گفت وگو از عبدالرحمن فتح الهی، عضو تحریریه دیپلماسی ایرانی
دیپلماسی ایرانی - مجموعه اقدامات تهران بعد از سفر روحانی به نیویورک سبب شده تا به امروز برخی از ابزارهای محدودیت و برگه های فشار آمریکا بر ایران از دست ترامپ گرفته شود. از این رو برخی معتقدند که اگر تهران بتواند با همین روش در برابر تحریم های ثانویه مقاومت نشان دهد و در نهایت کاخ سفید نیز دریابد که در پس اعمال تحریم، توان دستیابی به اهداف خود را ندارد گزینه جنگ نظامی دور از ذهن نیست. دیپلماسی ایرانی برای بررسی این مسئله و تحلیل گزینه های دیگر کاخ سفید در قبال ایران در صورت شکست تحریم های ثانویه، گفت و گویی را با امیرعلی ابوالفتح، کارشناس مسائل آمریکا ترتیب داده است که در ادامه می خوانید:
به نظر شما نوع بازی ایران در چند هفته اخیر که با دستاوردهای دیپلماتیک روحانی در نیویورک شروع شد و در ادامه با ارائه مدل SPV اتحادیه اروپا برای حمایت از برجام تداوم یافت و به موازاتش صدور رای دادگاه لاهه به نفع ایران و نهایتاً هم با تصویب لایحه الحاق به CFT، تهران توانسته است یکی بعد از دیگری برگههای بازی واشنگتن را از او برای تقابل با خود بگیرد؛ اگر چنین است در مقابل آمریکا چه رفتاری را در قبال پرونده ایران انجام خواهد داد؟
ببینید مساله مهم تاثیر نهایی بازی ایران است. اگر ایران حتی بتواند برگ های بازی آمریکا را از او بگیرد، باید دید در نهایت کفه شرایط به کدام طرف خواهد چرخید. کاملا واضح است که تهران و واشنگتن اکنون در یک زورآزمایی سیاسی و دیپلماتیک سرنوشتسازی قرار دارند. از یک طرف دولت ایالات متحده آمریکا به خصوص بعد از خروج یک جانبه از توافق هسته ای تمام تلاش خود را به کار بسته تا فشارها علیه تهران را به اوج برساند که این مسئله اکنون از طریق تحریم های ثانویه و رساندن فروش نفت ایران به صفر پیگیری می شود. البته مسئله جنگ روانی هم در این میان مطرح است تا در نهایت این آمریکا باشد که ایران را وادار به حضور پای میز مذاکره با خود کرده و در مورد مسائل حساسی مانند توان دفاعی و نفوذ منطقهای تهران و تحمیل برجام های غیر هسته ای به اهدافش دست پیدا کند. از سوی دیگر جمهوری اسلامی ایران هم به دنبال پاسخ گویی به این فشارها است. در این میان باید گفت که اگرچه ایران در قبل از دوران توافق هسته ای در عرصه جهانی منزوی و تنها بود، اما اکنون این شرایط وجود ندارد و تهران روابط خوبی را با اتحادیه اروپا، چین، روسیه و دیگر کشورهای جهان دارد. در سایه این نکته تاکنون ترامپ نتوانسته این حربه را از دست ایران خارج کند. اتفاقا اکنون این آمریکا است که در یک انزوای کمسابقه به سر میبرد و به جز چند بازیگر محدود مانند عربستان و اسرائیل، اکثر کشورهای جهان اکنون با ایالات متحده روابط چندان ایدهآلی ندارند. با این وجود و در راستای این نکاتی که به آن اشاره داشتید میتوان این گونه گفت که هم دستاوردهای سفر روحانی به نیویورک و متعاقبش اتفاقات جلسه شورای امنیت به ریاست خود دونالد ترامپ و همچنین صدور موقت لاهه به سود ایران و نیز مسائل مربوط به لوایح FATF اگرچه سبب شده است تا یکی پس از دیگری برگهای بازی را از دست آمریکا خارج کند، ولی باید به این نکته اشاره کرد که در نهایت اگرچه در میدان دیپلماسی و سیاست خارجی این ایران است که به نسبت آمریکا از برد بیشتری برخوردار است، اما مسائل اقتصادی و شرایط معیشتی جامعه تا حدودی این پیروزی و برتری را کم رمق میکند. حال باید دید در فردای ۴ نوامبر جامعه جهانی شاهد چه تحولاتی خواهد بود. آیا در این میان آمریکا با تحریمهای ثانویه خود توان وادار کردن ایران به پذیرفتن شرایط خود را خواهد داشت و یا این که ایران با کمک اتحادیه اروپا و دیگر کشورها خواهد توانست تحریمهای واشنگتن را ناکارآمد و یا حداقل کم اثر کند؟ اگر مبادلات غیر دلاری مورد نظر ایران و اروپا کارآیی لازم را داشته باشد و فشارهای وارد آمده بر شرکت ها و موسسات تجاری را کاهش دهد، احتمالاً این شرکتها به سمت همکاری با ایران بازخواهند گشت، البته این یک پروسه بلندمدت است و نیاز به زمان و برنامه ریزی دارد؛ در غیر این صورت باید گفت که ایران همچنان در عرصه اقتصادی نتوانسته به اهداف خود دست پیدا کند و این آمریکاست که با اهرم فشار جدی خود یعنی دلار، ایران را تضعیف و وادار به شکست خواهد کرد.
