متن کامل سخنرانی در تاریخ ۱۹ آذر۱۳۹۷ در همایش ۱۶ آذر تالار جابربن حیان دانشگاه تربیت مدرس به دعوت انجمن اسلامی دانشجویان پیشرو
در مراسم ۱۶ آذر در دانشگده تربیت مدرس پس از سخنرانیها، جلسه پرسش و پاسخ برگزارشد. افزون بر اکثریت اصلاح طلب، دو گروه از هواداران حکومت و براندازی نیز حضور داشتند. حضور همه در یک مکان و گفتگو به جای نزاع، رویدادی خجسته بود. پرسش و پاسخهای پس از سخنرانی، داغ بود و شاید برخی از انتقادات احتمالی خوانندگان در همان پرسش و پاسخها طرح شده باشند ولی متاسفانه متنی از آنها در دست نداریم.
رسانههای داخلی و روزنامهها، اخبار این نشست را به خوبی پوشش دادند. روزنامه سازندگی ش۲۴۲ چهارشنبه۲۱ آذر۱۳۹۷ ص۱و۲ و۳ متن سخنرانیها را کامل تر از همه بازتاب داده است. صفحه یک، حاوی گزارشی از فضای نشست است که میتوانید درتصویر پیوست ببنید. آنچه در زیر میآید متن سخنان عمادالدین باقی است که در روزنامه سازندگی، تعدادی از کلمات آن بنا به احتیاط حذف شده است.
عبور از ۱۶ آذر به ۱۸ تیر
https://t.me/emadbaghi
مدت هاست ترجیح من تمرکز بر مباحث دین و حقوق بشر است که حوزه اصلی علاقه مطالعاتیام را تشکیل میدهد. غیر از دور افتادن از مباحث تاریخی و سیاسی، دغدغههای حقوق بشری هم مانع بزرگی بود. وقتی مسائلی چون زندان و اعدام و غیره وجود دارد انگیزهای برای بحث درباره۱۶ آذر ندارم. حالا که دغدغه فقر هم اضافه شده. در شرایطی که برخی هوطنانمان از فقر وفلاکت مادی و فرهنگی به خودفروشی و فرزند فروشی افتادهاند مراسم و سخنرانی گذاشتن درباره حادثه مربوط به بیش از نیم قرن پیش، تلقی به بیگانگی با زندگی مردم میشود. غیر از این، از سخنرانی کردن هم فراریام و ترجیح میدهم بنویسم چون یک تکه را برمی دارند با کلمات خودشان منعکس میکنند. در حالی که شما تک تک کلمات را با منظور انتخاب کردهاید. اما در نوشته این مشکل پیش نمیآید یا کمتر پیش میآید. کسی هم حوصله خواندن ندارد و همه اخلاق و عادت توییتری پیدا کردهاند.
من حتی سخنرانیام را از قبل مینویسم. با وجود اینکه میتوانم همین محتوا را در همان مدت مقرر بدون نوشته و به صورت آزاد بگویم اما مقید هستم بنویسم تا کلمات را هم دفعتا به کار نبرم با اینحال بازهم ممکن است این اتفاق بیفتد و کلمه اندیشیده نشدهای به کار رود ولی بعضی خبرنگاران، خودشان مضمون مطلب سخنران را با کلمات دلخواه خودشان منعکس میکنند و حالا شما باید بدوید دنبال توضیح دادنِ اشتباهِ خبرنگار. گاهی هم عمدی این کار را میکنند بخصوص خبرنگاران وگزارش دهندههایهای ایدلوژیک و دارای اغراض سیاسی و تخریبی.
به همین جهت خواهش من این است که دوستان به همه جزییات بحث توجه کنند و گزینشی قضاوت نکنند.
