Monday, Nov 26, 2018

صفحه نخست » درمحضرِمحجوب، علی میرفطروس

mirfatroos.jpg

اشاره:

متن زیر بخشی ازیادداشت های نگارنده است که درکتاب «بیداری‌ها وبیقراری ها»منتشرخواهدشد.

«بیداری ها و بیقراری ها»نوشته هائی است «خطی به دلتنگی»که می خواست نوعی «یادداشت های روزانه» باشد،دریغا که-گاه- از«خواستن»تا«توانستن»،فاصله بسیاراست.

درسال های مهاجرت نامه های فراوانی به دوستانم نوشته ام که شامل بسیاری ازدیده ها و دیدگاه های نگارنده است.دریغا که بسیاری ازآنها در دسترسم نیست هرچندرونوشتِ موجود برخی ازآن ها می تواندبه غنای این یادداشت ها بیفزاید.

«بیداری ها و بیقراری ها»تأمّلات کوتاه و گذرائی است برپاره ای ازمسائل فرهنگی ،تاریخی و سیاسی:دغدغه ها و دریغ هائی درشبانه های غربت تبعید که بخاطرخصلت خصوصی خود،گاه ،روشن و آرام و رام ؛ وگاه،آمیخته به گلایه و آزردگی و انتقاداست.شایدسخنِ«تبعیدیِ یُمگان»(ناصرخسرو قبادیانی) -بعدازهزارسال-هنوزنیزسرشت وسرنوشت مارا رقم می زنَد.

این یادداشت های پراکنده،حاصل پراکندگی های جان و شوریدگی های ذهن و زبان است درگذارِ زمان؛«حسبِ حالی» که باتصرّفی درشعرحافظ می توان گفت:

حسبِ ‌حالی بنوشتیم وُ شد ایّامی چند

محرمی کو؟که فرستم به تو پیغامی چند

***

25اردیبهشت1371/15می1992

دیروزبا استادمحمدجعفرمحجوب دیدارکردم.چندسال پیش برای تکمیل کتابخانهء ایرانشناسی دانشگاه استراسبورگ(فرانسه) دکترمحجوب به دنبال مجلداتی ازلغتنامهء دهخدا بود ومن توانسته بودم که این مجلّدات وچندکتاب دیگررا دراختیارش بگذارم.حالا گویاباشنیدن فروش بخشی ازکتابخانه ام به آقای اسماعیل پوروالی،سردبیرمجلهء «روزگارِنو»(به همّت دوست نازنینم مرتضی نگاهی) می خواست بداندکه ریز وُ درشت این کتاب ها چه بود؟،بقول صائب:

ازبس کتاب در ره میخانه داده ایم

امروز خِشت میکده هاازکتاب مااست

نتیجه تصویری برای محمدجعفرمحجوب

وقتی دانشجوی شبانهء دانشگاه تهران بودم،استادمحجوب را دردانشکدهء ادبیّات می دیدم وگاه درکلاس های سبک شناسی وی شرکت می کردم وازغنای اندیشه وحافظهء حیرت انگیزش لذّت می بردم.محجوب-به راستی-«دائرة‌ المعارف سیّارِشعروادب پارسی»است و...حالا - بعدازسال ها-موضوعِ فروش کتاب های کتابخانه ام وهمسایگیِ دیواربه دیوارِما باخانوادهء شهریار(فرزنداستادمحجوب)بهانه وفرصتی بودتا درکافهء معروف«سارا برنارد»( Sarah Bernhardt)ازمحضرش استفاده کنم.

فروتنی استاد یادآورِعیّاران است که دکترمحجوب سالیان دراز- درپرتو فرهنگ عامه و تحقیقات گسترده دربارهء فتوّت یا آئین جوانمردان - باآنها زیسته است وازاین نظر شباهت فراوانی به شاهرخ مسکوب دارد.

مثل سال های دانشکده،سخنش گرم وُ دلنشین است.باتوجه به رسالهٔ دکترای محجوب دربارهء«سبک خراسانی در شعر فارسی»،می پرسم:

-فکرمی کنم که «سبک خراسانی» درتداوم خود به «سبک عراقی» می رسد و یکی ازنمایندگان برجستهء آن،سعدی شیرازباشد.به نظرمی رسد که سعدی زمینی ترین شاعردرتاریخ ادبیّات ایران باشد،منظورم اینست که عشقِ سعدی(برخلاف حافظ)عمیقاً زمینی،انسانی وغیرعرفانی است.

