یادداشتِ مترجم
در روزهای سردِ ماهِ ژانویه ی ۲۰۱۸، فضای بحث و جدل در موردِ انتشارِ هجو نوشته های یهود ستیزِ سلین، در جامعه ی فرانسه، بسیار داغ بود . موافقان و مخالفان، هر یک به سهم خود از باز نشرِ هجونامه های سلین و یا جلوگیری از آن، به دفاع برخاستند و سرانجام، انتشاراتِ گالیمار انصراف خود از نشر آن را اعلام کرد . یک سال پیش از این، دو نویسنده و پژوهشگرِ فرانسوی - پی یر آندره تا گییف و انیک دورافور- کتابی در ۱۱۷۸صفحه بنامِ "سِلین، نژاد ، یهود: افسانه ی ادبیات و حقیقتِ تاریخی" را، به پیشخوان کتابفروشی های فرانسه عرضه کردند .
این دو پژوهشگر در دیباچه ی کتاب ِ پر ارزشِ خود، مورد ِ سلین و واگنر را باهم مقایسه کرده اند و سوالی همواره جاودان مانده را، بدین گونه مطرح میکنند : آیا زندگی یک نویسنده یا بطورِ اعم یک هنرمند، جدائی نا پذیر از اثری ست که می آفریند ؟ در این راستا و در محافلِ ادبی اروپا، جبهه بندی های موافقان و مخالفان کم نبوده است . در اینجا، برای نمونه میتوان به نیچه و سارتر اشاره کرد، که اولی دوست و ستایشگرِ واگنر بود و دومی، قبل از انتشارِ هجونامه ها، آثارِ سلین را می ستود . ولی پس از چندی، هر دو ی آنها به صفِ منتقدان آن دو پیوستند . البته نباید این نکته را نادیده گرفت که اشاره ی این دو نویسنده در مقدمه ی کتاب شان به واگنر و سلین، مانع از طرحِ این نکته نیست که اندیشمندانی چون مارکس بر این عقیده بودند که نباید انگشت روی رفتارِ نویسنده و موضع گیری های سیاسی اش گذاشت، بلکه مهم این است که او در اثرِ ادبی خود چه راه و روشی را در پیش میگیرد . در این رابطه کافی ست به نقد و نظرِ مارکس و انگلس به آثارِ بالزاکِ سلطنت طلب اشاره کرد.
آنچه که مشاجره های قلمی و جدل های بحث انگیز را ابدی میکند، یافتنِ پاسخی مشترک در بینِ گرایش های مختلف، به این پرسش است که آیا یهود ستیزی، در آفرینشِ آثارِ هنری تا چه اندازه نقش ایفاء کرده است و بطورِ کلی، پای بندی های ایدئولوژیک و افکارِ سیاسی - اجتماعی ی یک آفریننده ی آثارِ هنری، تا چه حد در مراحلِ گوناگون، در خلقِ این سازه های هنری موثر بوده اند و چه ردِ پائی در آثار آنها باقی گذاشته اند ؟ سوالی پر خار و تیغ دار، که در موردِ نویسنده ای چون سلین، موسیقی دانی چون واگنر و متفکری چون هایدگر، میتواند همواره مطرح شود .
در بخشِ دیگری از کتابِ " سلین، نژاد، یهود ..... " این دو پژوهشگر، سعی میکنند نویسنده ی شاهکارِ " سفر به..." را با چهره و عملکردِ ضدِ یهود و طرفدارانه ی هیتلری اش ، که در هجونامه ها و یا در کنش و منش اش در پیش گرفته بود، موردِ بررسی قرار دهند . در این مرحله، همان آدم، با باورهای ایدئولوژیک اش، با دل مشغولی های شخصی و استعدادِ نویسندگی اش، به دو دنیای متمایز از یکدیگر تعلق داشت، که یک سرش به ادبیات و سر دیگرش به ایدئولوژی سیاسی اش وصل میشد و این دو، در پاره ای از موارد، همپوشانی داشتند . هر چند او سعی میکرد که خود را فردی غیرِ سیاسی نشان دهد، ولی سلینِ شهروند، نه تنها دیدگاه ها یش را در هجونامه هایش بیان میکرد، بلکه بهر وسیله ی ممکن، به پخش آنها در فضای اجتماعی میکوشید .
این دو پژوهشگر اضافه میکنند که در فاصله ی سال های بعد از ۱۹۳۶، با انتشارِ کتابِ " من خطا کارم "، سلین جز شهید نمائی، هرگز به مبارزاتی که در طی این سال ها برای دفاع از عقایدِ سیاسی اش انجام داده بود، حرفی به میان نیاورد . از اینها گذشته، در دورانی که رویاروئی بینِ ایدئولوژی های گوناگون مثلِ ضدیت با کمونیستها، و یا طرفداران و مخالفانِ استالینیسم در اوجِ خود بود، سلین، به عنوانِ نویسنده ای متعهد و دارای یک اندیشه ی سیاسی ی ساخته و پرداخته، به شمار نمی آمد و از این روست که نمیتوان وی را با پیر دریو و یا شارل موراس مقایسه کرد . آنچه را که باید به نقد و نظر ِ فوق اضافه کرد، تاثیرِ انتشارِ کتاب " من خطا کارم " پس از سفرِ سلین به روسیه و انتقادِ تند و بی پرده ی او نسبت به رژیمِ سویتیک است . وی با این عمل، پرده از رازی بر داشت که نشان داد او هیچگاه یک کمونیست و چپ نبوده و این توهمی ست که پس از انتشارِ " سفر به ...." در بسیاری از خوانندگانِ این کتاب پیش آمده بود و به او لقبِ " فرزندِ خلق " داده بودند . او به این هم بسنده نکرد و تاکید نمود که آزادی خود را در گرو عضویت در سازمان ها و یا افکارِ سیاسی و گرایش های حزبی نمی گذارد و از آن پس بود که بسیاری از طرفدارانش این برخورد را بر او نبخشیدند .
