دیدگاه نو ـ مجتبی واحدی ـ از دکتر محسن رنانی، تحلیلهای بسیار دیدهام. اغلب یادداشتهای او با نگاه به واقعیتهای انکارناپذیر، زنگخطر برای بیداری خفتگان بوده و البته در هر دوره، افرادی وابسته به یک یا هر دو جناح حکومتی، برای خود فریبی یا مردم فریبی، یادداشتهای او را نه نقد که تخطئه کردهاند. او پس از سالها نوشتن، اکنون دعوت به سکوت ملی کرده تا به تعبیر او، امید اجتماعی به نومیدی تبدیل نشود. او در جای جای یادداشت اخیر خود (سکوت ملی - امید ملی) از لزوم زنده نگهداشتن امید اجتماعی سخن گفته و حجم اخبار و تحلیلهای منتشر شده در فضای مجازی را مانند زهری دانسته که قاتل اینامید است. رنانی با تشخیص این زهر، به سراغ پادزهری به نام سکوت ملی رفته است. تعدادی از اساتید به این پیشنهاد او واکنش نشان دادهاند. عموم واکنشها بر اینپیش فرض مبتنی است که رنانی، واقعا به دنبال راهکاری برای زنده نگهداشتن امید اجتماعی بوده و اکنون، سکوت ملی را تنها اکسیر نجات امید اجتماعی میداند. اما نگارنده، باور دیگری دارد و نوشته اخیر رنانی را نشانه ناامیدی مطلق او از امکاناصلاح میداند و پیام به جامعه که راهی نیست مگر " دستی از غیب برونآید و کاری بکند".
رنانی در توجیه " دعوت به سکوت ملی" ودر پاسخ پیشاپیش به یک سوال مقدر، چنین نوشته است: " میدانم که عزیزانی خواهند گفت تا فشار اجتماعی نباشد حکومت اصلاح نمیشود اما این جنس از فشار اجتماعی که ما در فضای مجازی داریم، ظرفیت اصلاحش بر روی حکومت بیش از این نیست". به گمانم این بخش از یادداشت اخیر رنانی، همتعارف آلود است هم همراه با توریه و تقیه. وقتی رنانی میگوید " ظرفیت اصلاحش بر روی حکومت بیش از این نیست" ظاهرا این تلقی را ایجاد میکند که حکومت، گام هایی برای اصلاح برداشته اما کافی نبوده است. در حالی که خود میداند در سالهای اخیر، اغلب اموری که تحلیل گران و منتقدان دلسوز را نگرانکرده، نه تنها از نظر تصمیمسازان و تصمیمگیران اصلی در نظام، " عیب" نبوده، بلکه علنا به آنها افتخار کردهاند و منتقدان را در گروههایی همچون بی بصیرت، مرعوب، دنیاپرست و عامل دشمن، دسته بندی کردهاند. به عبارت دیگر " عیب" ندیدهاند که بخواهند اصلاح کنند. لذا این ادعا که" ظرفیت اصلاح فشار اجتماعی بر روی حکومت، بیش از ایننیست" تنها میتواند ناشی از پناه بردن رنانی به" تعارف" برای عدمتحریکحکومت و نیز توسل او به " توریه آشکار" برای تحریک افکار عمومی به استخراج معنایی متفاوت از" توصیه به سکوت ملی" باشد.
اما به فرض که توصیه رنانی، همان باشد که از ظواهر یادداشت بر میآید آیا واقعا سکوت، چاره ساز است؟ اجازه دهید ثمره برخی سکوتها را بررسی کنیم.
یک - تقریبا سی سال قبل هاشمی رفسنجانی به بهانه بازسازی پس از جنگ، بسیاری از فسادهای سیاسی و اقتصادی را نهادینه کرد. او نخستین کسی بود که با تشویق و کمک به تاسیس " شرکتهای رزمندگاناسلام" رسما پای نظامیان را به اقتصاد باز کرد. آن روز، طمع رفسنجانی، همراه سازی سپاهیها با خود برای حذف رقبای سیاسی- عمدتا جناح چپ حکومت - بود. گروهی از سیاسیون هم با اینخوش خیالی که سرگرمی سپاهیها به چپاول اقتصادی، موجب کاهش دخالت آنان در امور سیاسی خواهد شد در برابر اینبلاهت سیاسی رفسنجانی سکوت کردند.
