Wednesday, Oct 10, 2018

صفحه نخست » همسر رضا علیجانی، پروین بختیارنژاد درگذشت، او می‌خواست ایران آخرین منزل‌گاهش باشد

Bakhtiarnejad.jpgزیتون ـ پروین بختیارنژاد پس از یک دوره بیماری در تهران در گذشت. رضا علیجانی، همسر او، در این باره نوشت: «پروین بختیارنژاد هم پروانه گون پرکشید و رفت. تنها بخت پروین در این دوران سخت این بود که سر بر خاکی نهد که دوستش داشت. در کنار مردمی که به آنها عشق می‌ورزید.»

پروین بختیارنژاد کار روزنامه‌نگاری را از سال ۷۴ و در نشریه «ایران فردا» به مدیر مسئولی عزت‌الله سحابی آغاز کرد. پس از توقیف نشریه ایران فردا، به ماهنامه «جامعه نو» رفت و پس از بسته شدن آن در روزنامه‌های خرداد، آفتاب امروز، صدای عدالت، یاس نو، نوروز، وقایع اتفاقیه، شرق، اعتماد و کارگزاران مشغول به کار شد.

او بعد از تعطیلی روزنامه‌ها، در سایت‌های روز، گویا، مدرسه فیمنیستی، جرس، ملی-مذهبی و زیتون یادداشت‌هایی در حوزه حقوق زنان منتشر می‌کرد. بختیارنژاد همزمان با روزنامه‌نگاری به کارهای پژوهشی نیز مشغول بوده است و اولین تحقیق خود را در مورد خودسوزی زنان در ایران در سال ۸۰ به چاپ رساند.

او که پس از انتخابات ریاست جمهوری سال ۸۸ به همراه همسر و فرزندش از ایران خارج شده بود٬ سال گذشته به ایران بازگشت.

رضا علیجانی در کانال تلگرامی‌اش در این رابطه نوشت:

پروین بختیارنژاد هم پروانه گون پرکشید و رفت

تنها بخت پروین در این دوران سخت این بود که سر بر خاکی نهد که دوستش داشت. در کنار مردمی که به آنها عشق می‌ورزید. زنان، کودکان کار و همه دردمندانی که صدایی نداشته‌اند.
پروین از دوران دبیرستان و با کتابهای شریعتی و صمد و ... چشم به جهان گشود. زان پس در جمع‌ها و محفلها و تشکل‌های مختلف به حد توان برای آزادی و عدالت و رهایی مردمانش تلاش کرد و علیرغم جسم همیشه بیمار و رنجورش چیزی کم نگذاشت. تالاسمی که همیشه با او بود گاه توانش را می‌ربود ولی عشق به مردم و میهن همواره با او بود. بعدها آمبولی و خطر لخته شدن خون (که به دو عمل جراحی در خارج از کشور منجر شد)، همیشه در کمین‌اش بود و بالاخره او را از پای درآورد.
چند سال آخری که همچنان پا برخاک میهن می‌گذاشت در باره خودسوزی زنان و قتلهای ناموسی و آسیب شناسی کارهای مدنی در ایران پژوهش می‌کرد و می‌نوشت. در خارج از کشور نیز همین دغدغه‌ها را پی گرفت. بازگشتش به ایران اما چندان طول نکشید و در آخرین حمله بیماری قدیم دیگر تاب نیاورد و تسلیم سرنوشت شد.
خداوند پروین و همه ما را زیر سایه رحمتش بگیرد، بدی‌های مان را به خوبی‌های مان ببخشاید و آرامش ابدی به ارمغان آرد.

می‌خواست ایران آخرین منزل‌گاهش باشد...

آیدا قجر - ایران وایر

صبح روز هجدهم مهرماه از ایران خبر رسید که «پروین بختیارنژاد» کنش‌گر حوزه زنان و امور اجتماعی درگذشت؛ زنی که دهه 60 همراه کودکش زندانی و شکنجه شد، همسرش را سال‌ها در زندان همراهی کرد و به کنش‌گری در حوزه زنان پرداخت. تحقیقات و کتاب او درباره خودسوزی زنان در ایران از مهم‌ترین منابع در این حوزه است.

پروین بعد از وقایع 1388، همراه با خانواده‌اش به فرانسه مهاجرت کرد اما از پا ننشست و به نوشتن و سخن رانی پرداخت. دیرتر به دانشگاه رفت و نقاش شد. تا در نهایت به ایران بازگشت و در همان خاکی که دوست داشت، جان سپرد.