استادمحجوب:بله!بنده غزلیّات سعدی را«صدرنشینِ غزل عاشقانه»نامیده ام. نکتهء مهم دربارهء سبک خراسانی،فضای شاد،خوشباشی، پُرگل وُباغ وُ بزم است که بیشترخودرا درقصیده های مطنطنِ فرخی سیستانی،انوری،خاقانی وعسجدی نشان می دهد،درحالیکه سبک عراقی بیانگرسوخت وسازهای عاطفی انسان است وازاین نظر،غزل جلوه گاه سخن شاعر می شود.بعدها«مکتب وقوع»وخصوصاً شعرهای وحشی بافقی این سوخت وسازهای فردی وعاشقانه را بازبانی بسیارساده وعاری ازصنایع شعری تداوم داد.

می گویم:درسال های 1448-1349دردانشکدهء ادبیّات تبریزازدکتررشیدعیوَضی(استاد ادبیّات فارسی)شعری از سعدی شنیده بودم که برخی ازابیاتش جزو«امثال سایره»در زبان فارسی است،ماننداین شعرسعدی که بعدازگذشت اینهمه سال،هنوزبخاطرم مانده:

سَل المَصانِعَ رکباً تهیمُ فی الفلواتِ(1)

توقدرآب چه دانی که درکنارفراتی

شبم به روی تو روز است وُ دیده ام به تو روشن

وَ اِن هَجَرتَ سَواءٌ عَشـیّــتی و غـداتی (2)

استادمحجوب:اصلاً یکی ازنشانه های سبک عراقی همین حضورابیات وامثالِ عربی است.این«عربیُت» درقصاید سبک خراسانی خیلی کم است.اینگونه اشعار،ملمّع نامیده می شوند،یعنی،شعری که مصراعی ازآن،فارسی و مصراع دیگرش،عربی است و دراین باره ،سعدی واقعاً سنگ تمام گذاشته هرچندکه ملمّعات حافظ هم درخشان است مانند این بیت معروف:

الا یا ایّها السّاقی اَدِر کأساً و ناوِل ها (3)

که عشق آسان نمود اول،ولی افتاد مشکل‌ها

می گویم:گویا«سودى»درشرح حافظ مدّعی است که این مصراعِ عربی از«یزیدبن معاویه»است و حافظ ازاو«استقبال» کرده!

دکترمحجوب با تأکید می گوید:

-نه!نه!این یک اشتباه است وظاهراً ناشی ازانگیزه های سیاسی تُرک های سُنّی مذهب بوده.یزیدبن معاویه-البته- دارای طبع شعربوده واتفاقاٌ شعرهای نابی هم داشته ولی با تحقیقات دقیق علامّه قزوینی،درهیچیک ازدواوین موجود،سخنی ازاین مصراعِ یزید نیست.ظاهراً اختلاف صفوی های شیعه مذهب باعثمانی های سُنّی مذهب،باعث شده تامحقّقان تُرک بااین«استناد»،حافظ رادرنظرایرانیان،کوچک کنند...

سعی کردم که از«مجلس یزید»خارج شویم وبه کربلای دیگری برویم.باتوجه به عضویّت شاهرخ مسکوب،جلیل دوستخواه،مهردادبهارودکترمحجوب درحزب توده،ازفعالیّت های او درحزب توده می پُرسم.استادمحجوب باطنزی خاص می گوید:

-دوران خریّت مابودآقاجان! ماکه آنهمه به استقلال وآزادی ایران علاقه داشتیم،می خواستیم که این استقلال وآزادی را ازدولت شوروی طلب کنیم:

سال ها دل طلبِ جامِ جم ازما می کرد

آنچه خودداشت زبیگانه تمنّامی کرد

نزدیک بودکه مانند«خاقان مغفور»(فتحعلیشاه قاجار)علاوه برهفده شهرقفقاز،هفتادشهرِدیگرایران را به روس ها ببخشیم!این،عینِ خریّت ما بود.خدابیامرزد خلیل ملکی را که چه خونِ دلها خورد وچقدردچار«ترورشخصیّت»شد!