آندره ژید، نجات دهنده و خیر خواه ِ سلین
در صفحاتِ ۴۵۵- ۴۵۶ کتاب، تحتِ عنوانِ " آندره ژ ید، نجات دهنده و خیر خواهِ سلین " میخوانیم : اگر میخواهیم سلین را، نه از و رای آثارش بلکه آنطور که دلمان میخواهد بفهمیم، میتوانیم به آندره ژ ید پناه ببریم . ژید، نوشته های ضد یهودِ سلین را یک کارِ ادبی میداند که علیرغم زیاده روی ها و دشنام و ناسزا گوئی هایش، آثاری هوشمندانه اند . بدینگونه ما در مرزهای ادبیات متوقف میشویم و همه چیز را صرفا از این زاویه بررسی میکنیم . حتی برای نجاتِ سلین ِ هجونامه نویس، فرض را بر این میگذاریم که او قصدش تنها بلند کردن صدا هائی ست که با هارمونی های حال گیر و هاج و واج کننده، توجه همه را به خود جلب میکند، ولی نهایتا در آنها نیز جز خلاقیت چیز دیگری نمیتوان دید.
لوئی فردینان سِلین
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
آندره ژید، در سالِ ۱۹۳۸ در این مورد مینویسد : " سلین در فحش و دشنام دادن، کم نظیر ست و اندازه ای نمی شناسد . ضدِ یهود گری اش بهانه ای بیش نیست . او بدنبالِ فرصتی ست تا بتواند در آن، بطور زُمخت، زننده و مطمئن، حرفش را بزند . برایش اهمیتی ندارد که دیگران چه قضاوتی نسبت به وی دارند و هیچ اِبائی از برچسب خوردن و افراطی گری ندارد .قلم را وِل میکند تا به هر کجا که خواست، برود . سلین هنگامی جالب بنظر میرسد که بدونِ حد و حصر حرف میزند . او که در " چیز های بی ارزشی برای یک کشتار " و یا " مرگ نسیه "، یهودی ها را چون کرم مطرح میکند، توانِ خلاقیت اش را بکار میگیرد تا خشم خود را با زیاده روی های مجانی و بی دلیل، ولی بطورِ شاعرانه مطرح کند. "
"هر انسانی، تهدیدی برای سایر انسان هاست ."
در صفحه ی ۵۵۰، این کتاب آمده است : در آغازِ کتابِ " سفر به انتهای شب "، باردامو، قهرمانِ داستان، اعتماد به نفسی را که او ناشی از ساده لوحی اش میداند، از دست میدهد : " در واقع من هنوز انسان ها را نمی شناختم . من دیگر به آنچه که میگویند و فکر میکنند، اعتماد نخواهم کرد . از همین انسان ها و تنها از آنهاست که باید همواره ترسید . " در اینجا بارمودا راهکار عملی را با نظریه پردازی های این چُنینی و دیدگاهی پارانویائی از جهانِ انسانی به ما عرضه میکند و عملکردِ هنجاری آن، بیانگرِ ایمان به یک نوع انسان شناسی ی به غایت بدبینانه ست . هر انسانی، تهدیدی برای سایر انسان ها ست . همه آنها بالقوه آزار دهنده و دارای میلِ به آسیب رساندن و حتی کشتن دیگرانند . بارمودا چنین ادامه میدهد : " در این جهان، تهی دستان به دو شیوه از پا در می آیند ؛ یا در زمانِ صلح با بی تفاوتی مطلقِ همنوعان شان، و یا به هنگامِ جنگ، همان همنوعان آنها را به کشتارگاه ها روانه میکنند . "
" پرولتر، بورژوائی ست که در زندگیش موفق نشده است ."
در صفحاتِ ۶۷۶-۶۷۷ این کتاب با صدای عریانِ سلین، بیشتر آشنا میشویم : سلین، در ۱۸ مارسِ ۱۹۳۴ در نامه ای که به اِلی فور، پزشک و مورخِ هنر، که بسیار به وی دلبستگی داشت، مینویسد : " تنها نگرانی من، داشتنِ بیشترین رقمِ خواننده برای کتاب هایم است. برای این منظور، من خوانندگان دست راستی را ترجیح میدهم . چپ ها آن چنان به واقعیت های مارکسیستی خود غره اند که آدم جرات نمی کند چیزی به آنها بیاموزد . آنها مطمئنا بیشتر از دست راستی ها، بسته و دگم اند . چپ چه معنی میتواند در حالِ حاضر داشته باشد؟ هیچی و حتی پائین تر از هیچی " او چنین ادامه میدهد : " اگر ما باید فاشیست شویم، به جهنم ! این توده ی مردم اند که آن را میخواهند و همان ها هستند که از چماق خوششان می آید . " یک سالِ بعد، گفته هایش سریع تر و بی پروا تر میشوند : " بدبختی در همه ی این امور اینست که " توده ی مردم " به معنای واقعی و تاثیر گذار آن، وجود ندارد، بلکه تنها استثمارگر و استثمار شونده را میتوان دید و هر استثمار شونده ای میخواهد روزی او نیز بتواند از دیگران بهره کشی کند و دنبالِ هیچ چیز دیگری غیر از آن نیست . پرولتاریای قهرمان و برابری خواه، وجود ندارد . " و در نامه های دیگر خود به اِلی فور، در ماهِ مه ۱۹۳۳چنین مینویسد : " پرولتر، بورژوائی ست که در زندگیش موفق نشده است . ایدئولوژی انقلابی چیزی جز خیال پروری روشنفکرانه نیست : آنها به مدرسه رفته اند و توده ی مردم را نمی شناسند . پرولتاریا از رنجید گی ی شکست های خود در جامعه، برانگیخته شده است . پوپولیسم - ادبی و یا غیر آن - توده ی مردمش را پیدا میکند ." در اینجا باید به دوری گزینی اشکارِلوئی دِستوش(سلین) و باردامو، راوی کتابِ "سفر به... " اشاره کرد و میتوان در این رابطه به برداشت های شتاب زده و تخیلی ی خوانندگانِ این اثرِ سلین، که آن را ضدِ کاپیتالیسم و علیه ی کولونیالیسم می پنداشتند، تاکید نمود .