پروین بختیارنژاد سال ۱۳۶۵ به همراه همسرش، «رضا علیجانی» به خاطر فعالیت سیاسی در انجمن اسلامی دبیرستان‌ها بازداشت و به همراه فرزند یک‌ساله‌اش، «ارشاد علیجانی» به بند ۲۰۹ «اوین» منتقل شد. او شش ماه را در زندان گذراند. پسرش در زندان نخستین گام‌‌هایش را برداشت و روی پا ایستاد. پروین پس از تحمل شکنجه‌هایی که جمهوری اسلامی بر سر آن‌ها آوار کرده بود، بعد از رهایی از زندان، با خانواده‌های زندانیان سیاسی مرتبط و هم‏دم آن‌ها شد و به فعالیت مدنی پرداخت. همسرش اما هشت سال را در فواصل زمانی مختلف در زندان گذراند. سال ۱۳۷۴ بود که او به روزنامه‌نگاری روی آورد و در نشریه «ایران فردا» با مدیرمسوولی «عزت‌الله سحابی»‌ مشغول شد. پس از توقیف این نشریه، با نشریات و روزنامه‌های بسیاری، از جمله «جامعه نو»، «خرداد»، «آفتاب امروز»، «یاس نو»، «شرق»، «اعتماد» و شماری دیگر همکاری کرد.


هم‏زمان، به نوشتن و تحقیق در حوزه زنان هم می پرداخت. سال ۱۳۸۰ تحقیقات او درباره خودسوزی زنان با محوریت استان «ایلام»‌ که بالاترین آمار را در این خصوص دارد، در کتابی با عنوان «زنان خودسوخته» به چاپ رسید. این کتاب همواره یکی از مهم‌ترین منابع در باب این پدیده اجتماعی در ایران شناخته می‌شود.


او در سال ۱۳۸۴ نگارش کتاب دومش را با نام «موانع درون‌ساختاری NGOها در ایران» آغاز کرد. اما سومین کتابش با عنوان «فاجعه خاموش قتل‌های ناموسی در ایران»، ۹ ماه در وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی توقیف بود تا در نهایت به او اعلام کردند که به این کتاب مجوز نمی‌دهند.

اما پروین در مقابل این سانسور سکوت نکرد و از طریق سایت «مدرسه فمینیستی»، کتابش را به چاپ اینترنتی رساند. سال ۱۳۹۲ بود که انتشارات «آرش» در استکهلم کتاب او را منتشر کرد. کتاب چهارمی که در حال ‌نوشتن آن بود، «خشونت علیه زنان» را بررسی می کرد.

مطالب بیشتر در سایت ایران وایر

او می گفت در همان سال ۱۳۶۵، هر وقت که زندان‌بان‌ها و بازجوها می‌خواستند آزارش دهند، پسرش را از او جدا می‌کردند و به دیگر زندانیان می‌دادند: «یادم هست که یک‌بار پسرم از صبح تا شب فقط گریه می‌کرد و صدایش را می‌شنیدم. نمی‌دانستم چه کسی از او نگه‏داری می‌کند. بعدتر فهمیدم پسرم را به بانو "صابری" داده بودند که خودش دو فرزند داشت و شوهرش اعدام شده بود. از ادامه‌ این شکنجه‌ها اضطراب داشتم.»

زندان‌بان در ادامه آزارهای مادر، بارها از رساندن آب‌جوش برای آماده‌سازی شیرخشک بچه سرباز می‌زده و می‌گفته است با آب‌ گرم سلول، شیر آماده کنند: «وقتی هم که از این آب استفاده می‌کردم، پسرم دل‌دردهای شدید می‌گرفت. وقت بیماری هم قبول نمی‌کردند که برای تب، آنتی‌بیوتیک استفاده کند.»‌
می گفت کودکان ابزاری بودند در اختیار زندان‌بان برای شکنجه مادران زندانی.

ارشاد علیجانی، پسرکی که در زندان همراه مادرش بود، حالا پس از مرگ پروین بختیارنژاد در صفحه‌ فیس‌بوکش در همین‌رابطه نوشته است: «من که یادم نیست، خودش تعریف کرده در دهه ۶۰ که بازداشت شده بود به همراه من، روزی من را برای آزار دادنش به سلول بغلی که یک زن زندانی دیگر در آن بوده می‌اندازند که این قدر شکنجه شده بوده که توان تکان دادن پاهایش را هم نداشته است و من ساعت‌ها گریه میکرده‌ام و داد میزدم "ووین، ووین". به مادرم، پروین می‌گفتم. حالا او در ایران جان سپرده؛ جایی که خودش می‌خواست آخرین منزل‌گاهش باشد و من اینجا گیر افتاده‌ام... "ووین، ووین".»