دو - مهم ترین حادثه سیاسی در سال دوم ریاست جمهوری رفسنجانی، تغییر نهاد بررسی صلاحیت کاندیداهای نمایندگی مجلس خبرگانبود. نخستین دوره آن مجلس، در دوره رهبری آیت اله خمینی تشکیل شد. راهیافتگان به آن مجلس، کسانی بودند که صلاحیت فقهی آنان به تایید مراجع تقلید و علمای سرشناس استانها رسیده بود. دومیندوره انتخابات خبرگان رهبری در دومین سال رهبری علی خامنهای برگزار شد. به موجب تدبیری که او برای تثبیت جایگاه خود اندیشید تایید صلاحیت نامزدهای عضویت در خبرگان به فقهای شورای نگهبان سپرده شد. در واقع کسانی که وظیفه آنان نظارت بر عملکرد رهبری بود عملا به زیردستان رهبر تبدیل شدند. در آن زمان، هاشمی رفسنجانی به طمع خلاصی از منتقدانقدرتمند خود در جناحچپ، با این انحراف بزرگ همراهی کرد و اغلب صاحبنظران نیز سکوت پیشه ساختند. اگر امروز مجلس خبرگان، یکی از بی خاصیت ترین و حتی مبتذل تریننهادهای حکومتی است دلیل آن را باید در سکوت سال شصت و نه در برابر اقدامدیکتاتورمآبانه رهبر - تبدیل خبرگان به گماشتگان - جستجو کرد.
سه- پایانسومینسال رهبری علی خامنهای، مصادف بود با برگزاری نخستین انتخابات مجلس شورای اسلامی در دوره رهبری او. این بار، خامنهای با حمایت از اعمال نظارت استصوابی، تلاش کرد جناحی را که در دهه اول انقلاب، رقبای او تلقی میشدند از حکومت حذف کند یا حضور آنان را به حداقل برساند. (پیش از آن و در دهه اول انقلاب، همه کسانی که حاضر به همراهی با یکی از دوجناح حکومتی نبودند، با همکاری دوجناح، از حاکمیت حذف شدند). اینبار نیز هاشمی رفسنجانی و همکاراناو - به ویژه عبداله نوری وزیر کشور در دولت اول رفسنجانی- نه تنها در برابر این اقدام سکوت بلکه با آنهمکاری کردند. سکوت بسیاری از سیاست پیشگان و عدماعتراض آنها به رسمی شدن نظارت استصوابی، بعدها دامنخودشان را نیز گرفت و نهایتا به حذف خود آنان از حاکمیت و تبدیل مجلس به مهرهای بی اراده و حامی فساد و تباهی انجامید.
چهار-ماجرای قتلهای زنجیرهای، از دیگر عبرتهای پس از انقلاب است. افشای نقش حکومت در قتلهای زنجیرهای، یکی از مهم ترین اقدامات در دولت اصلاحات بود. اما به جای تلاش برای ریشه کنی آن غده سرطانی، خاتمی که خود بخشی از حکومت را عامل قتلها معرفی کرده بود تحت تاثیر مشاوران امنیتی، به سکوت پناه برد و عملا دیگران را نیز به سکوت فراخواند. نتیجه آنکه آدمکشیِ غیر رسمی، هماکنون به امری عادی و متاسفانه غیرقابل کنترل تبدیل شده که این عادی شدن، دلیلی ندارد جز سکوت مرگبار نسبت به توقف پیگیری قتلهای زنجیرهای.
پنج- در ابتدای دهه هشتاد و با اوجگیری تسلط نظامیان بر مهم ترین شریانهای اقتصادی کشور، تنها یک صدا از درون مجلس ششم برای افشای اسکلههای غیر قانونی بلند شد. خاتمی و همکاران او که دولت را در اختیار داشتند سکوت را ترجیح دادند. آنسکوت و تداومسکوت در دولت اول احمدی نژاد، کار را به جایی رساند که او در پایان دوره دوم ریاست جمهوری خود، فعالان اقتصادی سپاه را" برادران قاچاقچی" نامید.