زبانِ کوچه در مقابلِ زبانِ اکادمیک
در این کتاب، تارگییف و دورافور، ضمنِ بررسی سمت گیری های ایدئولوژیکی ی سلین، به نکته ی مهمی اشاره میکنند و آن، ابزارِ زبانی ی ویژه ای ست که نویسنده ی " سفر به انتهای شب" توانسته در این کتاب از آن به نحو ِ تحسین برانگیزی استفاده کند و انقلابی در زبانِ نوشتاری این رُمان پدید آورد . در این راستا، آنها این سوال را مطرح میکنند که آیا دل باختگی های طرفدارانِ سلین، بی آنکه خود از آن آگاهی داشته باشند، به خاطرِ همین امر بو جود نیامده است؟ و آیا داشتنِ گویشی که نزدیک به زبانِ کوچه، ولی در عین حال ضدِ جنگ، ضدِ اِلیت ( نخبگان)، ضدِ پارلمانتاریسم، و بر این اساس ضدِ دموکراسی لیبرال و در عینِ حال ضدِ یهود و ضدِ بُلشویسم بود ، اما تمایل زیادی به ناسیونال - سوسیالیسمِ داشت، برانگیزنده ی این شیفتگی نبوده است ؟
"سِلین، نژاد ، یهود: افسانه ی ادبیات و حقیقتِ تاریخی"
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
در نهایت، سلین با طرحِ " زبانِ زنده " در مقابلِ زبانِ اکادمیک " زبانِ مرده "، و همزمان با طرحِ نژادِ آریایی ( در برابرِ نژادِ پارازیتی " انگلی " )، نوعی پوپولیسمِ نژاد پرستانه را دنبال کرد که به طور بارز، حاصلِ یک یاسِ فرهنگی ست که بینِ دو جنگ در فرانسه، رواج داشته است . در پایانِ مقدمه ی این کتاب، میخوانیم : در برابر یک " نابغه ی ادبی "، ما باید به این اصلِ کهنسالِ آزادی خواهانه که میگوید " نه خدا، نه فرمانروا "، تاکید کنیم .
برای اینکه نا گفته نگذاریم و بگذریم و نیز داوری را تنها از پیشگاه ِ خوانندگان این سطور خواستار باشیم، خالی از لطف نیست که از استفان زاگدانیسکی نویسنده ی کتاب ِ " سلین، تنها "، ، که در سال ۱۹۹۳ از انتشارات ِ گالیمار در فرانسه منتشر شده، حرفی به میان آوریم . زاگدانیسکی در زمره ی نویسندگان و روشنفکران ِ مطرح ِ فرانسوی ست که در یک خانواده ی یهودی ِ لهستانی چشم به جهان گشود و میگوید که به زبان و آداب و رسومِ این مذهب علاقه مند ست و در عین حال در مورد ِ سلین، نگاه و نظری دیگرگونه به ما عرضه میکند . او در گفتگوئی بلند در سال ِ ۲۰۱۱ با شبکه ی تلویزیون ِ آرته میگوید : " در قرنِ بیستم دو نویسنده توانستند انقلابی در رُمان نویسی ی جهان پدید آورند که اسلوب و اندیشه ی این هنر را بکلی دگرگون کرد ند و این دو، پروست و سلین بودند . چرا " سفر به انتهای شب " یک شاهکار در داستان نویسی جهان شناخته شد ؟ سلین در این اثر، نه تنها تابلوئی از زمان خود را به ما نشان میدهد، بلکه شکلی از بدی و بد بودن ِ کلونیالیسم در آفریقا، کاپیتالیسم در نیویورک و چهره زشت فقر در آن دوره را به ما می نمایاند . زمانی که هجونامه های سلین را خواندم، در آنها نوعی پارانویا و فناتیسمی دیدم که تبدیل به نفرت از یهودی ها شد ه بود . ولی در این زمینه، او تنها نبود و اکثر ِ نویسندگان ِ هم عصر وی دست کمی از او نداشتند . در ادبیات فرانسه حتی یهود ستیزی نزد وُلتر و بُودلر هم دیده میشود . سلین به غلط فکر میکرد که نویسندگان ِ یهودی ِ فرانسوی چون پروست بلائی را که بر سر ِ زبان ِ فرانسه آورده اند، غیر قابل جبران ست و این تخریب زبان را هرگز به آنها نبخشید و در اینجاست که میشود دید، چرا او دچار پارانویائی شد که نتوانست خود را از آن برهاند . من وکیل مدافع شیطان شده ام، ولی او اگر هم مرتکب ِ یک جرم ادبی در هجو نامه های خود شده ، تاوان آن را با دو سال حبس در دانمارک پرداخته است و خوشحالم که این محاکمه در فرانسه صورت نگرفت زیرا با احتمال قریب به یقین به گیوتین سپرده میشد و ما نمیتوانستیم نوشته های بعد از جنگ او را داشته باشیم . من در اینجا نمیتوانم به مسئله ی اخلاق پایبند باشم . بین انسان و اثرش، فرسنگ ها فاصله ست . زمانیکه جایزه ی پر ارزش ِ ِ ادبی گُنکور در فرانسه به او تعلق نگرفت، سلین بسیار خشمگین شد و هجونامه ی معروف ِ " چیز بی ارزشی برای یک کشتار" را نوشت. در این کتاب است که وی یک اسلوب ادبی نو را عرضه کرد و به طنز در مورد یهودی ها حرف زد . او پس از انتشار ِ " سفر به...." و استقبال ِ جهانی از آن، خیلی زود فهمید که چه اتفاقی افتاده و برخوردهای خصمانه علیه خود را پای حسادت های برنامه ریزی شده گذاشت . او حق داشت که در سالِ ۱۹۴۷ بگوید: " انتی سمیتیسم و آنتی سلیننیسم همزمان بوجود آمدند، ولی انتی سمیتسم ِ حاصله از آن سال ها خاتمه یافته ولی آنتی سلیننیسم به خاطرِ کتابِ "سفر به انتهای شب" و تنگ نظری ها نسبت به محبوبیت آن، هنوز باقی مانده است . "
در اینجا ذکر این نکته را لازم میدانم که نقد و نظر درباره ی انتشار و یا عدمِ انتشارِ هجو نامه های یهود ستیز ِ سلین ، نیازمندِ فرصتِ بیشتر و نگرشِ ژرف تری ست که از حوصله ی این نوشته خارج ست. ولی در هر حال، جلوگیری از انتشار ِ این هجونامه ها، که پیش از این در کانادا منتشر شده اند، میتواند حاصلی نا بار ور داشته باشد. کافیست در این مورد به جدالی که در جامعه ی فرانسه، روی مسئله ی سیاسی - مذهبی ی ( آنتی سمیتیسم )، که هر روز دامنه ی وسیع تری به خود میگیرد، بنگریم . در اینجا نمیتوانم بدونِ یاد آوری مطلبی، این یادداشتِ بلند را به پایان برسانم : با خواندنِ " سفر به انتهای شب "، و نقد و نظرِ دو نویسنده ی کتابِ " سلین، نژاد، یهود..."، خواه و ناخواه به این امر پی میبریم که سلین به شدت از جنگ بیزار و بیم دار بود و آن را فاجعه ای جبران نا پذیر برای بشریت میدانست . شاید بر اساسِ این احساس، وی توانست شاهکارِ بی بدیلی خلق کند که در عین حال، آفریننده ی زبانِ تازه ای در رُمان نویسی، در مقابلِ زبانِ اکادمیک شد و نیز، در قالبِ راوی داستان - باردامو - به نگارشِ اثری پرداخت که بیانگرِ انزجار ش از جنگی بود که هیچگاه اجتناب نا پذیرش ندانست .
