Wednesday, Dec 26, 2018

صفحه نخست » رفتارهای میمونی، ابراهیم هرندی

Ebrahim_Harandi_2.jpgنزدیک به همۀ رفتارها و کردارهای آدمیان در شکل ها و شیوه های گوناگونش، گونه ها و نمونه هایی از رفتارها و کردارهای میمونی ست که بخش بزرگی از آن در پنجاه میلیون سال گذشته در میان میمون های گروه زی بویژه گونه های عنتر و گوریل در جنگل ها، دشت ها و دمن ها در پاسخ به نیازهای زیستبومیِ این جانوران شکل گرفته است و بخش اندکی از آن نیز در هزاره های نزدیک، در بیابان های گرم و سوزان در پی انبوه شدنِ شمارِ گونۀ انسان. همۀ آموزه ها و گزاره ها و پذیره های دین ها و آئین ها و گرایش ها و نگرش ها و ایدئولوژی ها و نیز، همۀ ترفندهای انسان فریبی، برای پنهان کردنِ این حقیقت پدید آمده است تا انسان را تافتۀ جدا بافته ای نشان دهد. حقیقتی که پوشاندن و پنهان داشتنِ آن با لایه های دروغینی از واقعیت های ساختگی از هزاره های کهن تا به امروز توانسته است دکان های سودآوری برای فریبکاران و ترفند بازان و معرکه گیرانِ آئینی، دینی و اخلاقی باز کند.۱

حقیقت این است که آدمی نیز چون شاخه ای از درختِ بارورِ هستی و رسته ای از دستۀ میمون ها، پیوندِ بسیار نزدیکی با عنتر و شمپانزه دارد و با آن ها بر یک شاخۀ رُسته است و برآمده است.2 این همریشگی و همرستگی سبب شده است که ژرفساختِ ژنتیکِ انسان و شمپانزه آنچنان بیکدیگر نزدیک باشد که بسیاری از ویژگی های رفتاری، کرداری و عاطفی این دو جانور همانند و همگون باشد. برای نمونه، انسان نیز مانندِ شمپانزه، گاه بجای "نه" گفتن، سرش را تکان می دهد. این کردارِ انسانی، یادگاری از دوران پیش از برآیش زبان است که انسان نیز چونان میمون های دیگر، با ایماء و اشاره که اکنون "زبانِ تن"، خوانده می شود، سخن می گفته است.3

نمونۀ دیگری از کردارهای همگون میان انسان و شمپانزه، دست دراز کردن برای کمک خواستن است. هر این دو جانور در هنگامِ ترس از افتادن، دو دستان خود را بالا می آورند و بسوی دیگران دراز می کنند. این کردار که ریشۀ پایدارِ برآیشی دارد، هنگامِ بهم خوردنِ تعادلِ تن و لیزخوردن و یا خالی شدنِ زیر پای انسان و شمپانزه، خودبخود کارا می شود و دستان این جانوران را حتی اگر کسی نیز در کنارشان نباشد، بالا می برد. رویۀ دیگری از این چگونگی، دست دراز کردن برای گدایی ست که شمپانزه نیز توانایی آن را دارد و اگر در هنگام گرسنگی، میمون و یا انسانی را در حال خوردن و یا در دست داشتنِ خوراک ببیند، دست اش را برای گدایی بسوی او دراز می کند. همچنین شمپانزه نیز مانندِ انسان در کودکی و جوانی "هله هوله" خوردن را خوش می دارد و از زیاده روی کردن در خوردنِ دانه ها و میوه های شهدآلود و مستی آور باکی ندارد. هم نیز در هنگام افسردگی، با پُرخوری - البته اگر خوراکی در دسترشان باشد - خود را آرام می کند. نمونه های دیگرِ کردارهای همگون میان انسان و شمپانزه، توانایی بلند خندیدن، اوجاندنِ جنسی خود با دست (استمنا)، آزرده و افسرده شدن و حق خواهی ست.