شش- یکی از مهم ترین بحرانها در سالهای اخیر که آینده ایران را تهدید میکند مسئله آب است. سابقه این بحران به سالهای پیش از انقلاب و در واقع به شرایط اقلیمی ایرانباز میگردد. در سی سال اخیر، هشدار کارشناسان غیر حکومتی در خصوص اقدامات غیرکارشناسی در حوزه آب - به ویژه سدسازیهای نمایشی و خود کفاییهای کمارزش در بخش کشاورزی - همواره به هیچ انگاشته شده است. بدتر از آن بی اعتنایی، سکوت نشستگانبر سر سفره سدسازیها و اقدامات نمایشی است که متاسفانه افرادی از دوجناح و روسای جمهور با دیدگاههای متفاوت را شامل میشود.
هفت- بیش از بیست سال است که ثروت ملی، اعتبار بین المللی و روابط استاندارد خارجی کشور، فدای بلندپروازی ابلهانه رهبر در موضوع هستهای شده است. اما رهبر در این فاجعه، شرکای زیادی دارد؛ همان کسانی که میدانستند از چاه فعاایت هستهای، آبی برای مردم و کشور در نخواهد آمد. اما به طمع لقمهای از سفره انقلاب، سکوت پیشه کردند و این سکوت طولانی، خیال رهبر را برای هدر دادن دهها میلیارد دلار و از بینبردنهزارانفرصت توسعه در عرصههای گوناگون، آسوده ساخت
هشت - پنج سال است اصلاح طلبان و یاران اعتدالی آنها، در برابر فجایع مدیریتی در دولت روحانی سکوت میکنند و هر فریاد اعتراضی را، همراهی با اقتدارگرایان، هم زبانی با دشمنان خارجی و تلاش برای سوریهای کردنایران مینامند...
باز هم بگویم؟ آیا کسی تردید دارد که سکوت هایی که در بالا به آنها اشاره شد سهمی بزرگ در کلنگی شدنِ تدریجی اقتصاد، سیاست و فرهنگ ایران دارد؟ آیا دکتر رنانی از این واقعیت غافل است؟ پاسخ من یککلمه است: رنانی با علم به این واقعیتها، ناامیدی مطلق خود از اصلاح را با زبان توریه، تقیه و اشاره بیان کرده است. شاه بیت یادداشت اخیر و دعوت او به سکوت را بار دیگر با هممی خوانیم: "
نظام تدبیر ما لجوم است. هر بخشی را که جامعه و بویژه روشنفکران روی آن دست بگذارند و بخواهند اصلاح شود همان جا را محکم میچسبد و نمیگذارد اصلاح شود". اضافه کنید به مطلب رنانی، این واقعیت را که در بالا به آناشاره شد: " راس حاکمیت و نظام تدبیر حکومت، اصولا وجود بحران، فساد فراگیر، مرگ اخلاق و دهها درد بی درمان را قبول ندارد که به فکر چاره برای آنباشد". در چنین شرایطی، سکوت ملی، فقط راه را برای فساد بیشتر، از بینبردنباقیمانده منابع و ثروتهای ملی و تشویق انسانهای سالم به " همرنگجماعت شدن" باز خواهد کرد. حکومت جمهوری اسلامی در سالهای اخیر، بخش عمده انرژی خود را صرف عادی نمایی و حتی تقدیس مفاسد و ناکارآمدیها کرده است. اندکی انرژی نیز صرف خنثی سازی افشاگریها و اعتراضات شده است. سکوت ملی، اعطای فرصت به حکومت است که آن اندکانرژی را نیز صرف توسعه فسادها و عادی نمایی آنها کند.
شناخت قبلی از رنانی، مرا قانع میکند که او حاضر نیست در این آخرین ایرانسوزی، شریک باشد. پس چارهای ندارم جز آنکه بگویم دعوت او به سکوت ملی، نه به عنوان راه حلی برای زنده نگهداشتن امید به اصلاح، بلکه اعلامناامیدی مطلق او از اصلاح به شیوه عادی است. ظاهرا او همدست به دعا برداشته که شاید " دستی از غیب برون آید و کاری بکند".