اصل واقعه
اول باید اصل واقعه و صورت مسئله روشن شود. داستان چه بوده؟ ماجرای ۱۰۰۰ سال و ۲هزار سال پیش نیست. همین ۶۵ سال پیش است که رسانه و صنعت چاپ وجود داشته و بعضی شاهدانش تا دیروز زنده بودند یا هستند اما دو روایت متفاوت ارائه شده:
روایت اول: پس از بازگشایی دانشگاه در مهرماه ۱۳۳۲ که همزمان با شروع دادگاه فرمایشی دکتر محمد مصدق، دکتر علی شایگان و مهندس احمد رضوی بود، جنب و جوش زیادی در میان دانشجویان برای فعالیتهای سیاسی و برگزاری راهپیماییها و تجمعات اعتراضی پدید آمد. از حرکتهای عملی در این زمینه، تظاهرات روزهای ۱۴، ۱۵ و ۱۶ آذر ۱۳۳۲ به نشانه اعتراض به محاکمه این سه تن بود. در این مراسم دانشجویان با سر دادن شعارهایی مثل «مصدق پیروز است» و «مرگ بر شاه» نسبت به تداوم فضای خفقان پس از کودتا و تجدید رابطه سیاسی دولت شاهنشاهی با بریتانیا که همان روزها خبرش اعلام شده بود، شدیداً اعتراض کردند.
در روز ۱۴ آذر ۱۳۳۲ با ورود دنیس رایت، کاردار جدید سفارت انگلیس به ایران، دانشجویان دانشکدههای حقوق و علوم سیاسی، دندانپزشکی، فنی، پزشکی و داروسازی در دانشکدههای خود تظاهرات پر شوری علیه رژیم کودتا و مقاصد آن برپا کردند که در روز ۱۵ آذرماه این تظاهرات به خارج از دانشگاه کشیده شد و مأموران انتظامی در زد و خورد با دانشجویان، شماری را مجروح و گروهی را دستگیر و زندانی کردند
روایت دوم: در روایت دوم در سالهای بعد از ۱۶ آذر خصوصا طی سالهای پس از انقلاب، آرام آرام در روایت وقایع آن روز، ورود قریبالوقوع نیکسون حضور پررنگتری یافت. تا آنجا که بسیاری اساساً اعتراض به محاکمۀ مصدق و تجدید رابطه با بریتانیا که محور اصلی اعتراضات دانشجویان در روزهای منتهی به ۱۶ آذر بود را نادیده گرفته و این روز را به واسطۀ آنچه اعتراض به سفر ریچارد نیکسون، معاون رئیسجمهور آمریکا میخواندند، روز اعتراض به امپریالیسم جهانی و به طور خاص امریکا به حساب آوردند.
غیر از دکترعلی شریعتی که میگوید: «سه آذر اهورایی» را «در پیش پای نیکسون قربانی کردند» خانم شریعت رضوی هم اعتراض به سفر نیکسون را مهم میداند و میگوید: «شاه در آن روزها با دعوت از نیکسون برای سفر به ایران میخواست که نشان دهد بعد از کودتا ایران شرایط آرامی دارد.».
اختلاف بر سر روایت۱۶ آذر این است که عدهای میگویند بخاطر اعتراض به سفر نیکسون بود که قرار بود بیاید و عدهای میگویند ربطی به آن نداشت «به خصوص اینکه نیکسون نه در ۱۶ آذر بلکه در ۱۸ آذر وارد تهران شد و دانشجویان، اطلاعی از آمدن نیکسون نداشتند» (بابک امیر خسروی و ترکمان). بلکه بخاطر اعتراض به تجدید رابطه با انگلیس و محاکمه مصدق بود.
اولا مهم این است که همانطور معترضان به روایت نیکسونی گفتهاند اصلا در همه این چند دهه، ۱۶ آذر حتی اگر بخاطر محاکمه مصدق بوده اما به عنوان یک مناسبت ضدآمریکایی گرامی داشته میشد. در روایت دیگر هم اعتراض به تجدید رابطه با انگلیس بود و یک عامل بیرونی دیگر.
