده بود، استقراض از آمریکا باعث شد که عراق تبدیل به کشوری بدهکار شود. این وضعیت برای صدام حسین که به دنبال ملیگرایی عربی بود شرمآور به نظر میرسید، او همچنین در طول جنگ با ایران مبالغ بسیار زیادی را از دیگر کشورهای عربی قرض گرفته بود. اکنونکه صدام حسین با هزینههای گزاف ساخت دوبارهٔ زیربنای عراق روبهرو بود با ناامیدی به دنبال پول میگشت، این بار برای ساخت زیربنای عراق پس از جنگ.
کویت از عراق ۳۰ میلیارد دلاری را میخواست که در طی جنگ با ایران کمکش کرده بود اما عراق معتقد بود چون جنگ ایران و عراق به سود کشورهای عرب حوزه خلیجفارس بوده است، دولتهای عربی باید بدهی ۳۰ میلیارد دلاری عراق را ببخشند، کویت زیر بار نرفت و تشنج باکویت بروز کرد، صدام که در پی جمعآوری پول برای ساخت مجدد عراق بود، در پیشنهادی دیگر به کشورهای صادرکنندهٔ نفت فشار آورد تاکمی از تولید خود بکاهند تا قیمت نفت بالاتر رود جالب آنکه ایران بهسرعت این پیشنهاد را پذیرفت و همسو با عراق شد، اما کویت از کاهش تولید نفت سرباز زد و در مقابل ایران و عراق رهبری کشورهای مخالف کاهش تولید نفت در اوپک شد، مجموعه این تنشها باعث شد تا صدام به کویت حمله کند.
صدام در تاریخ ۱۱ مرداد ۱۳۶۹ با حمله به کویت خاک آن را به عراق ضمیمه کرد و با این کار دارای ۲۰ درصد ذخایر نفت جهان شد، کشورهای غربی همچنان سکوت کرده بودند تا اینکه صدام مصمم شد باقدرت جدید نفتیاش از فروش نفت به غرب خودداری کند اینجا بود که آمریکا در بهمنماه سال ۱۳۶۹ (۱۹۹۱) با ائتلافی از نیروهای سازمان ملل متحد به کویت یورش برده و نیروهای عراقی را از این کشور بیرون راند.
ایران در جنگ صدام باکویت و پسازآن حمله آمریکا موضع بیطرف اعلام کرد اما واضح بود که بیشتر به سمت صدام نرمش دارد، فرودگاههای جنوب و غرب ایران همهروزه محل فرود هواپیماهای نظامی عراق بودند که پس از حمله به کویت و نیروهای متحدین از دست آنها میگریختن و وارد مرز هوایی ایران میشدند، آمریکا از این همکاری ایران با عراق در عین اعلام بیطرفیاش گلایهمند بود و ۳ بار در شورای امنیت همکاری ایران با عراق را هشدار داد و نهایتاً با نپذیرفتن ایران از ممانعت ورود هواپیماهای عراقی بهصورت ۲۴ ساعته ۲ اسکادران از جنگندههای F-14 و F-15 را مأمور گشت زنی در مرز ایران با عراق در خاک عراق کرد تا مانع از فرار هواپیماهای عراقی و ورودشان به ایران بشود و نهایت با ساقط کردن ۱۲ هواپیما دیگر عراق از این تصمیم منصرف شد.
با آزادسازی کویت تحریمهای سازمان ملل که به دلیل حملهٔ عراق به کویت وضعشده بودند و از صادرات نفت عراق نیز جلوگیری میکردند، همچنان بر جای خود باقی ماندند. این تحریمها موجب سختی اوضاع زندگی و نابودی اقتصاد و زیربنای عراق شدند. تنها، قاچاق کالا در مرز سوریه و کمکهای انسانی باعث بهبود نسبی این بحران میشد، در این میان ایران بهصورت مخفیانه کمکهای دارویی و یا غذایی و ارزاق عمومی متعددی را به عراق روانه میداشت، سپاه پاسداران مسئولیت این کمکها را برعهدهگرفته بود، با واکنش جهانی ایران این کمکها را کار قاچاقچیان دانست که در ازای دریافت خودرو به عراق ارزاق عمومی میرسانند.
آمریکا مجدداً تهاجم به عراق را آغاز کرد که منجر به اشغال عراق شد، دولت و ارتش عراق در طول سه هفته پس از حملهٔ آمریکا و همپیمانانش در ۲۹ اسفند ۱۳۸۱ نابود شدند، مقاومتهای بسیار ضعیف ارتش عراق یا بهراحتی در هم میشکستند یا تبدیل به تاکتیکهای پارتیزانی میشدند. این وضعیت، نشاندهندهٔ خروج کنترل از دست صدام بود.