بختیارنژاد پس از آزادی و فعالیت برای خانواده‌های زندانیان، همواره از برخی زنان کنش‌گر سیاسی گلایه داشت که خود را برتر از زنانی می‌دانند که اعضای خانواده‌ آن ها در زندان اما خودشان از فضای سیاسی دور هستند: «افراد فعال‌تر از موضع بالا با آن‌ها برخورد می‌کنند و بسیاری از زنان غیرفعال زیر فشار فعالان مجبور به همراهی می‌شوند. در حالی‌که در تصمیم‌گیری‌ها لحاظ نمی‌شوند. سیاهی‌لشکر هستند و از سوی زنان فعال مورد تحقیر قرار می‌گیرند. جامعه ایران هم برای زنی کف و هورا می‌کشد که جسور و بی‌مهابا خودش را به در و دیوار می‌زند.»

او معتقد بود: «شاید اولین افرادی که با آسیب‌های روحی و روانی زندانی مواجه می‌شوند، خانواده زندانی هستند.»

او به افسردگی خانواده‌های زندانیان اشاره داشت: «فشارهایی که در مدت زندانی بودن فرد به خانواده وارد شده، ممکن است باعث افسردگی شدید همسر شود. حتی این اختلالات ممکن است منجر به فروپاشی یک خانواده شود. من مواردی دیدم که بعد از بازداشت، ناگهان طلاق پیش آمده که بیش تر از آن‌که ناشی از اختلافات میان زن و شوهر باشد، ناشی از آشفتگی روحی و روانی ا‌ست که زندانی در زندان به آن مبتلا شده است.»‌

او به مواردی اشاره داشت که نه در اخبار منتشر می‌شوند و نه حتی مورد توجه قرار می‌گیرند. می گفت زندانی یک «قهرمان» می‌شود و خانواده‌اش بار آن را به دوش می‌کشند.

پروین بختیارنژاد اما از کنش‌گران مطرح جنبش زنان ایران بود؛ زنی که در فعالیت‌های گروهی در این حوزه مشارکت و در برنامه‌ریزی‌ها نقش داشت. اما از مهم‌ترین اقداماتش، پرداختن به موضوع خودسوزی زنان بود که کم‌تر کسی به دنبال آن رفته است. این در حالی است که این پدیده که در برخی شهرهای ایران به شکل عرف اجتماعی درآمده، در اخبار هم جایگاهی ندارند.

او همان‌طور که در کتابش نوشته است، بارها در این خصوص می گفت که در صحبت با پرستاران شنیده بود که واقعیت خودسوزی زنان در ایران ثبت نمی‌شود:«چون به گفته خودشان، اگر بخواهند واقعیت را بنویسند، آمارها خیلی بالا می‌روند. به همین دلیل مرگ‌هایی چون خودکشی، خودسوزی یا قتل ناموسی تحت عنوان سانحه ثبت می‌شوند.»

بنا بر تحقیق‌های پروین، زنان هنگام خودکشی بیش از آن‌که قصد پایان دادن به زندگی خود را داشته باشند، نسبت به شرایط خود اعتراض می‌کنند:«شاید امید دارند که با خودکشی از بار خشونت و تبعیض خواهند کاست.»
دلیلی برای بالاتر بودن آمار اقدام به خودکشی میان زنان نسبت به مردان.

این پژوهش‏گر به رادیو زمانه گفته بود که انتخاب چنین روشی برای خودکشی، نوعی اعتراض و انتقام از اطرافیان است: «فرد خود را مقابل دیدگان اطرافیانش شعله‌ور می‌کند تا خشم خود را نسبت به خشونتی که علیه او اعمال شده، نشان دهد.»

طبق تحقیقات «پروین بختیارنژاد»، این رفتار چنان در برخی مناطق عادی شده است که کودکان نیز از آن الگوبرداری می‌کنند و در بازی‌های کودکانه خود را به آتش می‌کشند. این در حالی ا‌ست که سال ۱۳۹۴ اعلام شد زنان ایرانی رتبه اول خودسوزی را در خاورمیانه دارند.

پس از وقایع 1388 بود که پروین بختیارنژاد به همراه خانواده‌اش ایران را ترک و به فرانسه کوچ کرد. در همان روزها، جنبش زنان ایران در پی دستگیری گروهی معترضان و مهاجرت اجباری گروهی دیگر از ایران، به نوعی از هم پاشید. او در گفت‌وگویی با «زنان تی‌وی»، ضمن اشاره به این معضل، در پی یافت راه‌حل برای انسجام بخشیدن به این جریان اجتماعی بود: «ما به هر ترتیبی بود، بنایی را در جنبش زنان بالا بردیم. در دو دوره سخت دولت احمدی‌نژاد، این بنا نریخت و سر جای خودش ایستاد. هر روز به طریقی خودش را نشان می‌دهد و هر روز به شیوه‌ای می‌گوید من همان خواسته‌هایی هستم که چند سال پیش مطرح شدند و هنوز سر حرفم ایستاده‌ام. پرچم این بنا هنوز در حال اهتزاز است. ما اما باید این بنا را از داخل ساخت و ساز کنیم. باید این بنایی را که این‌همه وقت و هزینه مصرف کرده، سامان دهیم.»