در زیر پس از پیش گفتارِ کوتاهی از روزنامه نگارِ سر شناسِ لوموند، گفت و گوی وی با دو پژوهشگر یادشده را میخوانید . ع . ش
***
پیش گفتار
در کتابی روان و شفاف، بنامِ "سلین، نژاد، یهود.... "، فیلسوف و جامعه شناس، پی یر آندره تا گییف " ۱ " و ویژه کارِ ادبیاتِ مدرن و تاریخِ آنتی سمیتیزم ( یهود ستیزی )، انیک دورافور " ۲" ، به اثباتِ اینکه نه تنها نویسنده ی "سفر به انتهای شب " (۱۹۳۲)، یک یهود ستیز دو آتشه، بلکه یک مبارز و عاملِ فعالِ نازی های بوده است، همت گماردند .
سلین" ۳"، یکی از برجسته ترین نویسندگانِ قرنِ بیستم است که پس از نوشتنِ هجو نامه های یهود ستیز و طرفدارانه ی نازی ها، بنامِ " چیز های بی ارزشی برای یک کشتار"، به نویسنده ای هجو نامه نویس تبدیل شد . با در نظر گرفتنِ اوضاع و احوالِ آن زمان، این گرویدنِ به نازی ها، آن چنان آشفتگی در ذهن ها بوجود آورده بود، که بهیچوجه نمی شد از تاثیرِ خراب کاراته اش کاست .
این دو پژوهشگر، یک بار برای همیشه، به بگو مگو های دیرینه در موردِ مسئله ی سلین، نقطه ی پایان گذاشتند . آنها معتقدند که وی به آنچه را که می نوشت ایمان داشت . رفت و آمد های وی با نویسندگانِ ضدِ یهود و شناخته شده ای چون شارل موراس" ۴" و لئون دوده" ۵ " ، نشان گر ستودنِ یک نوع یهودستیزیِ نژاد پرستانه بود . در این راستا میتوان از معاشرتِ وی با فاشیست کانادائی، ادریان ارکان و ناسیونالیست های فلامان نام برد . در این دوره بود که سلین به چهره ای شناخته شده و بین المللی در درونِ این گرایش ها، تبدیل شد . علاوه بر این، در نوشته های "سیاسی" اش ، او نه تنها یک اخلال گر، بلکه یک مبارز بود . با پی بردن به این راه و روش، حتی خنده با خواندن هجونامه های وی، در نطفه خفه میشود . در واقع، سلین نیازی به این نداشت که تنفرش را در قبال دستمزدی ابراز کند، زیرا وی حاضر به انجام آن، بدونِ هر گونه پاداشی بود .
نیکولا ویل" ۶" - لوموند
***
* شما در این کتاب میخواستید به اسطوره ی سلین، نویسنده ی " لعنت شده "، خاتمه دهید ؟
- دورا فور : بعد از جنگ، این خودِ سلین بود که خواست بجای نویسنده ی " لعنت شده " ، چهره ی نویسنده ای خفت بار از خود بنمایش بگذارد تا توجه ی مردم را به خود جلب کند و بدینوسیله ناشرانِ بیشتری را به سمت خود بکشاند؛ حتی اگر این امر به قیمتِ بدنام شدنش در محافلِ نهضت گرایان ِ مقاومتِ فرانسه تمام میشد . اطلاقِ عنوانِ نویسنده ای نابغه، این امکان را به وی میداد تا بتواند آنچه را که به دفاع از نزدیکی فرانسه با آلمانِ نازی انجام میداد، لاپوشانی کند و درست به همین خاطر بود که فرناند دو برینون" ۷" ( ۱۹۴۷-۱۸۸۵) از شخصیت های طراز اولِ طرفدارِ همکاری با نازی ها، وی را به کارل بوملبورگ" ۸"، رئیسِ گشتاپو معرفی کرد . سر انجام، سلین برای اینکه جای تازه ای در جامعه ی فرانسه برای خود دست و پا کند به ترفند های دیگری متوسل میشد و مدعیان و شاکیانش را به آزار و ستم به خود معرفی میکرد . او معتقد بود که همه ی آنها از حسودان، به سبک و سیاقش هستند. آه و ناله کردن ها و خود را با سر و وضعی چون آدم های بی خانمان و پاره پوره پوش به نمایش گذاشتن، او را فردی ساده دل و زود باور در انظار عمومی معرفی میکرد .