بنیادی ترین تفاوت میان انسان و میمون های هم خانوادۀ برآیشیِ او یعنی شمپانزه و عنتر در این است که انسان می تواند بسی بیش از آن دو جانور، خود را بجای دیگری بپندارد. پژوهش های پندارشناسی نشان داده است که شمپانزه می داند که هست و هرگونه دگرگونی برروی تن خود در می یابد. اما او نمی تواند خود را بجای شمپانزه دیگر بپندارد. توانایی پنداشتن در انسان، به گونه ای که بتواند خود را دیگری بینگارد و واکنش های او را پیش بینی کند، انسان را از همۀ جانوران دیگر جدا کرده است و او را در دستکاری در پدیده های جهان توانمند نموده است. تواناییِ پنداشتن سبب می شود که انسان بتواند خود را جای انسان دیگری بگذارد و استراتژی چگونه زیستن و مراوده با او را برنامه ریزی کند. این استراتژی می تواند؛ بُرد- بُرد، بُرد - باخت، باخت - بُرد و باخت - باخت باشد. یعنی که انسان همانگونه که می تواند با کسی همدل و مهربان باشد و با وی همدری کند، نیز می تواند با او از درِ دشمنی درآید و راهِ فریب و نیزیگ در پیش گیرد. با این حساب، توانایی پنداشتن را هم باید بنیادِ زیستیِ آنچه "انسانیت"، خوانده می شود، دانست و هم زمینه ساز، خودکامگی و جانورخویی. می گویم جانور خویی، زیرا که جانوران تنها همین خو را می شناسند و گزینۀ دیگری ندارند. ژرفساخت رفتاری و کرداری جانوران، تنها خودکامگی و خودخواهی را میدان می دهد. اما انسان می تواند آگاهانه، نیازهای دیگری و یا دیگران را برتر از نیازهای خود بداند و یا بخواند. این توانایی ویژۀ انسان است. چنین است که ریشۀ انسانیت در تواناییِ پنداشتن، بسی پُرنماتر از ریشه جانور خویی ست، زیرا که این دومی، بسی پیش از برآیش پنداشتن، در فهرست توانایی های جانوران بوده است.

اگرچه انسان می تواند خود را بجای دیگری بگذارد و دلسوزانه با وی همدردی کند و با مدارا و گشاده دستی، همگان را شایستۀ آنچه برای خود می خواهد، بداند، اما این توانایی پیوندهای یکراستی با بُردارهای زیستبومی و زمانی دارد. در زیستبوم هایی که زنده ماندن دشوار و توانفرساست و خوراک و نوشاک، اندک و دشواریاب است، انسان نیز در راستای نیاز به ماندگاری خود، به خودکامگی و بخویش اندیشی می گراید. نیز در زمانی و یا جهانی که فرهنگِ آن نکوداشتنِ دیگران را خوش نمی دارد و مردمان را به خودی و بیگانه بخشبندی می کند، نیکوکاری دشوار و ناپسند می شود. دیگر آن که بخش بسیار اندکی از رفتارها و کردارهای آدمی با انسانیت سروکار دارد. بیشتر نیروی ذهنیِ انسان - به گونۀ ناخودآگاه - صرف گریز از هراس و درد و رنج و بیماری و نگرانی از رویدادهای ناگوار می شود. بخشی نیز در راه بیدار ماندن و بخواب رفتن بهنگامِ نیاز و به گذشته و آینده اندیشیدن و میان آن دو یویو کردن می گذرد. انسان همچنین برای نگهداری جایگاه ذهنی خود در خانواده، گروه و جامعه ای که در آن می زید، انرژی ذهنیِ زیادی بکار می برد. آبرو و اعتبار، نام هایی برای این درگیریِ ذهنی ست. همچنین مراوده با دیگران، بویژه عاشق و یا معشوق شدن و نیز دوست و یا دشمن شدن، ریخت و پاشِ انرژی آدمی را بیشتر می کند. دربند بودن و بیماری نیز دو دشمنِ بزرگ نیرو ذهنی انسان است. با این همه، انسانیت، بمعنای پذیرفتنِ حق زندگی برای دیگران، هرگاه و هرجا که در کار بوده است، با آزادی و آبادی همراه شده است. این پذیره، پدیدۀ تازه ای در گستره گیتی ست که از زمان پیدایش انسانِ پندارمند، نزدیک به یکصدهزار سال پیش، پیدا شده است و در روزگارِ ما در جهانِ مدرن بعنوان "حقوقِ بشر" پذیرفته شده است.4

این همه را آوردم تا بگویم که در روزگاری که انسان دارای حقوق جهانشمولی، فارغ از پیشینه خانوادگی و جنسی و جنسیتی و قومی و ملی و دینی و فرهنگی و رنگ پوست و ریخت و قواره خود دارد، تنها رفتارها و کردارهایی که بربنیاد پذیرش این حقوق که "حقوق بشر" خوانده می شود، استوار است را می توان رفتارها و کردارهای "انسانی" دانست. رفتارها و کردارهای دیگر، هرچند تاریخی، ریشه دار، فراگیر، دلربا، سنگین و رنگین نیز که باشند، باید آن ها را در زُمرۀ رفتارهای میمونی دانست. رفتارهای و کردارهای میمونی، رفتارهای و کردارهای میمون های انسان نمایی ست که همۀ کنش ها و کوشش هایشان در راستای سودِ خود از جهان، بی هیچ توجه به نیازهای دیگران است. این شیوۀ رفتاری و کرداری همۀ گیاهان و جانوران از آغاز پیدایش هستی تا کنون بوده است. اکنون پس از سه و نیم میلیارد سال پس از پیدایش هستی برروی زمین، گونۀ جانوری بنام انسان پیدا شده است که در شرایط ویژه ای، اندکی توانایی اندیشیدن به دیگران و نیز پذیرش وجود آنان را دارد. اگرچه این توانایی بسیار شگفت و فرخنده، هماره با فشارِ گرایشِ انسان به خودکامگی روبروست، اما پرورش و نکوداشتِ آن می تواند، شیوۀ زیستیِ تازه ای را در گسترۀ گیتی شکل دهد که پدیدآورندۀ جهان دیگری باشد. جهانی تهی از ترفند و تباهی.