واقعیت اما کدام است؟ هر دو هم درست است هم غلط. چون ۱۶ آبان روز محاکمه مصدق بود و فراخوان تظاهرات در سراسر کشور داده شده بود و دستگیریها آنقدر زیاد بود که زندانها پر شده بود. در این فضای ملتهب سیاسی، اوایل آذر اعلام میشود که دنیس رایت کاردار سفارت انگلیس به ایران خواهد آمد. همزمان اعلام میشود ریچارد نیکسون معاون آیزنهاور رئیس جمهور وقت امریکا هم به ایران میآید. فراموش نکنید آمریکا فاتح جنگ جهانی دوم بوده که در لحظه محو اروپا و شوروی و بلیعدن جهان به دست ژاپن در آسیا و توسط آلمان هیتلری در غرب، وارد میدان شده و سرنوشت دنیا را عوض کرده بود و در دنیا محبوبیت داشت. آیزنهاور هم از ژنرالهای کلیدی در جنگ و فرمانده متفقین در اروپا بود. در میان ایرانیان ملی گرای آن زمان هم امریکا کشوری آزادیخواه شناخته میشد چون پس از جنگ جهانی اول از جنبشهای آزادیبخش در جهان برای رهایی از یوغ استعمار انگلیس و فرانسه حمایت کرده بود. هنوز جنگ امریکا علیه ویتنام پیش نیامده بود و هنوز نقش امریکا در کودتای۲۸ مرداد (سه ماه و نیم قبل از ۱۶ آذر) برای ایرانیها خیلی روشن نبود و البته در کودتا هم نقش اصلی با انگلیس بود و امریکاییها همراهی کردند ولی سال هاست طوری القا میکنند که گویی کودتایی امریکایی بوده. دولت امریکا هم رسما از ایرانیها عذر خواهی کرد.
دانشجویان در اعتراض به تجدید رابطه با انگلیس و سفر نیکسون، روزهای شنبه و یکشنبه ۱۴ و۱۵ آذر در دانشکدههای حقوق، فنی، معماری، داروسازی، دندانپزشکی و پزشکی تظاهرات کردند. اما آنچه جنایت۱۶ آذر را رقم زد هیچکدام اینها نبود. اینکه ادعا میشود «آنها نقشه کشتن و شقه کردن دانشجویان را کشیده بودند و این دستور از مقامات بالاتری به آنها داده شده بود» (شهیدچمران) و میخواستند زهرچشم بگیرند یا اینکه ماجرای ۱۶ آذر زمینه سازی برای جلوگیری از واکنش اعتراضی دانشجویان به حضور نیکسون در دانشگاه تهران بود،. اینها تحلیلهای بی دلیل است. دکتر ابراهیم یزدی در گزارشی ستایشگرانه نسبت به ۱۶آذر، روایت میکند که عصر روز یکشنبه ۱۵ آذر، عدهای دانشجویان بر اساس یک برنامه ریزی قبلی در دانشکده دارو سازی با جنگ و گریز، سه نفر از افسران ارشد ارتش را به طبقه سوم دانشکده کشاندند و آنها را به شدت کتک زدند و مجروح کردند و لخت مادرزاد رهایشان کردند. چند دقیقه بعد دانشکده محاصره و عدهای بازداشت میشوند با اینحال تیرانداری نمیشود. این قسمت از واقعه را که تحریک کننده بوده را غالبا حذف میکنند. فردا صبح (دوشنبه۱۶ اذر) که نه ارتش برنامه حمله داشته و نه دانشجویان برنامه درگیری داشتند اما چند نفر از دانشجویان، ارتشیها را مورد تمسخر قرار میدهند و بعد تظاهرات کرده و شعار میدهند. مأموران که ناراحتی از ماجرای ضرب و شتم روز گذشته افسران را هم در خاطر خود داشتند برای دستگیری دانشجویان شعار دهنده اقدام کردند. دانشجویان مقاومت کردند و درگیری پیش آمد که منجر به تیراندازی و کشته شدن قندچی، شریعت رضوی (که بعد خواهرش زن دکتر شریعتی شد) و بزرگ نیا شد. پس از آن، موج اعتراض راه افتاد. این واقعه درست شبیه ۱۳ آبان ۵۷ بود که دوباره به داخل دانشگاه تیراندازی شد و من به عنوان شاهد صحنه و از موضع مدافع انقلاب، جزییاتش را در کتاب «فرادستان و فرودستان» روایت کردم که چطور ضرب و شتم یک مأمور مخفی باعث حمله به دانشگاه شد. این روایت تاریخی ماجرا است اما پیامدهایش مهم تر از خود واقعه است. این واقعه موجب شکل گیری روزی در تقویم جنبش دانشجویی شد که نیم قرن است بر تحولات سیاسی ایران سایه انداخته است.
عمادالدین باقی
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
در اینکه حکومت شاه اقدامی خلاف قانون کرد و عمل آن جنایت بود که هیچ بحثی نداریم و همه توافق داریم. بحث من درباره مسئله دیگری است که ذیل سه نکته بیان میکنم.
