Tuesday, Nov 6, 2018

صفحه نخست » مفهوم نقد فرهنگی در جامعه سیاست‌زده، جمشید فاروقی

jf.jpgیادداشت‌هایی درباره سیاست‌زدگی؛ بخش چهارم

در سه گفتار پیشین به پدیده سیاست‌زدگی و بدل شدن آن به عنصر غالب در فرهنگ جامعه امروز ایران پرداختیم. به هرزگی سیاست‌زدگی اشاره کردیم و به حضور آن در خاطره ثبت ‌شده و ثبت نشده لحظه و پراکندگی‌اش در جغرافیای ایران‌. فاش باید گفت که سیاست در ایران کرانمندی منطقی خود را ترک گفته و چون هیولایی لگام گسیخته در همه عرصه‌های هستی اجتماعی نفوذ کرده است. و شاید صحیح‌تر آن باشد که بگوییم که سیاست در ایران هیچگاه کرانمندی منطقی نداشته است و هیچکس بر دست و پای این هیولا بند و زنجیر نکشیده است. که نه شهامتش بوده است و نه علم و دانش به ضرورتش.

سخن گفتن از نقد فرهنگی چندی است که در بین ما ایرانیان باب شده است و بازار منتقدین فرهنگی پر رونق. عده‌ای عزیمتگاه نقد فرهنگی را در نقد دین‌خویی می‌دانند، دسته‌ای بر آنند تا گوهر مشرق‌زمین را با نقد زنگار غربی نشسته بر آن، صیقل زنند، شماری درکمین زبان فارسی نشسته مدعی‌اند که ابتدا می‌بایست این زبان را از زنجیر شعر و شاعری رهاند تا اندیشیدن در این زبان ممکن شود، عده‌ای برآنند که نقد فرهنگی تنها بر بستر نقد فلسفی ممکن است، حال آن که ماتم‌زدگان ایران‌شهر تنها به فضیلت حکمت آراسته‌اند و از دانش فلسفی و توان فلسفیدن بی‌بهره‌اند و بی‌بضاعت.

در خلوت خویش به هر یک از این عرصه‌های نقد که می‌نگرم به نظرم می‌آید که هیچ‌ کدام انگشت بر زخم و درد اصلی ننهاده است. فرهنگ، بی‌تردید پدیده‌ای پیچیده است. بدیهی است که نقد فرهنگی نیز چند و چندین منظر دارد. "پروژه‌های" یادشده نقد فرهنگی هر کدام یک نارسایی را در فرهنگ ایران‌ نشانه رفته است. هر یک نیز برای اثبات حقانیت خود دلیل و مدرکی در چنته دارد. و باز بر این باورم که این پروژه‌ها چون گره‌گاه اصلی را در بیماری فرهنگی جامعه ایران نیافته‌اند، نمی‌توانند کارآمد باشند و به هدفی که برای خود تعیین کرده‌اند، دست یابند.

نقد فرهنگی جامعه امروز ایران می‌بایست از نقد آفت سیاست‌زدگی شروع کند. چون سیاست‌زدگی سلب امکان تامل است و نقد بی‌ تامل و تامل‌ ورزیدن هیچ ممکن نیست.

از آنجا که موضوع اصلی سیاست، قدرت است و افزار تجلی‌ و بیان سیاست نیز قدرت است، در جامعه‌ای سیاست‌زده موضوع بر سر آمیزش سیاست با دیگر عرصه‌های هستی اجتماعی نیست، بل موضوع بر سر حاکمیت و سیطره سیاست است بر همه شئون هستی آن جامعه.

نقد صرفا یک مفهوم نیست بلکه یک شیوه است. راهکاری است برای سنجش، ارزیابی و قضاوت. از همین‌روست که نقد نمی‌تواند بدون بهره‌بردن از تعقل و تفکر کارآمد باشد. اما تاریخ نقد در ایران حکایت دیگری دارد.

نقد در فرجامین نگاه دعوتی است برای شرکت در قضاوت. با آن‌که نقد خود نوعی قضاوت است، اما نزد ما حساب نقد و قضاوت یکسره جداست. در نقد کردن بسیار کند و در قضاوت کردن شتابزده و عجولیم. و آنان که بر تخت قدرت نشسته‌اند حق قضاوت و داوری را در انحصار خود دارند و نقد و نقادی را به‌هیچ روی برنمی‌تابند. اگر لازم افتد، با گسیل گزمگان از "تقدس دروغین" قضاوت خویش در برابر گزند نقد دیگران پاسداری می‌کنند.

این چنین است که نقد به‌مثابه یک مفهوم نزد ما ایرانیان از تعریف روشنی برخوردار نیست و نقد به‌مثابه یک شیوه، خود بدل به یکی از افزارهای همان سیاست‌زدگی شده است.

افزار از پای در آوردن حریف است و نه افزار کشف حقیقت. نقد می‌بایست شفاف باشد، حال آنکه نزد ما نقد شفاف نیست. نقد باید سازنده باشد، حال آنکه نقد در ایران پرخاشگر است. نقد می‌بایست پیگیر و مستمر باشد، حال آنکه نزد ما نقد لحظه‌ای و ناپایاست. بیشتر پرچانه و زیاده‌ گوست تا مستدل و باورپذیر.

چنین نقدی در فضای حاکمیت سیاست‌زدگی از جنس اندیشه نیست، از جنس دشنه است. گام نخست در نقد فرهنگی می‌بایست رهانیدن نقد باشد از آلودگی سیاست‌زدگی. نقد فرهنگی نیاز به ایجاد زمینه‌های نقد دارد. برای رسیدن به چنین نقدی هم شهامت لازم است، هم انصاف. و بر فراز این دو تامل و تعقل.

صفحه فیسبوک دکتر جمشید فاروقی

مطلب قبلی...
مطلب بعدی...


Copyright© 1998 - 2024 Gooya.com - سردبیر خبرنامه: [email protected] تبلیغات: [email protected] Cookie Policy