- تاگییف : پس از گذشتِ نیم قرن از مرگ وی، در این کتاب، هدف ما اسطوره ز دائی از پدیده ی سلین بود . البته باید بگویم که کارهای ارزشمند در موردِ انتقاد از سلین، پیش از این توسطِ الیس کاپلن" ۹ " در یادداشت هائی در مورد کتابِ سلین : " چیزِ بی ارزشی برای یک کشتار"، و نیز کارِ اُدیل روآنت " زجر دراز مدت ، سلین بینِ دو جنگِ ۱۹۴۵-۱۹۱۴" را نباید فراموش کرد . ما سعی کرده ایم در عین حال رخداد های آن زمان و رابطه ی آن با مسئولیتِ اخلاقی و سیاسی نویسنده را بیان کنیم . در مورد سلین ، ستایش از شیوه و سبکِ ناب وی، چهره ای از او به دیگران تحمیل میکرد که حاکی از نبوغ، تعرض ناپذیری و بطورِ دل نشینی، پذیرشِ سرکشی های وی بود . در این راستا، پس از جنگ و حتی پس از انکار وی از آنچه که بر یهودیان در این جنگ گذشت، باور همگان بر غیر سیاسی بودن سلین و بی علاقگی وی به اینگونه مسائل بود . در بهارِ ۱۹۳۹ او به رُوبر برزیلاش"۱۰" مینویسد : " من نژاد پرست و طرفدارِ هیتلرم، شما آن را نمیدانید ."
* بعضی ها میگویند، تنها انگشت گذاشتن روی سلین، در حالیکه بودند نویسندگانی که، در همان عصر، اثارِ ضدِ یهود داشته اند، موجب چشم پوشی از خطای آنهای دیگر ست . مورد سلین هم میتوانست درکنارِ آنها در معبدِ ادبیات جای گیرد . شما چه فکر میکنید ؟
- تاگییف : من مسئله را طورِ دیگری مطرح میکنم : اگر سلین را همردیفِ سایر نویسندگانِ هم عصر ش که ضدِ یهود بودند بگذاریم، یعنی میخواهیم بگوئیم که وی همان قدر قابل معاشرت بود که برادرانِ تارو یا پل موران و یا حتی آندره ژید؛ و اینگونه از او چهره ای میانه رو میسازیم که واقعی نیست . یهود ستیزی به هر شکلی نفرت آور ست، ولی دوره های استثنائی در تاریخ، ما را وا میدارند که زیانمندیِ هر برهه از آن را جداگانه ارزیابی کنیم .
در میان صاحبانِ قلم در سال های ۱۹۳۰ ، یهودستیزانِ حاشیه ای مثلِ ( هانری کوستون ، هانری روبر پوتی، لوئی دارکیه، ژان بواسل و..) کم نبودند، ولی سلین در زمره ی کسانی قرار میگرفت که علنا خود را طرفدارِ نازی ها اعلام میکرد و به تبلیغ از این ایده بر می خاست . از آغازِ ۱۹۳۷، او به عنوانِ " پیام آور نو" به یهودستیزی، جنبه ای نژاد پرستانه و مسیحیت ستیز داد . بنا براین نباید ضدیت ِ او با یهودیت را چون یهود ستیزی ی ناسیونالسیت ها و بیگانه ستیزی های شارل موراس، مارسل جواندو و یا بنیادگرایانِ کاتولیک، در یک ردیف گذاشت .
* بنا بر آنچه را که گفته اید، سلین فقط یک پارتیزان ِ ساده نبود. ولی آیا وی علاوه بر جای مهمی که در مرکزیت محافل ضد یهود داشت، با نازی ها هم همکاری میکرد ؟
- تاگییف : پر اهمیت ترین رابطه اش با رهبرِ ضد یهود و طرفدارِ نازی ها ، ادریان ارکان"۱۱" ( ۱۹۶۷-۱۸۹۹) بود که او را بعنوانِ مهمان افتخاری در ماهِ مه ۱۹۳۸، در مجمع عمومی جنبشِ پیراهن آبی ها در مونترالِ پذیرفت . این دعوت نقطهِ عطفی در ارتباط های بین المللی سلین با شبکه ِ نازی ها و یا طرفداران آنها شد . در این رابطه، او توانست برای تبلیغ علیهِ یهودی ها، از امکانات ِ آژانس ِ آلمانی بنامِ ولت- داینست(سرویسِ بین المللی )، که وسایل و ادوات در اختیارِ یاران خود در فرانسه میگذاشت، بهره مند شود .
- دورافور : در سال های ۱۹۳۹-۱۹۳۸، سلین جزء گروهِ بسیار کوچکِ ضد یهود های نژاد پرستِ طرفدارِ هیتلر بود. در دوران اشغال فرانسه توسطِ آلمان، او از فعال های ضد یهود ی بود که چهره ای نمونه و تضمین کننده از خود ارائه میکرد و این عنوان چنان برجسته شده بود که شخصیتِ ادبی او را در سایه قرار میداد . وی، آمد و شد های زیادی با همکارانِ حکومت نازی ها داشت که در میان آنها میتوان از فرنان دو برینون، ژاک دورویو" ۱۱" و سفیر آلمان در پاریس، اوتو آبِتس" ۱۲" نام برد و از نگاه ما، این ارتباط ها در میان روشنفکران ِ فرانسوی آن دوره ، کم سابقه بوده است . علاوه براین، ارتباط وی با مسئولانِ بالای گشتاپو در فرانسه، چون کارل بوملبورگ و یا دوست بسیار نزدیک وی بنامِ هرمن بیک لرِ سرهنگِ پلیسِ ویژه ی حزبِ نازی که از سالِ ۱۹۴۳ سرپرستیِ ی اداره ی اطلاعات و امنیتِ کشورهای اروپای غربی را برعهده داشت ، از اهمیت ویژه ای بر خور دارند .
دل مشغولی های سلین در دورانِ اشغال فرانسه توسط نازی های آلمان به شکل های گوناگون بود : انتشار هجو نوشته های خود همراه با عکس های تبلیغ کننده و نا شایست، انتشارِ کتاب ِ ملافه های زیبا(۱۹۴۱)، انتشارِ ِنامه های سرگشاده در روزنامه های فرانسه که تشویق کننده ی افراط گرائی علیهِ یهودیان بود، ابتکارِ عمل در بر گزاریِ جلسه ای از حامیان ِ همکاری با نازی ها، و بالاخره، پشتیبانی از خیلِ فرانسوی هائی که داوطلبِ کمک به نازی ها بودند. ارنست یونگر، (۱۸۹۵-۱۹۹۸) نویسنده ی آلمانی که از ناظران ِ دو جنگ ِ جهانی بود ، به روشنی از کینه مرگبارِ سلین نسبت به یهودیان گواهی میدهد که هر چند زندگی نامه نویس های وی، اعتباری به آن نداده اند ، ولی من این گفته ها را باور دارم و بر آنها صحه میگذارم .