حتی پس از اینکه عدهای خاطرات خود را گفتند تا ثابت کنند تودهایها تعمدا ۱۶ آذر را منحصر کردند به موضوع سفر نیکسون تا در چارچوب پیشبرد سیاستهای روسی وضد امریکایی، بهره برداری کنند و چه مارکسیستها و چه اصولگراها حتی وجهه ملی و مذهبی شهدای ۱۶آذر را سانسور کردند تا مشخصه دیگری برجسته شود اما به هر حال واقعیت این است که از سال۱۳۳۲ به بعد مراسم۱۶آذر همچنان با همان شور ضد امریکایی برگزار شده است. حالا چپها و تودهای نقش داشتند یا نه مهم نیست، مهم مضمون و تعریفی است که در ۶۵ سال گذشته از ۱۶ اذر وجود داشته.
مسئله اول، مناسک گرایی:
در جامعه شناسی اصطلاحی داریم که توسط رابرت مرتن بیان شده به عنوان مناسک گرایی یا Ritualism که نوعی ظاهرگرایی و اصالت پیدا کردن شکل و تهی شدن محتواست. اما فکر میکنیم Ritualism فقط در حوزه دین است. مناسک گرایی در حوزه سیاست و دیپلماسی و.... هم رخ میدهد. یک نمونهاش مراسم ۱۳ آبان است که دیگر محتوا و انگیزه ندارد و فقط به عنوان یک مناسک و عادت هرسال به زحمت عدهای را میآورند و اگر رها کنند یک گروه کوچک هم نمیآید.
دانشجویان و استادان و روشنفکرانی که به مناسک گرایی مذهبی انتقاد دارند اگر یک بررسی درباره خود و پیرامونشان بکنند متوجه میشوند خودشان دست کمی ندارند. ۱۶آذر نمونه دیگرش است. من نمیدانم کسانی که هرسال برگزار میکنند چقدر از جزییات داستان اطلاع دارند. اگر اطلاع ندارند که ایراد است و اگر اطلاع دارند هم ایراد است. مانند کسانی است که همه ساله برای امام حسین، سینه و حتی قمه میزنند ولی اطلاعی از جزئیات ندارند.
من اکنون درمقام رد و اثبات نیستم. سوالاتی دارم. خودم سالها این روز را سخنرانی کردهام اما چندین سال است میگریزم چون تضادها و تناقضاتی برایم پیش آمده و دیگر دعوتی را نپذیرفتهام. واقعا تناقضاتی وجود دارد و در شگفتم که چرا دیده نمیشود. چندین سال است منتظرم نسبت به همین مسئله سادهای که عرض خواهم کرد تفتُنی حاصل شود و از سخنرانان۱۶ آذر یا خود دانشجویان بشنویم اما به گمانم تقیه میشود و افراد از عواقب آن بیم دارند. این هم نوعی عوام زدگی است. مطهری میگوید روحانیت چون نگاهش به دست مردم است عوام زده شده ولی روشنفکران و سیاستمداران هم چون نگاهشان به رای مردم است عوام زده میشوند
الان برگزارکنندگان ۱۶ آذر و دانشجویان، معمولا کسانی هستند که به سیاست خارجی حکومت، اعتراض دارند و به حق معتقدند یکی از عوامل مهم مشکلات اقتصادی واجتماعی ما در سیاست خارجی است. به همین خاطر هم اکثریت به روحانی رأی دادند. وقتی جان کری وزیر امور خارجه امریکا با ظریف وزیر امور خارجه ایران دست داد اتفاق مهمی بود. همه فکر میکنند اگر به جایی برسیم که رؤسای جمهور ملاقات کنند نشانه این است که ایران از انزوا در آمده و این یک پیروزی است. اما این در کشور ما قبلا یک امر عادی بوده. کارتر رئیس جمهور امریکا سال۵۶ یعنی یکسال و چندماه پیش از انقلاب ۵۷ به ایران آمده است. اینکه رئیس جمهور امریکا به ایران بیاید یک اتفاق بزرگ است اما داستان۱۶ آذر چه بود؟
حالا آیا همه شما که ۱۶ آذر برگزار میکنید از سفر یک مقام امریکایی به ایران ناراحت هستید؟ سیاست خارجی ضدامریکایی و ضدغربی را قبول دارید؟ چرا هم حکومت و هم بنیادگراها در این یک مورد مخالفتی ندارند و خودشان هم مراسم میگیرند؟ انجمنهای جبهه پایداری با انجمنهای اصلاح طلب و انجمنهای لاییک و اپوزیسیون همهشان در ۱۶ آذر به هم رسیدهاند و در بزرگداشت آن مسابقه میگذارند. بنیادگراها چرا علاقه نشان میدهد؟ جوابش روشن است. انها دنبال داغ کردن تنور انقلابیگری و ضدیت با غرب و همان شعارهای زیانبار چهل سال گذشتهاند اما آیا شما هم همان نظر را دارید؟
مسئله دوم:
چندین سال است بحثی دارم با انجمنها که تکلیف خودشان را روشن کنند که اینها حزب سیاسیاند یا جنبش یا نهاد دانشجویی؟ دفتر تحکیم وحدت در دوره دوم دولت خاتمی دست به ابتکار شایستهای زدو نشستی درنقد و ارزیابی دفتر تحکیم برگزار کرد و آنجا این اشکال را مطرح کردم و منتشر هم شد.
