پیچیدگی مسائل متعدد سیاسی و اقتصادی موجب پیشبینیناپذیر شدن شرایط شده و گویی همه دارند فیلمی را تماشا میکنند و از یکدیگر میپرسند آخرش چه اتفاقی میافتد
شبکه بیان - بحرانهای سیاسی، اقتصادی و اجتماعی ایران بهقدری فراوان و گسترده شدهاند که هیچکس نمیتواند تحلیل جامع و مانعی از اوضاع اسفبار این روزهای کشور ارائه کند. پیچیدگی مسائل متعدد سیاسی و اقتصادی موجب پیشبینیناپذیر شدن شرایط شده و گویی همه دارند فیلمی را تماشا میکنند و از یکدیگر میپرسند آخرش چه اتفاقی میافتد.
به گزارش «شبکه رسانهای بیان» بحرانهای کنونی ایران را نمیتوان در قالب یک یا چند تحلیل تکبُعدی بررسی کرد. رسوب مشکلات داخلی بر اثر فساد و سوء مدیریتِ چهرههای رژیم در پستهای حساس کشور طی چهل سال گذشته و فشارهای خارجی به دلیل لجبازی و ناسازگاری رژیم با عرف بینالملل، میلیونها ایرانی را در شرایطی قرار داده است که هیچ امیدی به آینده ندارند.
در حالی که مردم در زندگی روزمره خود با واقعیتها سروکار دارند، مقامات جمهوری اسلامی رو به گفتاردرمانی آوردهاند و با پروپاگاندای رسانهای تلاش میکنند اوضاع کشور را عادی جلوه دهند. رژیم ایران در ارتباط با جامعه، هرگز صداقت را در دستور کارش قرار نداده و از آنجا که بر ماهیت ضد مردمی خود آگاهی کامل دارد، هرگز اراده شنیدن حرفهای مردم کوچه و بازار را در خود پرورش نداده است.
روزهایی که رژیم ایران سرخوش از مزایای توافق هستهای، سرگرم بریزوبپاش دلارهای برجامی بین خودیها بود، مردم را به فراموشی سپرده بود و جامعه هیچگاه «صبح بدون تحریم» را جز در تیتر روزنامهها به چشم ندید. حالا روحانیها، جهانگیریها و خامنهایها انتظار دارند مردم در برابر تحریمها مقاومت کنند تا به قول خودشان آمریکا را «شکست» دهند؛ آنهم آمریکایی که با 21 تریلیون دلار تولید ناخالص داخلی، 25 درصد اقتصاد جهان را در اختیار دارد.
تمام دلخوشی رژیم ایران به چند اظهارنظر مقامات اروپایی در حمایت از توافق هستهای محدود شده است و بر همین مبنا، مقامات جمهوری اسلامی با تفکر خام و تبلیغاتی خود، آمریکا را منزوی معرفی میکنند. اینگونه تبلیغات اگرچه در داخل ایران آنهم برای ارائه به عدهای قلیل کاربرد دارد، واضح است که واقعیتها چیزهای دیگری هستند که رژیم ایران علاقه ندارد ایرانیان از آن آگاهی داشته باشند.
پرسش این است اگر آمریکا در انزوا قرار دارد، چرا با یک تهدید ساده آمریکا «سوئیفت» را به روی بانکهای رژیم ایران میبندد؟ چرا روسیه اعلام میکند برای فروش هواپیماهای مسافربری «سوخو» به ایران، نیاز به مجوز دفتر کنترل داراییهای وزارت خزانهداری آمریکا دارد؟ ایالاتمتحده با استفاده از اهرم دلار و بازارهای مالی توسعهیافتهاش، اقتصاد بسیاری از کشورها از جمله اقتصاد قدرتهای اروپایی را تحت نفوذ خود دارد. امانوئل مکرون، رئیسجمهوری فرانسه همین امروز به نقش برجسته دلار در اقتصاد اروپا اعتراف کرد و گفت «اروپا بیشازحد به دلار وابسته شده است.» بر اساس آمارها بیش از 63 درصد از ذخایر ارزی جهان به دلار نگهداری میشوند، چون کشورها به قدرت و نفوذ این «فرا پول» برای حفظ ثبات اقتصاد خود، آگاهی کامل دارند.
ایرانیان طی چند سال گذشته از سواد سیاسی بالایی برخوردار شدهاند و هرکدام به نحو مناسبی میتوانند بخشی از اتفاقات و رویدادها را مانند یک کارشناس سیاسی هرچند به طور عامیانه تحلیل کنند. بعید است آنها دیگر فریب تبلیغات گمراهکننده 20:30 یا اخبار شبانگاهی را بخورند. به همین خاطر است از روزی که دونالد ترامپ کشورش را از توافق هستهای خارج کرده، آنها میپرسند «آخرش چه میشود؟» صداوسیمای حکومتی با هزاران میلیارد تومان بودجه سالانه، نهفقط هرگز نخواسته پاسخ این پرسش را به مردم بدهد، بلکه با کمک دستگاههای امنیتی همواره در جهت وارونه جلوه دادن اوضاع کشور فعالیت کرده است.