* آیا همکاری سلین تنها محدود به نوشته های او میشد ؟
- دورافور: بهیچوجه . در طولِ مدتِ اشغالِ فرانسه، سلین در چند مورد به افشاء و لو دادن دست زد ولی داوری زندگی نامه نویس های وی نسبت به این اعمال، به دلیل ِ دل فریفتگی ها ی آنها نسبت به وی، نا دیده گرفته شد و کرده های عیانش را، پوشاند . آنچه را که در حال ِ حاضر میتوان بطور مستند در کارنامه ی او نوشت، افشای شش تا هفت یهودی و دو کمونیست است . در اکتبر ۱۹۴۰، اولین لو رفته ی سلین، یک پزشکِ درمانگاهِ وال دواز، منطقه ای در شمال شهر پاریس، بنامِ دکتر هوگارت بود . سلین مدعی بود که این پزشک " یک یهودی خارجی ست که ملیت فرانسوی ندارد . " و درا ین مورد می افزاید : " این سیاهِ برزنگی اهل هائیتی، قاعدتا باید به کشورش بر گردد." برای بدست آوردنِ انفصال وی از این سمت، سلین از تمامِ امکانات و اشنائی هایش تا وزارتِ کشورِ دولتِ ویشی، استفاده کرد .
* آیا سلین عاملِ سازمانِ اطلاعاتِ اروپای غربی در دوره ی اشغال بود ؟
- دورافور : بعد از جنگ، بر اساسِ گفته ی هلموت کنوخنِ" ۱۳" رئیسِ پلیسِ آلمان در فرانسه، اسمِ وی در یک لیستِ چهل و پنج نفره ی اعضای این سازمان، بوده است . البته وی بر اساس اعتقاد اتی که داشت میتوانست بطور داوطلبانه در خدمتِ این سازمان باشد و مشاوره ها و یا اظهارِ عقیده های خود را در اختیارِ پلیسِ آلمان بگذارد . اگر چه هیچکدام از اسناد و مدارک دال بر اینکه وی مامور مستقیم و یا مزد بگیر آنها بوده است، در دست نیست، ولی لااقل میتوان گفت که از امتیاز ها ئ زیادی چون سهمیه ی کاغذِ بیشتر برای کتاب هایشِ ، دعوتِ به آلمان، فرارش به آن کشور، و استقبالِ وی در شهرِ بادِن بادِن آلمان بهره مند بوده است . بازجوئی ها از هلموت کنوخن، بینِ نوامبر ۱۹۴۶ و ژانویه همان سال در دادگاهِ لایپزیک گواهی میدهند که سلین کاملا از امتیازِ داشتنِ برگ عبور در مناطقِ و سواحلِ ممنوعه، بنا به سفارش هلموت کنوخن، بر خوردار بوده است و ماموریت هائی بدستورِ پلیس آلمان در سن مالوی فرانسه انجام داده است .
رابطه ای را که سلین با مسئولانِ ضد یهود داشت و تبلیغاتی را که در انستیتوی مطالعه یِ مسئله یهود انجام میداد، دوستی وی با ژاک دوریو، رفت و آمدهایش به اداره ی پلیسِ آلمان در خیابانِ فوشِ پاریس، دیدارهایش با رئیس گشتاپوِ؛ در همان هنگام که یهودی های اروپا قتل عام میشدند، همه و همه ی اینها، ما را وا میدارد که بیانیه های مسئولان ِ پلیسِ آلمان در موردِ سلین را، واقعی بشمار آوریم .
* آیا میشود گفت که در پایانِ جنگِ جهانی دوم، او در میانِ را ستگرایانِ افراطی و انکارگرانِ هو لو کاست، از اعتبار و نفوذی بر خور دار بود ؟
- تاگییف : نزدِ شیفتگانِ ادبی خود و راست گرایانِ افراطی در فرانسه، سلین، در دورانِ شکل گیری ی انکارِ هولو کاست ( کشتار ِ یهودیان) ، نقش مهمی داشته است. سرآغاز آن با انتشارِ کتابی بنامِ دروغِ اودیسه از پل راسینه" ۱۴" در سالِ۱۹۵۰ بود و روی نوارِ دورِ کتاب، جمله ای از سلین آورده شده بود : "افسانه ها ی تاریخی واژگون شده اند" پُل راسینه " کتاب خود را با دست نوشته ای اینچنین به سلین اهداء میکند : " با ابرازِ همبستگی و تحسین " . سلین بی وقفه از این کتاب، که نخستین پایه گذارِ " مکتبِ تجدیدِ نظر طلبی " در هولو کاست بود، استقبال کرد . در نامه ای که سلین به دوست ِ خود و پیشگفتار نویسِ این کتاب، البر پاراز، در نوامبرِ ۱۹۵۰ نوشت، نظرِ وی را در موردِ انکارِ اطاق های گاز ستود : " راسینه به یقین مردِ درستکاری ست . کتابِ تحسین بر انگیزش سر و صدای زیادی خواهد کرد و بالاخره خواهد توانست اطاقِ گاز ِ سحر آمیز را شک برانگیز کند و اینهمه، چیزِ کمی نیست (......)، تمامِ مسئله همین اطاقِ گاز بود که اجازه میداد، همه چیز گفته شود ." بنا بر این امروزه نباید از ایدئولوژی ی توطئه گرِ الن سورال" ۱۵" که از راسینه و سلین به عنوانِ بزرگانِ حقیقت جو و دارای بینشِ قهرمانانه نام میبرد، به حیرت افتاد .