صدام برای آخرین بار در فیلمی ویدئویی که او را در حومهٔ بغداد نشان میداد دیده شد. هنگامیکه بغداد در تاریخ ۲۰ فروردین به دست نیروهای ائتلاف افتاد، دیگرکسی صدام را ندید. صدام در این میان مخفیشده بود و حتی در محافل غیررسمی و امنیتی ایران پیچیده بود که ایران از صدام خواسته بود به ایران پناهنده شود، کمکهای ایران حالا به عراق در جنگ با آمریکا دیگر مخفیانه نبود، بمبهای کنار جادهای که هرروزه خبر از کشته شدن نیروهای آمریکایی میداد تنها یکی از آنها بود، بروز چهرههای جدید تحت الحمایت رسمی و آشکار ایران در جنگ با آمریکا در عراق دیگر حتی مخفیانه هم نبود، نیروهای بدر با انواع سلاحهای سبک و سنگین با آمریکا در جنگ بودند، عملیات نفوذ و استقرار نیروهای بدر در شهرهای عراق تحت کنترل سرتیپ پاسدار احمد فروزنده از فرماندهان نیروی قدس سپاه پاسداران انجام میگرفت.
همچنین حمایت و تسلیح «جیش المهدی» به رهبری مقتدی صدر علیه آمریکا دیگر مشهورتر از آن است که گفته شود.
عاقبت ۲۳ آذر ۱۳۸۲ «پل برمر» حاکم موقت آمریکایی عراق در کنفرانسی مطبوعاتی در بغداد خبری تاریخی را اعلام کرد: «خانمها و آقایان، او را گرفتیم.» او را در ساعت ۸: ۳۰ بهوقت محلی روز ۲۲ آذر در عملیاتی به نام سپیدهدم سرخ و در یک چاله در خانهای در روستای الدور در نزدیکی تکریت دستگیر کرده بودند. برمر در آن کنفرانس مطبوعاتی تصاویر ویدئویی صدام را که با صورتی پر از ریش و موی بلند و بههمریخته از حفرهای به بیرون کشیده میشد و پس از دستگیری در حالتی رقتبار در حال انگشتنگاری بود را نیز پخش کرد.
صدام حسین در تاریخ ۹ تیر ۱۳۸۳ (درحالیکه هنوز در اردوگاه نظامیان آمریکایی به نام کراپر در بغداد نگهداری میشد) تحویل دولت موقت عراق شد و نهایتاً در تاریخ یکشنبه ۱۴ آبان ۱۳۸۵ به اعدام با طناب دار محکوم شد.
در گزارشی که از تلویزیون العراقیه و سایتها پخش شد از قول یک ژنرال آمریکایی نقلشده که: صدام در آخرین ساعات عمر خود التماس میکرد که به او اجازه گفتگو با یک مقام آمریکایی داده شود تا طرحهای خود را برای کشور عراق ارائه دهد. این ژنرال آمریکایی در تشریح آخرین ساعات عمر صدام گفت: صدام در نیمهشب قبل از اعدام دچار لرزش شدیدی شد بهطوریکه نمیتوانست بر خودش مسلط شود. یک پزشک نظامی آمریکایی برای معاینه وی حاضر شد و به صدام داروی آرامشبخش تزریق کرد و بهاینترتیب وی کمی آرام شد تا به چوبه دار سپرده شود.
عاقبت صدام، عاقبت آموزندهای است، دیکتاتوری که آرزوی کشورگشایی داشت و اسیر توهمات خود شده بود، او حتی پس از اشغال کویت و جنگ با آمریکا خود را تنها سردار رشید اسلام میخواند که آمریکا را بهزانو درآورده است، در جنگی بیحاصل کشوری را به قهقرا کشاند و در محاصره و تحریم قرارداد تا بدان جا که در آخر برای قرصی نان زنان عراقی به تنفروشی روی آورده بودند.
صدام درزمانی به دست سربازان آمریکایی گرفتار شد و پسازآن در بازداشت نظامیان آمریکا بود و عاقبت به دار آویخته شد که تنها کشوری که در دنیا در کنار بقایای ارتش بعث با آمریکا و نظامیان آمریکایی در عراق در حال جنگ بودند؛ ایران و سرداران نیروی قدس بودند!
در این میان چه کسی باید عبرت بگیرد؟ کدامین کشور شبیهتر روزها و ماههای پایانی «عاقبت صدام» است؟
اکنون به «آنچه که بر سر صدام آمد» کدامین رهبر شبیهتر است؟ ...