زمانی که ۱۶ آذر به وجود آمد و بعد به روزی در تقویم جنبش دانشجوی بدل شد، دنیا در دوره جنگ سرد و عصر انقلابات بود و جامعه ایران و جریانات دانشجویی هم در وضعیت جنبشی بودند. شعار انها جامعه مدنی و اصلاحات نبود، انقلاب و ضدیت با امپریالیسم و ارتجاع بود. آن حرکتهای دانشجویی نیز متناسب با وضعیت جنبشی بود. امروز اگر وضعیت جنبشی ادامه داشته باشد آنهم موضوعیت دارد و گرنه آن وقایع سال۳۲ میشود بخشی از تاریخ که قهرمانانش قابل احتراماند اما دیگر روش ما با روش انها یکی نیست. ما فرزندان زمان خویشتنیم.
منظورم از جنبش به معنای سنتی و انقلابی آن است. جنبشهای مدنی جدید در لفظ جنبش فقط یک اشتراک لفظی دارند نه مفهومی. جنبشهای مدنی، نهادگرا و قانونگرا هستند و جنبشهای سنتی در پی زیرورو کردن بودند و اساسا نظریه انقلاب دائمی لنینی برآنها حاکم بود طوری که مرحوم شریعتی هم از نگرانی تبدیل نهضت به نظام سخن میگفت.
جنبش، اولا زمانمند است و وقتی به پیروزی میرسد تمام میشود در حالی که نهادها درازمدت و مانا هستند. دوم اینکه جنبش که غالبا هم ماهیت سیاسی پیدا میکند حرکتی است که نیروی محرکهاش دانشجویی است اما محدود به درون دانشگاه نیست. پیش از انقلاب، پدیده جنبش دانشجویی داشتیم. آنها دانشجویانی بودند که عمدتاً در خارج از دانشگاه جلسه داشتند و با احزاب و سازمانهای سیاسی و چریکی بیرون از دانشگاه مرتبط بودند و دانشگاه منبع تغدیه و سربازگیری جریانات سیاسی بود. حالا هم اگر جنبش باشند همان کیفیت را دارند اما الان انجمن هایی هستند که دارای مجوز و اساسنامهاند. اینها instiution هستند نه movment. نمیشود هر دو باهم بود. هرکدام پدیدهای با کارکرد و تعریف مشخص هستند.
انجمن دانشجویی باید اولویت فعالیت سیاسیاش در حیطه حقوق سیاسی دانشجو باشد. مثلا اگر دانشجویی را بخاطر عقاید و دیدگاههای سیاسی اخراج کردند باید موضع بگیرد. اما الان بیانیه میدهند و از تجمعات اعتراضی گروههای نامعین دیگر در بیرون دانشگاه حمایت میکنند و اعلام همبستگی میکنند. این رفتار جنبشی است نه نهادی و مدنی.