* اساسِ " تئوریکِ" یهود ستیزیِ سلین، بر چه پایه ای بنا شده است ؟
- تاگییف : هجو نوشته های وی کلا ضدِ کمونیست، ضدِ فراماسونری، و بطورِ ضمنی ضد توانگر سالاری و بدون تردید، نژاد پرستانه ست . او در این هجونامه ها، مبارزه ی فی مابینِ آریائی ها و یهودیان را برجسته میکند و بویژه آنرا موتورِ تاریخ میخواند . زبانِ شعر گونه ی این هجو نامه ها، در کتابِ " چیز های بی ارزشی برای یک کشتار "، درون مایه ی نژاد پرستانه دارد و به گفته خودش دارای محتوائی بر آمده از احساساتِ آریایی ست و علاوه بر این، او معتقد بود که یهودیان بطور مادر زاد به آن ضدیت میورزند و خواستِ آنها از بین بردن این حسِ آریائی بودن است . در دیگر آثارِ سلین و بالاخص در " مدرسه ی اجساد"، وی غرق در دنیای خیالی خود، به پالایش نژادی اشاره میکند و شیطانی نشان دادنِ یهودیان و توطئه گری آنان را در مرکز توجه خود قرار میدهد . او همچنین با اشاره به علمِ اصلاح ِ نژاد ها، میگوید : " هر فردِ یهودی، نماینده ی طلا و شیطان ست . " ضدِ یهود گرائی ِ نژاد پرستانه ، شیطانی، و فاجعه بارِ سلین، بهمراهِ روشِ خشونت بارش، در دنیای ادب و هنرِ قرنِ بیستم، به عنوانِ عملی بی سابقه باقی خواهد ماند .
* آیا ضدیت و مخالفتِ سلین در کتابِ " چیزهای بی ارزشی برای یک کشتار "، نسبت به کمونیسم و "جبهه ی مردمی" که علیه ی اشغالِ نازی ها در فرانسه فعالیت میکرد، ، تاثیری تعیین کننده در اوضاع و احوالِ آن زمان داشته است ؟
- انیک دورافور : نامه نگاری های سالِ ۱۹۳۶ نشان میدهد که از نگاهِ سلین "جبهه ی مردمی" در زمان ِ اشغال ِ فرانسه، فاجعه بار بوده است . به مثابه ی راست گرایانِ افراطی ی آن زمان، سلین نیز هیتلر را به بلوم" ۱۶" ترجیح میداد و این امر توجه ی پاره ای از تاریخ نگاران را نیز به خود جلب کرده است . در رابطه با اسطوره ی انقلاب - " یهود - بُلشویسم " -، سلین، بین ِ ضدِ بُلشویسمی که در کتاب ِ " من خطا کارم "، و ضد ِ یهودی که در " چیز های بی ارزشی ... "، به آن میپردازد، پل می زند .
* شما در کتابتان میگویید : چگونه میتوان باور داشت که نویسنده ی هجونامه های بی ارزش و یهود ستیز، همان کسی باشد که شاهکاری چون " سفر به انتهای شب " را نوشته است . آیا میتوان این دگرگونی را توجیه کرد؟
- انیک دورافور : فاصله ی بینِ اندیشه های معمولی و روزمره ی لوئی فردینان دِستوش ( نامِ واقعی سلین ) و باردامو، قهرمانِ اصلیِ کتابِ " سفربه...." که او نیز پزشک بود، ما را به حیرت می اندازد . مردی که به ارتش احترامِ خاصی قائل است، شباهتی به قهرمانِ کتابش، یک شورشی سرکش که از خدمت فرار میکند، ندارد . علاوه بر این، دکتر دستوش ( سلین )، عکس العملِ بسیار تندی به قانونِ بیمه های درمانی در سالِ ۱۹۲۸ نشان داد و آن را نشانه ی یک سیستمِ اقتصادی اشتراکیِ ی فریبنده دانست که میخواهد جای حاکمیت و آمریتِ جمهوری را بگیرد. او میگفت که" باید دست از سر بشر دوستی های نخ نما و خنده آور برداشت و در عوض به طورِ جدی به امور بهداشت و پاکیزگی پرداخت و از پلیسِ ِ گشت برای رعایتِ امور بهداشتی کمک خواست . " همه ی این مثال ها، در میانِ بسیاری دیگر، ما را به طرحِ این سئوال وا میدارد که چگونه فردی سخت گیر، ارتجاعی، نا انسان گرا و ضدِ ترقی خواهی چون سِلین ، میتواند آفریننده ی " سفر به ......" باشد . او خودش جواب به این سئوال را با دوست و یار ِغار ش ، ژوزف گارسن در میان گذاشته است : " دانستن ِ اینکه خواننده ی کتاب چه میخواهد، چون دخترکی جوان که همواره مُد را دنبال میکند، نویسنده باید وسیله و اسباب آن را فراهم کند، و گر نه، از تیراژ خبری نخواهد بود، این تنها امری ست که باید روی آن حساب کرد ." آری، نویسنده باید گوشِ شنوا به آنچه که زمان و زمانه از او میخواهد، داشته باشد؛ و این، آن چیزی ست که سلین نکرد، ولی موفق به آفریدنِ رمان بزرگی شد .
----------------------------------------
پانوشت ها :
1-Peirre André Taguief پژوهشگرِ مسائلِ سیاسی، فیلسوف و تاریخ نگارِ فرانسوی، مدیرِ مرکزِ پژوهش های علمی، پروفسورِ انستیتو مطالعاتِ سیاسیِ پاریس. نویسنده ی کتاب هائی در زمینه ی سیاسی - فلسفی و بویژه نزاد پرستی، یهود ستیزی و راست افراطی در فرانسه ست.
2-Annick durafourاستادِ عالی رتبهِ ادبیات، پژوهشگرِ تاریخِ نژاد پرستی و یهود ستیزی در فرانسه.
3- Louis ferdinand Destouche لوئی فردیناند دستوش معروف به سلین، در سالِ ۱۸۹۴در یکی از حومه ها ی پاریس بدنیا آمد و در ۱۹۶۱در گذشت. نویسنده و پزشک، با آفریدن ِ " سفر به انتهای شب " یکی از نام دار ترین نویسندگانِ قرنِ بیستم فرانسه به شمار می آید .
4-Charles Maurrasشارل موراس (۱۹۵۲-۱۸۶۸)، روزنامه نگار، نویسنده، سیاست مدارو شاعرِ فرانسوی و تئوریسینِ ناسیونالیسمِ افراطی.
5- Léon Daudet نویسنده، سیاست مدارِ، و روزنامه نگارِ فرانسوی قرنِ بیستم که تمایلاتِ سلطنت طلبی داشت و در سالِ ۱۹۱۹ نماینده ی مجلسِ فرانسه شد. وی تعدادِ زیادی کتاب و رساله از خود به جا گذاشت .
