دو صد گفته چون نیم کردار نیست. این حقیقتی ست تلخ، خاصه در امر سیاسی.
قبلا گفته ام که جایگاه فعال سیاسی و نویسنده ی سیاسی در کشور ما مشخص نیست. ما عده ی زیادی نویسنده ی سیاسی داریم که افکار خود را به صورت نوشته یا گفتار به جامعه عرضه می کنند ولی به اشتباه خود را فعال سیاسی می دانند.
ما از فعال سیاسی تعریف درستی در ذهن نداریم. فقط به صِرفِ گفتن و نوشتن و برنامه ی تلویزیونی ساختن، انسان، فعال سیاسی نمی شود.
کارِ فعال سیاسی، مجزا از نظر دادن و تز صادر کردن است. اگر غیر از این بود، راننده های تاکسی هم فعال سیاسی به شمار می آمدند.
یکی از دلایل عدم موفقیت ما در مقابله با حکومت اسلامی، کم بودن تعداد فعالان واقعی سیاسی در داخل کشور است.
حتی کسانی که در گذشته، فعال سیاسی بوده اند، و اکنون در کشورهای غربی زندگی می کنند، بیشتر به کارِ وراجی مشغول اند تا عمل مفید سیاسی. نه به آن شوری شور، که در گذشته تفنگ و مسلسل در دست می گرفتند و به کوه و جنگل می زدند، نه به این بی نمکی که ساعت ها در اینترنت به سیر و سیاحت مشغول می شوند و نهایت فرآورده شان، گپ و گفت در چت روم ها و ماهی یک نوشته منتشر کردن و درْ گفت و گوهای تلویزیونی حضور یافتن است.
فعال سیاسی، یا باید در ایران حضور داشته باشد، یا نمایندگانِ واقعا فعال اش در ایران در میان مردم باشند. این که می بینیم در جنبش سبز، سه تا پنج میلیون معترض، به خیابان ها می آیند، به خاطر حضور رهبران جنبش در ایران، و در میان مردم بودنِ بچه هایی ست که آن ها را نمایندگی می کردند و تظاهرکنندگان را سازمان می دادند.
نمی شود در خارج نشست، و به مردم امر کرد که به خیابان بروند و از جان گذشتگی کنند، و مردمِ گوش به فرمان هم، به شکل میلیونی به خیابان ها بیایند. اگر خمینی یا لنین موفق به چنین کاری شدند، به خاطر حضور نمایندگان شان در داخل کشور بود. ما می بینیم که شخصیت ها و سازمان های سیاسی خارج از کشور، حتی در برگزاری یک اجتماع چند صد نفره در کشورهای آزاد، ناتوان اند.
قبول این واقعیت، باعث خواهد شد، گویندگان سیاسی ما، اگر واقعا قصد فعالیت سیاسی دارند، فکری به حال خود کنند و در گام اول، تفاوت های میان حرف زدن و عمل سیاسی را بشناسند و «باید»های فعالیت سیاسی را بپذیرند و به آن ها تن در دهند.