ببینید این مواردی که شما به آن اشاره داشتید بیشتر مسائل سیاسی داخلی آمریکاست و ضرورتا به معنای قدرتگیری ترامپ در داخل آمریکا و به تبعش افزایش تاثیرگذاری بر روابط بین الملل نیست. ساختار سیاسی آمریکا به ترتیبی است که رئیس جمهور آمریکا چه محبوب باشد و چه محبوب نباشد دارای قدرت اجرایی بالایی در سیاستگذاری مدنظر خود است و تعیین کننده خطوط سیاست خارجی و دیپلماسی آمریکا است. اگرچه اصطکاک سیاسی داخلی آمریکا هر چقدر کمتر باشد یقینا توان رئیسجمهور بیشتر خواهد شد. از این جهت افزایش محبوبیت دونالد ترامپ به معنای افزایش مقبولیت در جامعه آمریکا نیست، چراکه او با مباحث اقتصادی مانند بالا بردن نرخ اشتغال و کنترل بیکاری سبب شده تا اقبال عمومی داخلی آمریکا به جناح جمهوریخواه را در آستانه انتخابات میان دوره ای کنگره بیشتر کند. این نکته ای نیست که بخواهیم آن را مسئلهای جدی در سیاست گذاری بین المللی آمریکا تلقی کنیم. دونالد ترامپ زمانی که از برجام خارج شد نرخ بیکاری در ایالات متحده آمریکا بسیار بالا بود و درصد محبوبیت او چندان زیاد نبود. اکنون هم تغییر وضعیت داخلی دونالد ترامپ برگ برنده ای برای او در دیپلماسی نیست. از سوی دیگر زمانی می توان با قاطعیت از افزایش محبوبیت دونالد ترامپ سخن گفت که نتایج انتخابات میان دوره ای کنگره آمریکا با اختلاف جدی به سوی حزب جمهوری خواه تمام شود. این نکته حائز اهمیت است، چرا که انتخابات دو روز بعد از اعمال رسمی تحریم های ثانویه است. لذا نتایج انتخابات کنگره تعیین خواهد کرد که آیا دونالد ترامپ میتواند به همین سیاست های خود ادامه دهد یا خیر؟ تاکنون آن چه به عنوان موتور محرکه سیاست خارجی دونالد ترامپ در قبال فشار بر ایران عمل کرده قدرت بالای اهرم فشار دلار است و در کنار آن نقش و نفوذ جدی آمریکا در اقتصاد جهانی، این مسائل سبب شده تا بسیاری از قراردادها لغو شوند و شرکتهای تجاری روابط خود را با ایران قطع کنند.
اما در این میان دو مسئله متناقض وجود دارد که در کنار هم می تواند شرایط جدیدی را رقم بزنند. اگر در پس تحریم های ثانویه دونالد ترامپ به اهداف مورد نظر خود در قبال ایران دست پیدا نکند و به موازاتش این جمهوری خواهان باشند که پیروز میدان انتخابات میاندورهای کنگره باشند، یقیناً بدنه و ساختار سیاسی آمریکا در هماهنگی بیشتری باهم قرار می گیرند. در این صورت آیا احتمال دارد دونالد ترامپ در سایه عدم تحقق برنامههای خود در سایه دور جدید تحریم ها و نیز افزایش توان داخلی وارد فاز جدید تنش نظامی با ایران شود؟
در پاسخ به این سوال شما باید گفت که آیا ایالات متحده آمریکا و به خصوص دونالد ترامپ اکنون به دنبال پیگیری همان مدل های جنگهای قرن بیستمی است یا خیر؟ آیا آمریکا اکنون به دنبال حمله نظامی، بمباران، تجاوز به سرزمین ها با هزینه بسیار بالای آن است، آن چنان که در عراق و افغانستان روی داد و تا به امروز هم هزینههای آن را پرداخت می کند؟ فارغ از این سوالات من معتقدم که در شرایط کنونی دوره جنگ های قرن بیستمی برای آمریکا پایان یافته است. در این راستا آمریکا از سال 2003 دیگر تمایلی به حضور در جنگ های نظامی، اشغال، گسیل نیرو و درگیری های جدید ندارد. در دوران جدید آمریکا تمرکز خود را بر روی جنگ های قرن بیست و یکم برده است که شامل جنگ های اقتصادی، سایبری، نبردهای نیابتی، جنگ های روانی، رسانه ای و تلاش برای ایجاد ناامنی درونی کشور های هدف در سایه شورش های مردمی است. از این جهت میتوان گفت که هم اکنون هم ایران و آمریکا در بحبوحه یک جنگ با مدل و اقتضائات جنگ قرن بیست و یکمی قرار دارند. چون مخاصمه حال حاضر ایران و آمریکا دربرگیرنده تمام این موارد است، از جنگ رسانهای و اقتصادی گرفته تا نبرد های سایبری، تنش های دیپلماتیک، جنگ های نیابتی و تلاش برای شکل گیری اعتراضات مردمی. در سایه این مسائل اگر بعد از انتخابات میان دوره ای کنگره جمهوری خواهان جایگاه خود را تحکیم بخشند قدرت مانور دونالد ترامپ برای پیگیری جدی تر این نوع جنگ افزایش پیدا خواهد کرد. لذا در صورت شکست اهداف مد نظر ترامپ در خصوص پرونده ایران پس از اعمال تحریم های ثانویه باز بعید می دانم که گزینه بعدی جنگ نظامی با ایران باشد.