بدون شک تک تک دانشجویان میتوانند به عنوان یک شهروند و یا یک فعال سیاسی در احزاب و گروههای سیاسی با اعتراضات اقشار دیگر اعلام همبستگی کنند اما به عنوان انجمنهای پروانه دار دانشجویی که انجام میشود همان «تناقض نهاد و جنبش» پیش میآید. اگر بخواهند جنبش باشند که ماهیت سیاسی و اپوزیسیونی دارد دیگر نباید دنبال مجوز و اساسنامه و حمایت دولتی باشند. در اینصورت برگزاری ۱۶ آذر و یا فعالیتهای سیاسی دانشجویی به شکل جنبشی و اعلام همبستگی کردن با اعتراضات و گروه هایِ سیاسیِ مخالفِ بیرون از دانشگاه هم با آن تجانس دارد ولی اگر نهادِ دانشجویی باشند باید محور عملشان دانشگاه و دانشجو باشد.
حتی روز دانشجویی۱۶ آذر که نماد جنبشی است با آن همخوانی ندارد چون چنین روزی هم باید مختصات مرتبط داشته باشد مثلا روز۱۸ تیر که روز حمله به دانشگاه است در شرایطی است فعالیتهای دانشجویی جنبه نهادی و اصلاح طلبانه داشته، نمادی متناسب تر به نظر میآید.
مسئله سوم:
سوم اینکه ادبیات انقلابی چه از نوع حکومتی و چه اپوزیسیونی هنوز دست از سر ما برنداشته. هرسال در۱۶ آذر مرثیهها میخوانند و سخنرانیها ایراد میکنند و ادبیات خون و حماسه به کار میگیرند. در همین چند روز پیش یعنی در آذر۹۷ یکی از انجمنها (انجمن فرهنگ و سیاست اسلامی دانشگاه بوعلی سینا) در ویژه برنامه روز دانشجو این شعر را ارائه کرده و منتشر کردهاند:
دلا دیدی که خورشید از شب سرد
چو آتش سر ز خاکستر بر آورد
زمین و آسمان گلرنگ و گلگون
جهان دشت شقایق گشت ازین خون
نگر تا این شب خونین سحر کرد
چه خنجرها که از دلها گذر کرد
ز هر خونِ دلی، سروی قد افراشت
ز هر سروی، تَذَروی نغمه برداشت
صدای خون در آواز تذرو است
دلا این یادگار خون سرو است...
ما با این ادبیات جنبش دانشجویی میخواهیم جامعه مدنی بسازیم؟
البته دلخور خواهید شد چون تنها روز دانشجو را که هرسال دانشگاهها نشان میدهند زندهاند از آنها بگیریم. اما این چه فرقی میکند با کسانی که وقتی مناسکی مذهبی درست کردهاند که هرسال رونقی پیدا میکند و اگر چیزی بگوییم که آن را زیر سوال میبرد احساس میکنند بهانه اصلی رونق و موجودیتشان گرفته شده و بلوا میکنند؟
ثمره بحث
برای من که حیطه کارم حقوق بشر است این بحث از این جهت اهمیت پیدا میکند که عدم تفکیک نقشها و کارکردهای نهاد و جنبش و در آمیختن آنها با هم، به مفهوم دقیق جامعه شناختیاش، باعث شده نه فقط از فعالیت دانشجویی بلکه از فعالیت وکالت و ازحقوق بشر هم درک جنبشی پیدا کنند و خیال کنند حقوق بشریعنی هرج و مرج و یعنی اینکه هر حرکت سیاسی اپوزیسیونی، در حالی که حقوق بشر از یکطرف ناظر به وظایف دولت هاست چون عامل اصلی نقض حقوق بشر دولتها هستند و ازسوی دیگر مروج قانون گریزی و رفتار جنبشی نیست. مثلا در ماده۲۰ اعلامیه حق تشکیل آزادانه انجمنها و سندیکاها را مطرح میکند اما در ماده۸ میثاق وقتی از حق اعتصاب حرف میزند از یکسو اعتصاب را یک حق میداند چون محقَق کننده حق سندیکاست، از طرف دیگر میگوید باید با رعایت قوانین باشد. در بخش سوم، ماده هشتم، از میثاق بین المللی حقوق اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی در بند۱ پس از بیان حق تشکیل اتحادیهها و سندیکاها میگوید: «حق اعتصاب مشروط به رعایت مقررات ویژه کشور مربوطه است» و البته در بند۲ هم میگوید: «این ماده مانع از آن نخواهد بود که افراد نیروهای مسلح یا پلیس یا مقامات اداری دولت در اِعمال این حقوق، تابع محدودیت های قانونی بشوند».