می پُرسم:فکرمی کنیدعلل یاعوامل ترورِشخصیّت خلیل ملکی چه بود؟

استادمحجوب:خلیل ملکی سال ها از زمانهء خود جلوتربود و«دورنما»ئی را می دیدکه دیگران از دیدنِ آن عاجزبودند،خصوصاً دربارهء استالینیسم و سوسیالیسمِ اتحادجماهیرشوروی.او روشنفکرمیهن پرست،شریف و صریح اللهجه ای بودوعقایدش را بدون«ملاحظه»ابرازمی کرد.درجامعه ای که «ملاحظه کاری» جزوِ«ملزومات» بود،طبیعی بودکه مواضع ملکی علیه شوروی ها،رهبران حزب توده وحتّی علیه جبههء ملّی می توانست اورا موردِ نفرتِ این وآن قراردهد.درواقع،زندگی وعقایدملکی مصداق این شعرحافظ بود:

زحمتی می‌کشم از مردم نادان که مپرس

درفکرخلیل ملکی بودم که می پرسم:

-کدام شخصیّت درحزب توده برای تان برجسته و دوست داشتنی بود؟

به فنجان قهوه اش نگاه می کند،گوئی که درآن،«عکس رُخِ یار دیده است»:

-مرتضی کیوان!مرتضی کیوان!اوچکیدهء فرهنگ ورفاقت بود(رفاقت درمعنای لوطیانهء کلمه)...کیوان ادبیّات رامقوله ای انسانی می دانست نه طبقاتی.همین اعتقادباعث شده بودتا اوباطیف مختلفی ازنویسندگان وشاعران رفت وآمدداشته باشد؛ ازچپ تا راست ومیانه!(هرچندکه گاه از«آثارارتجاعیِ»برخی ها هم یادمی کرد).به توصیهء کیوان بودکه من کتاب«پاشنهء آهنین»(جک لندن) وبعد،«مروارید»(جان اشتاین‌بک)را ترجمه کردم که بامقدمهء مرتضی کیوان منتشرشده بود.

می پرسم: نظرکیوان نسبت به ملّی شدن صنعت نفت و دکترمصدّق چه بود؟

محجوب تمایل چندانی به این بحث ندارد،بااینحال به اصرارمن می گوید:

-متأسفانه مانندبیشترِاعضای حزب توده،کیوان نظرمساعدی نسبت به مصدّق نداشت و دولت مصدّق را«بورژوائی»،«مرتجع»و«وابسته به امپریالیسم»می نامید.شایدیکی ازدلایل این اعتقادات،فشارهای مالیِ شدیدی بودکه بخاطرسیاست های نفتی مصدّق به کارگران،معلمان وطبقات محروم جامعه وارد می شد و کیوان-باآن روح بزرگ و حسّاسش- نمی توانست شاهدوناظرِ آن محرومیّت ها باشد...اصلاً کیوان اهل سیاست نبود.او«رندِعالم سوز»ی بودکه بقول حافظ:«بامصلحت بینی»میانه ای نداشت وهمین رندی یا پاکباختگی- سرانجام-سرنوشت خونینش را رقم زد...مرتضی کیوان کمتر می نوشت ولی بیشترمی خواندومی اندیشید...او یک راهنما و راهسازبود وشایدبهمین جهت به استخدام وزارت راه درآمد ونشریهء«راه نو»را منتشرکرده بود!

نتیجه تصویری برای مرتضی کیوان

ازچپ:مرتضی کیوان،احمدشاملو،نیمایوشیج،سیاوش کسرائی وهوشنگ ابتهاج

استاد بااشارهء تلویحی به احمدشاملو می گوید:

-بیشترِاین شاعران ونویسندگانی که امروزه محبوب شماهاهستند،درواقع، دست پروردهء مرتضی کیوان هستند...کیوان بضاعت مالی خوبی نداشت ولی چشم ودلش از زرق وبرق های این زندگیِ مبتذل سیربود.درطول زندگیِ پُرفرازنشیب،من کمترانسانی را به نجابت وشرافت او دیده ام:کم حرف،فروتن،عمیق وبی ادعا.امیدوارم که به قول بیهقی«قلم را لَختی بر وی بگریانم»ومطلب دقیقی دربارهء کیوان بنویسم و به او ادای دین کنم...

____________________

پانویس ها:

1- سَل المصَانعَ رَکباً تَهیمُ فی الفَلواتِ= دربارهء چشمه‌ها از سواران[تشنه] که در بیابان‌ها سرگردانند، بپرس!

2- وَ اِن هَجَرتَ سَواءٌ عَشـیّــتی و غـداتی = اگر از پیشم به روَی شب و روزم یکسان می‌شود.

3- الا یا ایّها الساقی اَدِر کأساً و ناوِل ها =هان ای ساقی! جامی به گردش درآر وُ به من ده!

http://mirfetros.com/fa/

مطلب قبلی...
مطلب بعدی...


Copyright© 1998 - 2024 Gooya.com - سردبیر خبرنامه: info@gooya.com تبلیغات: advertisement@gooya.com Cookie Policy