اما در تقابل با این نگاه شما شاهد هستیم که از زمان روی کار آمدن دونالد ترامپ بودجه وزارت دفاع ایالات متحده آمریکا برای سال جاری میلادی رقمی نزدیک به 700 میلیارد دلار است که بالاترین بودجه دفاعی در تاریخ این کشور به شمار می رود. به موازات آن ترامپ برای استراتژی متحده آمریکا در قبال پرونده افغانستان برنامه اعزام ۳۵۰۰ تا ۵ هزار تفنگدار دریایی آمریکا را در قالب ۱۳ هزار نیروی ناتو مد نظر دارد که بخشی از آن هم عملیاتی شده است. مضافا این که در این مدت ما شاهد حملات موشکی و نیز حضور نظامی آمریکا در سوریه هستیم. آیا مجموعه این دلایل باعث نمیشود که همچنان بهره برداری از جنگ های قرن بیستمی برای آمریکا یک گزینه جدی باشد؟
ببینید، نکاتی که شما در خصوص جنگ افغانستان و عراق مطرح کردید که دامنه آن تا دولت دونالد ترامپ هم کشیده شده به ارثیه ای بازمیگردد که از قرن بیستم به ایالات متحده آمریکا رسیده است. با این وجود من معتقدم که آمریکا به تدریج در حال گرایش از جنگهای قرن بیستم به سمت جنگ های قرن بیست و یکمی است. این یک پروسه زمانبر است و نیاز به برنامهریزی و صرف زمان دارد و نمی توان یک باره آمریکا را کشوری دید که از ابزارهای جنگ قرن بیست و یکم استفاده میکند. پس می توان گفت ایالات متحده آمریکا در دوره گذار است. در این شرایط آمریکا هم از ابزارهای جنگ قرن بیستم استفاده می کند و به دنبال استفاده از ابزارهای جنگ قرن بیست و یکم است. به خصوص که ایالات متحده خود را ابر قدرت نظامی جهان هم می داند و در کنار آن خود را قدرت اول اقتصادی، سیاسی و دیپلماتیک جهان می خواند. بنابراین استفاده از ابزار هر دو جنگ برای آمریکا لازم و ضروری است تا خود را همچنان ابر قدرت جهانی در هر دو حوزه نشان دهد. درباره مسئله افغانستان هم باید گفت که آمریکا در سایه اقتضائات این پرونده مجبور است که از ابزارهای جنگ قرن بیستم استفاده کند. اما برای نبردهای جدید و پروندههایی از جنس ایران که به شدت متفاوت از اقتضائات افغانستان و سوریه است، یقیناً ساختار سیاسی ایالات متحده آمریکا به دنبال پیگیری جنگ های قرن بیست و یکمی است. البته کل این فرایند در حوزه اختیار آمریکا نیست، بلکه بخشی از آن بسته به میزان و نوع واکنش کشور هدف مانند ایران هم باز می گردد. در این رابطه اگر ایران دست به اقدامی مانند بستن تنگه هرمز بزند و یا اقدامی برای پرتاب موشک به اسرائیل داشته باشد و یا برنامه ای برای حمله به پایگاه های نظامی آمریکا در کشورهای خاورمیانه داشته باشد، ایالات متحده یقینا استفاده از ابزارهای جنگ قرن بیستم را دور از ذهن نمی داند. اما با شرایطی که فعلا ایران در پیش گرفته و دولت روحانی دوست ایالات متحده آمریکا را در زمین سیاسی و دیپلماتیک شکست دهد، یقیناً ترجیح واشنگتن هم این است که از ابزارهای جنگ قرن بیست و یکم استفاده کند. به نظر من تاثیرگذاری که یک تحریم جدی مانند تحریم های ثانویه می تواند در کشور هدف خود مانند ایران به مراتب بیشتر از بمباران هوایی و حمله نظامی باشد. از این جهت آمریکاییها با اصرار بر این مسئله، بیشترین تمرکز خود را بر استفاده از ابزارهای جنگ قرن بیست و یکم قرار داده اند تا با صرف کمترین هزینه به اهداف خود در قبال ایران دست پیدا کنند.