شایع است که وقتی در گوادلوپ عدهای از سران کشورهای قدرتمند جهان دورهم جمع شدند تا در مورد سرنوشت شاه تصمیم گرفته و تکلیف او را روشن کنند، این جمع به این نتیجه رسیدند که شاه به سبب بیماری یا هر علت دیگری، دیگر قادر به سلطنت واداره امور کشور نیست و باید پیش ازآنکه اوضاع ایران دچار هرج ومرج شود، به ویژه شورویها از طریق حزب توده، امور این کشور را دردست گیرند، تکلیف روشن کنند و بیشترین کارها به عهده کارتر و ژیسکاردستن روسای جمهوری آمریکا و فرانسه محول شد.
ژیسکار تصمیم گرفت که فعالیتهای خمینی را هنگامی که به فرانسه آمده و در نوفل لوشاتواقامت گزید، آزاد بگذارد والبته برای آنکه جانب احتیاط را نیز مراعات کرده باشد، با شاه نیز دراین زمینه مشورتی صرفا روی نوعی تعارف دیپلماتیک کرد که آیا او صلاح میداند که خمینی را از فرانسه بیرون کند، اما شاه پاسخ منفی داد و با بازشدن دست ژیسکار، او دست خمینی را کاملا آزاد گذاشت و به این ترتیب خمینی که تا آن روز شخصی نسبتا ناشناس در دنیا بود، با محاصره توسط خبرنگار رسانههای گوناگون تبدیل به مرد روز شد.
اما اقدامات پرزیدنت کارتر قدری مهمتر و مفصل تر از وظایف ژیسکاربود. او تصمیم گرفت که راهها را برای ورود خمینی به تهران هموار ساخته و آنرا کاملا بی خطر سازد.
ازهمین روی یکی از ژنرالهای بلند پایه آمریکا یعنی ژنرال هایزر را به ایران فرستاد تا ارتش شاهنشاهی را ازهرگونه خیال کودتا برحذردارد و او ماموریت خود را با کمک ارتشبد قره باغی و ارتشتبد فردوست به خوبی و به موقع انجام داد وارتش درنهایت تعجب، اعلام بی طرفی کرد!
ازآن سو کارتر نمایندهای ازجانب خود نزد آیت الله خمینی در نوفل لوشاتو فرستاد و این نماینده ازسوی کارتر به خمینی اطمینان داد که راهها برای ورود وی و همراهانش به تهران آماده و همواراست و هیچ خطری او را تهدید نمیکند، مشروط برآنکه وی پس از روی کار آمدن هیچ اقدامی نکند که صادرات نفت ایران به غرب دچار اخلال شود. که آیت الله خمینی هم بلافاصله درمصاحبهای اعلام کرد که انقلاب ایران، پس ازپیروزی، نفت را به تمام دنیا به غیر از دوکشور صهونیست اشغالگروآفریقای جنوبی بدون قید و شرط صادر خواهم کرد.
دکتریزدی در کتاب " آخرین تلاشها در آخرین روزها" که چاپ نخست آن درسال ۱۳۶۸ درتهران انتشار یافت، نوشته است هنگامی که نماینده کارتر وارد نوفل لوشاتو شده و به ملاقات آیت الله خمینی رفت، کسی به عنوان مترجم، به این ملاقات خوانده نشد. معمولا هنگامی که کسی به ملاقات آیت الله خمینی میرفت یکی از ما سه نفر یعنی من، صادق قطب زاده یا بنی صدر وظیفه مترجمی را عهده دار میشدیم، اما دراین ملاقات مترجمی وجود نداشت. آیا این شخص به زبان فارسی مسلط بود و نیازی به مترجم نداشت؟ به هرحال ملاقت دوساعتی به طول انجامید و پس از رفتن او هنگامی که با آیت الله روبروشدیم، او را برای نخسیتن باربا چهرهای که تمام آنرا خندهای پوشانده بود، ملاحظه کردیم. آیت الله پیش از این ملاقات، وقتی صحبت رفتن به ایران و تهران مطرح میشد، همیشه میگفت اگر به آیران رفتیم، اگر وارد تهران شدیم، اگر.... اما آنروز وازآن پس همیشه میگفت وقتی وارد تهران شدیم، هنگامی که به ایران رسیدیم...
این اطمینان به رفتن به ایران، پس ازملاقات با نماینده ویژه کارتر نمیتواند بی دلیل و بی جهت باشد. آیا درهمین ملاقات بود که این نماینده پرداخت ۱۵۰ میلیون دلار کمک ویژه آمریکا را به خمینی بشارت داده است آنگونه که سالها بعد شایع شد؟ دراین مورد دکتریزدی درکتاب خود اشارهای نمیکند.
امیدوارم این بخش از نوشته دکتر یزدی را که من آن را در چاپ نخست این کتاب خواندهام، در چاپهای بعدی کتاب حذف نکرده باشند، به ویژه که پس از مدتی نسخه نخست این کتاب هم نایاب شد.
البته همانگونه که خودتان شاهد بودید، هنگامی که یکی از خبرنگاران خارجی که همراه آیت الله خمینی درآن پرواز ویژه ارفرانس درحال ورود به تهران بود از او پرسید اکنون که پس از پانزده سال دوری، وارد ایران میشوید چه احساسی دارید و آیت الله با قاطعیت پاسخ داد "هیچی" بسیاری آن را به بی احساسی و عدم علاقه خمینی به ایران تلقی کردند. درحالی که به نظر من، حقیقت غیرازاین بود. او پرسش این خبرنگار را به این صورت تلقی کرد که آیا ترس و وحشتی ازورود به ایران دارید؟ نگران هستید یا خیالتان راحت است که راهها کاملا بی خطر وآماده پذیرائی شماست. و خمینی با نهایت زیرکی پاسخ داد "هیچی" یعنی نه میترسم، نه اطمینان دارم، تا به این ترتیب، دست خود را با زده وبندی که مدتی پیش با کارتر بسته بود رو نکند.