سیاستهای مبتنی بر ایدئولوژی شیعهگری و رویکردهای ناسازگار حکومت با واقعیتها چه در امور داخلی و چه در امور خارجی، کشور را روی هوا معلق نگهداشته و مردم در حال پرداخت هزینههای این بلاتکلیفی هستند
ایران مانند دیگ بزرگی است که رژیم حاکم بر آن، چندین و چند نوع مواد داخلش ریخته تا آشی برای مردم بپزد. حالا این آش، پخته شده و هیچکس نمیتواند نخود، لوبیا، رشته، سبزی، ادویه، روغن و... آن را از یکدیگر جدا و بررسی کند. این آشِ جا افتاده همان بحران کنونی است که مواد لازمش را صدها مشکل ریزودرشت و معضل داخلی و خارجی تشکیل میدهند. رژیم تلاش میکند صرفاً تحریمهای آمریکا را علت به وجود آمدن این بحران معرفی کند، حال اینکه در درجه اول این سوء مدیریت نهادها و ساختارهای فاسد جمهوری اسلامی است که یک لبه تیغ این بحران را تشکیل میدهد. لبه تیز دیگر این بحران، تحریمهایی هستند که به دلیل فعالیتهای تروریستی جمهوری اسلامی در منطقه و لجبازیهای سیاسی این رژیم وضع شده است؛ بهبیاندیگر، اگر علت نیمی از مشکلات کنونی را تحریمها بدانیم، بازهم باید انگشت اشاره را به سمت رژیم گرفت و بیت رهبری و سپاه تروریستی پاسداران را پاسخگو دانست.
تحریمهای آمریکا، سوء مدیریت در نهادهای حاکمیتی و ناکارآمدی ساختارهای سیاسی و اقتصادی یک نوع بی اطمینانی از آینده را در کشور به وجود آورده است که اصناف، اقشار اجماعی و گروهها حتی توانایی پیشبینی شرایط فردا را هم ندارند، چه رسد به اینکه برای زندگی و کسبوکار خود برنامهای میانمدت یا بلندمدت طراحی کنند.
سیاستهای مبتنی بر ایدئولوژی شیعهگری و رویکردهای ناسازگار حکومت با واقعیتها چه در امور داخلی و چه در امور خارجی، کشور را روی هوا معلق نگهداشته و مردم در حال پرداخت هزینههای این بلاتکلیفی هستند. این در حالی است که جامعه محافظ کار ایران هنوز هم حاضر به پرداخت بهای آزادی و رهایی از چنگال استبداد نیست و به همین خاطر به نظاره نشسته است تا ببیند باد کشور را به کدام سو خواهد برد؛ شاید ریشه سؤال «آخرش چه میشود» در همین محافظهکاری و انفعال نهفته است، کسی چه میداند.
پاسخ به پرسش متداول «آخرش چه میشود» اگرچه بسیار دشوار است، باید گفت آخرش اتفاق ویژهای نمیافتد. اروپاییها که پس از خروج آمریکا از توافق هستهای ثابت کردند عملاً کاری برای ایران از دستشان برنمیآید. آنها حتی به قول خودشان هم وفادار نبودند و نخواستند که «سازوکار ویژه مالی» خود را برای دور زدن تحریمها به کار بیندازند. روسیه و چین نیز تکلیفشان روشن است؛ این دو کشور نه توانایی کمک به ایران را دارند و نه این اراده در آنها دیده میشود؛ هرچند که علی خامنهای و مشاورش بگویند «باید نگاهمان به شرق باشد.»
طی ماههای آینده با اثر کردن کامل تحریمها بر شریانهای اقتصادی رژیم، فعالیت بسیاری از کسبوکار با اخلال مواجه میشوند و شاخصهای اقتصاد نیز رو به بدتر شدن خواهند گذاشت. نرخ بیکاری و تورم افزایش مییابند و رشد اقتصادی و تراز تجارت خارجی نیز منفی خواهند شد. به قهقرا رفتن همین چهار شاخص اقتصادی کافی است تا دهها مسئله سیاسی-امنیتی و آسیب اجتماعی به وجود آید. واقعیت این است که رژیم چارهای برایش نمانده؛ یا باید تسلیم خواستههای آمریکا شود و مانند یک کشور عادی رفتار کند، یا تسلیم میلیونها گرسنهای شود که جز به براندازی و تغییر رژیم به چیز دیگری فکر نمیکنند.