در شرایطی که جامعه ما دستخوش نامعادلات تند و پر تنش معیشتی شده و چشمان بهت زده و نگران خودرا حتی به ماههای پیش رو دوخته است چند تن از جهرههای عرصه هنر کشورمان، تحریمهای کمر شکن صاحبان دار و درفش جهانی را مورد نقد و هشدار قرار دادهاند. متاسفانه این موضع همدلانه به مذاق بعضی هموطنان که هر ازگاه به ارائه قلمی و در انزوایی دور بسنده نموده و از بد روزگار و فرسایش جان، ملول و دلتنگ هستند خوش نیامده است. این یزرگواران که هر آینه در کمین کنش و بزعم خود لغزشی از صاحبان تریبون و اعتبار مردمی هستند تا به تیغ نقدهای تند و احساسی سلاخی نمایند شاید که گمان مینمایند که نمایندگی تمامی تنوع جامعه را به عهده دارند. آنان در تهاجمهای قلمی و نقدهایشان گاه حتی از مرز اهانت و ناسزا نیز میگذرند. بنظر میرسد از دلایل عمده عدم برون رفت جامعه از انسداد دهههای اخیر، جدالهای غیر لازمی باشد که مدعیان دیدگاههای متفاوت به جای همگرایی و توجه به اشتراکات تا کنون با هم داشتهاند. حکایت این قلمهای عصبی، حکایت مالباختهای است که در اوج تنگنای معیشت به آنانی پرخاش میکند که با توشه ناچیز اما اتفاقا قدم به یاری و کمک او نهادهاند.
به باور این قلم مادامی که صندوقهای انتخاباتی آغوش برابر خودرا به سمت گرایشات و جریانات مختلف اجتماعی نگشوده و به وزن کشی عادلانه آنها نپردازد هر گونه از این نوع نقد و ملامتها جز افزودن گرهی بر انسدادها نتیجهای ندارد. البته که شاید این نوع پرخاشها بتواند حضور و ادامه این گروه را در عرصه کشاکشهای موجود اعلام نماید اما هرگز نور امیدی بر جبین این نوع کنشها مشاهده نمیشود. گویی بعضا مینویسند تا که تنها بگویند پس ما هستیم. ایکاش بپذیریم که نجات زورق در معرض توفان کشور و جامعه ما تنها در گرو بذل توانایی و بالندگی جنبشهای اجتماعی فراگیر و غیر خشونت زا میسر است. در چنین نگاهی بایستی در انتظار آن باشیم که تمامی بدنه متنوع جامعه و در باور مشترک به اعتلای این آب و خاک و درک مشابه از منافع ملی نهایتا دست در دست هم دهند. برای دستیابی به چنین اجماع همگانی بایستی بلندگوها، قلمها و قدمهای خودرا بجای نشانه گیری به همدیگر و تعمیق تفاوتها و فاصلهها بر فصل مشترکها متمرکز نماییم. آنها که به بهانه و انگیزه نجات کشور و مردم چشم تکدی به اخم و تخم و یا تبسمهای کاخ سفیدیان دوخته و برای تحریمها سینه چاک میدهند بر فرض هم اگر به منظورشان در براندازی برسند وامداری درمانده تر از گذشته خود خواهند شد. سرنوشت کنونی آنانی که به بهانه نیل به آزادی و بزعم خود حاکمیت مردمی به پایههای کرسی صدام حسین خزیدند چه بسا پندی ماندگار برای دگرگونی خواهان عجول باشد. صاحبان قلم و تریبونهای تندخو اگر هم به جا و مرتبتی در تخیلات خود برسند ناگزیرند که باز هم با مبادرت به سرکوب و تمکین از همان کاخ سفیدیان همچنان به دور باطل خشونت ادامه دهند.
آنها که شاید از شدت خستگی روحی، هنرمندان کنشگر و دیگرانی از این خیل را با عباراتی موهن و ناسزا گونه خطاب میکنند ایکاش بدانند که از طریق این هتاکیها نمیتوان قرعه خوشبختی را بنام مردم از گرداب موجود در بیاوریم. اگر در غربت ملول و افسرده شدهایم باید بدانیم که در این طرف هم چه بسیاری از نشستن بر سکوی تماشا خسته شدهاند. اما این خستگیها دلیل منطقی برای بستوه آمدن و ناشکیباییها نیست. شاید که ذائقه این دوستان متفاوت باشد اما امثال این راقم به آیندهای چشم دوختهاند که تمامی گونه گون از مردم ما در زیر سقف منافع ملی گرد هم بیایند. منافع ملی که هرگز در دایره یک یا چند نگاه جناحی تعریف نمیشود. در فضای همگرایی فراگیر برای منافع ملی، فرزندان بسیجی این مرز و بوم و بی نیاز به موتور سیکلت بر مرکب حمایتهای مردمی خواهند نشست. در این شرایط طنین دیگر بار و آرام بخش باکری و همتها باز هم از گلدسته پاسداران این سرزمین کتاب دیگری از حماسهها را رقم خواهد زد. در چنین فضایی با ملودی زیبای حسین علیزادهها به تماشای فیلم اصغر فرهادی و رخشان بنی اعتمادها خواهیم نشست. در این همبستگی اجتناب ناپذیر نقدهای تند اما صمیمی نشان از امتداد درستیها داشته و به گوش جانها شنیده میشود بایستی باور کنیم برای نیل به این آرزوها جز از جاده همبستگی همگانی راهی بسوی روشنایی نداریم به شرط آنکه انتظار نداشته باشیم که بنام این همبستگی دیگران را تنها به خیمه کوچک خود فرا بخوانیم.
عبدالحسین طوطیایی