6- Nicola Weill نویسند ه و روزنامه نگار سر شناس فرانسوی که تحصیلاتِ خود را در یکی از نام آور ترین مدارسِ عالی فرانسه - " اِکول نورمال سوپریور " - در رشته ی تاریخ ِ معاصر بپایان رسانید و در رشته فلسفه، فوقِ لیسانس گرفت . وی سال هاست با روزنامه ی لوموند همکاری میکند . این گفت و گو در شماره ی دهم ِ فوریه ِ ۲۰۱۷در روزنامه ی لوموند منتشر شده است.
7-Ferdinand de Brinon وکیلِ دادگستری و روزنامه نگار، که در زمانِ اشغالِ فرانسه توسطِ نازی ها، با دولتِ پتن همکاری میکرد و در سال های ۱۹۴۰-۱۹۴۴نمایندگی دولتِ ویشی را د ر مناطقِ اشغالی به عهده داشت.
8-Karl Bomelburgدر دورانِ جنگِ جهانی دوم، رئیسِ گشتاپو در فرانسه بود و از درجه بالائی در ردهبندی ی مقام هایِ همکارِ با نازی ها، بر خوردار شد.
9-Alice Kaplanنویسنده و تاریخ نگارِ آمریکائی، که بخشی از تحصیلات و تحقیقات خود را در سال های هفتادِ میلادی در فرانسه به پایان رساند و دیپلمه ادبیاتِ فرانسه از دانشگاهِ ییل آمریکاست.
10-robert Brazilachدر فوریه ی ۱۹۰۹دیده به جهان گشود و در سالِ ۱۹۴۵ تیر باران شد . نویسنده، ژورنالیست و منتقدِ سینما در فرانسه، گذشته از فعالیت های ادبی، او را بیشتر برای فعالیت های سیاسی اش می شناسند . وی در جریانِ راستِ افراطی ی " اکسیون فرانسه " فعالیت خود را آغاز نمود و سپس به فاشیسم رو آورد و توانست در نشریاتِ " اکسیون فرانسه " به پستِ سردبیری نائل آید . سر انجام در دورانِ پاکسازی هایِ پس از جنگ، به مرگ محکوم شد.
11-Jacque Doriot کارگرِ متالورژی، عضوِ جوانانِ کمونیست و عضوِ کمیتهِ مرکزیِ حزبِ کمونیستِ فرانسه که در سالِ ۱۹۲۷ از طرف این حزب به چین سفر کرد . وی در سالِ ۱۹۲۴ شهر دار و نماینده ی مجلس فرانسه از شهر سن دُنی شد و در سالِ ۱۹۳۰ مخالفتِ خود را با به زیرِ سلطه ی شوروی بودنِ حزبش مطرح نمود و از آن اخراج شد . در سالِ ۱۹۳۶با تشکیلِ حزبِ خود و اعلامِ جنگ به همه ی جنبش ها ی چپ، به همکاری با دولتِ آلمانِ نازی مبادرت ورزید.
12- Otto Abetzسفیرِ آلمان در فرانسه طی جنگِ جهانی دوم که با نازی ها رابطه ی تنگا تنگ داشت. در سالِ ۱۹۳۰ عضوِ حزبِ نازی شد و تقاضای بازبینی ی معاهده ی ورسای را نمود . در سالِ ۱۹۴۵ در حالیکه بطورِ مخفی زندگی میکرد، دستگیر و در دادگاهِ نظامی ی فرانسه، به بیست سال زندان و کارِ اجباری محکوم شد.
13- Helmut Knochen افسرِ آلمانی، رئیسِ پلیس آلمان در زمانِ اشغالِ فرانسه که تعدادِ بیشماری از فرانسوی ها را به اردوگاه ِ نازی ها فرستاد و مسئولِ اعدامِ هزاران عضوِ نهضتِ مقاومتِ فرانسه است.
14- Paul Rassinier آموزگارِدبستان و سیاستمدارِ چپ، که پس از جنگِ جهانی دوم، یکی از پایه گذارانِ مکتبِ نفیِ یهود کشی هایِ دولتِ آلمانِ نازی در فرانسه بود . نخست، با افکارِ کمونیستی و آنگاه سوسیالیستی، وی در سال های ۱۹۳۰ از صلح طلبان به حساب می آمد و در این زمان، واردِ نهضتِ مقاومت علیهِ نازی ها در فرانسه شد ، لیکن به خاطرِ داشتنِ اعتقاداتِ صلح جویانه، در مبارزاتِ مسلحانه شرکت نکرد . در سالِ ۱۹۴۳ توسطِ پلیسِ نازی دستگیر شد و بیست و یک روز زیرِ شکنجه های هولناک، بهای سنگینی با از دست دادن یک کلیه و دست خورد شده و چانه ی شکسته، پرداخت . پس از جنگ، به سوی جنبش های راستِ افراطی تمایل پیدا کرد و تا پایانِ عمر ضمنِ ردِ هرگونه یهود کشی در دورانِ حاکمیت نازی ها، همواره با عقایدِ صلح طلبانه، ولی آنارشیستی باقی ماند .
15- Alain Soralالن بونه مشهور به الن سورال در سالِ ۱۹۵۸در فرانسه به دنیا آمد . برای مدتِ کوتاهی طرفدارِ حزبِ کمونیست بود ولی بعد به جنبش های راست افراطی و ضدِ یهود رو آورد . به جنبش ِ راستِ افراطی ی لوپن علاقه نشان داد و انتشاراتی " کونتر کولتور " را بنا نمود . وی رساله ها و مقالات زیادی در ضدیت با یهودیان نوشت.
16- Léon Blumسیاست مدار و نویسنده ی شهیر فرانسوی که در سنِ ۱۸ سالگی، در یکی از پر ارج ترین مرکز تحصیلی ی فرانسه " اِکول نورمال سوپریور " راه یافت و در رشته های حقوق و ادیبات، به اخذِ دیپلم نائل آمد . وی طرفدار پر و پا قرص دریفوس در ماجرای جهانگیر آن زمان بود و به دفاع از وی پرداخت . لئون بلوم از پایه گذارانِ حزبِ سوسیالیست فرانسه است.