او معتقد بود اگرچه لایه‌های جامعه ایران می‌دانند که این کنش‌گران و فعالان مدنی برای رسیدن به دموکراسی هزینه داده‌اند اما نسبت به آن‌ها در بزنگاه‌هایی که باید با «مدارا در کنار هم »، برای «منافع ایران» گفت‌وگو کنیم، «بی‌اعتماد» هستند:«به همین خاطر تغییرات اجتماعی و سیاسی کُند پیش می‌روند و ما نباید برای آسیب‌شناسی این بیماری یقه مردم را بگیریم. ما باید از نقد خودمان شروع و به مردم ثابت کنیم که صلاحیت در کنار هم نشستن و ایستادن پای حرف‌مان را داریم.»

او گفته بود: «هر کاستی را به گردن استبداد می‌اندازیم و خود را بی‌نیاز از هرگونه تغییر، اصلاح و خانه‌تکانی فکری می‌دانیم. خشونت مانند زمینی سخت است که با برداشتن یک لایه، به لایه‌ دیگر و ناآشکار آن می‌رسیم؛ لایه‌های زیرمینی که دیده نشده اند ولی وجود دارند.»

پروین بختیارنژاد پس از مهاجرت هم دست از مبارزه و تلاش نکشید. در کنار نوشتن و پژوهش در حوزه زنان و پرداختن به مسایل سیاسی، به یک دانشگاه فرانسوی رفت. او پس از چند سال تحصیل، در دانشگاه آنلاین «ایران آکادمیا» ثبت‌نام کرد و بعد به گفته خودش، برای رسیدن به «آرامش»، نقاشی را شروع کرد. نقاشی‌هایش را در صفحه اینستاگرام خود منتشر می‌کرد.

او یکی از اولین زنان ملی‌مذهبی بود که در مهاجرت، حجاب اجباری از سر برداشت و در این ‌رابطه، هم‌گام با زنان ایرانی مبارزه کرد. اما پس از چند سال زندگی پناه‏جویی، تصمیم گرفت به تنهایی به ایران بازگردد؛ سرزمینی که تمام زندگی‌اش را در راه مبارزه برای آن گذاشته بود.

پروین‌ بختیارنژاد طی ماه‌هایی که دوباره در ایران زندگی کرد اما بارها از سوی نهادهای امنیتی احضار و بازجویی شد؛ آن‌هم با بدنی بیمار که حاصل سال‌ها مبارزه و زخم‌هایی بود که جمهوری اسلامی برایش به بار آورده بود.

همسرش، رضا علیجانی پس از مرگ او نوشت: «پروین از دوران دبیرستان و با کتاب های شریعتی و صمد و ... چشم به جهان گشود. زان پس در جمع ها و محفل ها و تشکل های مختلف به حد توان برای آزادی و عدالت و رهایی مردمانش تلاش کرد و علیرغم جسم همیشه بیمار و رنجورش، چیزی کم نگذاشت. تالاسمی که همیشه با او بود، گاه توانش را می ربود ولی عشق به مردم و میهن همواره با او بود. بعدها آمبولی و خطر لخته شدن خون (که به دو عمل جراحی در خارج از کشور منجر شد)، همیشه در کمینش بود و بالاخره او را از پای درآورد.»

رفتن او و آن‌چه بر این خانواده طی سال‌ها حکومت جمهوری اسلامی گذشت، نمونه‌ای است از مرگ سیاسی کنش‌گرانی که زیر بار خشونت زندانی می‌شوند، طاقت می‌آورند، به زندگی پناهندگی قدم می‌گذارند اما به عشق ایران، به کشورشان بازمی‌گردند. خشونت‌ها بعد هم‎چنان ادامه پیدا می‌کنند و ناگهان دیگر بدن‌شان طاقت نمی‌آورد. یک مرگ سیاسی دیگر در کارنامه جمهوری اسلامی.

مطلب قبلی...
مطلب بعدی...


Copyright© 1998 - 2024 Gooya.com - سردبیر خبرنامه: [email protected] تبلیغات: [email protected] Cookie Policy