نکته باریک و مهم در این اسناد، مسبوق بودن اعتصاب به وجود نهادهای تعریف شده با هویتی معین، مشخص و قانونی است یعنی ابتدا حق تشکل، سپس حق اعتصاب. زیرا اگر اعتصاب، خارج از سازوکارهای تعریف شده، قانونی و معین باشد موجب اختلال در امور و آسیبهای اجتماعی و اقتصادی فراوان خواهد شد. لذا باید طرف مطالبات و مذاکرات، شناخته شده باشد. نکته دیگر اینکه در ماده ۲۰اعلامیه مسالمت آمیز بودن به عنوان پیش شرط همه این حقوق مطرح شده است لذا طبق ماده۸ میثاق، خروج از دایره مسالمت، این حق را به نهادهای انتظامی میدهد که از آن جلوگیری کنند.
وقتی ما تکلیف خود را روشن نمیکنیم از یکطرف میگوییم جامعه مدنی و از طرف دیگر روحیه ضدحکومتی و چپ روی، دچار سردرگمی میشویم. در حالی که ماهیت جامعه مدنی، تعاملی است اما به محض اینکه نهاد مدنی وارد تعامل شد برچسب دولتی بودن و مزدوری میخورد. هم میخواهیم انقلابی باشیم و تفکر انقلابی داشته باشیم و هم مدرن و مدنی باشیم.
البته برخی نهادهای حکومتی به وفور قانون شکنی میکنند اما مقابله با قانون شکنیهای حکومت هم باید به شیوه مدنی باشد. خیال نکنید شیوه مدنی یعنی بی خطر. اتفاقا در حکومتهای قانون شکن، گاهی روشهای مدنی پرخطرتر از روشهای رادیکال و خشن است و اصلا حکومتها برای توجیه قانون شکنی خود از روشهای خشن استقبال میکنند یا اصلا نهادهای مدنی را سوق میدهند به طرف خشونت.
غیر از آن قاعده کلی، بدتر این است که در درون حکومت هم عدهای در عین حال که قوای قهریه را دارند مدافع و مروج تفکر انقلابیاند و همزمان نه تنها توقع رفتار قانونی دارند بلکه کسانی که در چارچوب قانون کار میکنند هم متهم میشوند به براندازی قانونی. این از عجیب ترین اصطلاحات و اختراعات بعد از اتقلاب بوده که شنیدهام. این دوگانگی و سرگردانی فراگیر است. هم میان ارباب قدرت و هم میان فعالان حوزه عمومی و هم جریانات دانشجویی.
برخی از کسانی که از نقش جنبشی برای نهادهای دانشجویی دفاع میکنند و خصلت اصلی ان را رادیکال بودن میدانند افراد فرهیخته و دلسوزی هم هستند اما در حالی که برای جامعه مدنی شعار میدهند و تلاش میکند اما هنوز از فضای سنتی مبارزه بیرون نیامده و وارد فضای مدنی نشدهاند. سرگردان میان دو جهانند. البته عصبانیت ما از شرایط خارج از تحمل کنونی هم در پافشاری بر درآمیختگی مرزها و جهانها بی تاثیر نیست. سخت است که هم بخواهیم رفتارمدنی داشته باشیم و هم قانون شکنی حکومتی را تحمل کنیم.
ممکن است حرفهای مرا گزینشی بازتاب بدهند و به جای تأمل، تعصب به خرج دهند یا بگویند دنبال تهی کردن جنبش دانشجویی ازمطالبه گری و ارمانخواهی هستیم اما این حرفها را ۲۰سال است میگویم. الان هم نمیگویم به کدام نسخه عمل کنید. جنبشی باشید یا مدنی! میگویم تکلیف خود را روشن کنید. نمیشود هم طالب رابطه با امریکا و همه جهان بود، هم ۱۶ آذر را تقدیس کرد. نمیشود هم مجوز انجمن گرفت و به قوانین موجود (چه درست باشند چه نباشند)، متعهد شد، هم «جنبشی» رفتار کرد و رادیکالیسم را خصلت اصلی فعالیت دانشجویی دانست. میگویم تناقضات را برطرف کنید.