اگرچه رفتارها و کردارهای آدمی، گفتمان هایی در حوزه های آکادمیک در گستره های علوم انسانی بویژه روانشناسی، انسان شناسی و جامعه شناسی پنداشته می شود، اما بازتاب های رفتارهای و کردارهای انسان همیشه سیاسی ست. اگر بپذیریم که باورهای انسان سازندۀ انگیزه ها و کُنش ها و واکُنش ها و کوشش های اوست، و باورها همیشه آبشخوری ایدئولوژیک دارند و بربستری از نگرش سیاسی شکل می گیرند، آنگاه بناگزیر باید بپذیریم که همۀ کُنش های آگاهانه آدمی سیاسی ست. برخی از روانشناسانِ اجتماعی براین باورند که اکنون بسیاری از نیازهای ژنتیک انسان مانندِ خور و خواب و آرام گرفتن نیز در بسیاری از سرزمین ها با نیازهای زندگی شهری هماهنگ شده است. این که مردم ناگزیرند که با زنگ ساعت از خواب بیدار شوند و نوبت های خوردن و آشامیدن و آرامیدن خود را مانندِ صبحانه و نهار و شام، با آنتراکت های کاری و اداری همخوان کنند، نشانه ای از شرطی شدن کردارهای غریزی انسان است.

نگاهی به رفتارها و کردارهای سیاست پیشگان ایرانی در روزگار کنونی نشان می دهد که بدبختانه شیوۀ فراگیرِ کرداری در میان این گروه از ایرانیان، شیوۀ رفتارهای میمونی ست. پُرنماترین ویژگی این شیوه در پیوند با سیاست، داشتنِ استراتژی پیدا و پنهان است. دیدن این شیوۀ دوگانه در بسیاری از آنان بسیار آسان است زیرا که زنان و مردان سیاستمدار در کشور ما، مانند هر گروه دیگرِ اجتماعی، در جای خود نیستند. از اینرو، بسیاری از آنان خودانگیخته و اُمی و بی خبر از بازتاب های رفتارها و کردارهای خویش اند. این بی خبری در رفتارشناسی، "نشتِ اطلاعات" (Information Leakage) نام دارد که پروسه ای ناخودآگاه است.5 سیاست در کشورهای صنعتی، دانشِ گره گشایی از گرفتاری های تنش زای اجتماعی و بین المللی در راستای سودِ ملی ست. پیشه ای که سیاستمدار را در کانونِ قدرت می نشاند تا بجای جنگ و خونریزی، گیرها و گرفتاری های فتنه انگیز را با گفتگو و قرارداد و پیمان نامه و با کمترین هزینه به سودِ کشور چاره کند. این چگونگی در کشورهای پیرامونی معنا و کارکردِ دیگری دارد. به گمانِ من، واژۀ "سیاست" را در زبانِ فارسی با چشمداشت به کوله بارِ معنایی آن، نمی توان در برابرِ واژۀ "پولتیکس" (Politics) نهاد. پرداختن به چرایی این ادعا را به زمانی دیگر وا می گذارم.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

یادداشت ها:

  1. البته این شیوۀ نگرش به انسان و میمونی خواندنِ رفتارها و کردارهای او، کسانی را که با نگرش برآیشی (داروینی) آشنایی ندارند، بسیار گران می آید. آنان - بی که بدانند و یا بخواهند - دانش آموختگانِ دکان های مردم فریبی هستند و از چشم اندازی دروغین و افسانه ای و کلیشه ای به هستی می نگرند که در آن، انسان تافتۀ جدا بافته ای ست که هیچ پیوندی با جانورانِ دیگر ندارد. آفرینه ای آنی و آسمانی که پروردگار جهان پس از آفریدن او چنان از این کارِ خود شگفت زده شده است که خود را ستوده است! این شیوۀ نگرش باستانی، دربرگیرندۀ بسی بیش از بسیاری از مردم جهان است که همگی مشتریان دائمی دکان های فروشِ امید، آرمان، رستگاری و زندگی بهتر در دوجهان هستند. این مشتریان همراه و همردیف بودنِ انسان با جانوران دیگر را برنمی تابند و خوشتر می دارند که خود را "اشرفِ مخلوقات" و "پویندگانِ راهِ کمال" و راهیان فردوسِ برین بدانند و "ابر و باد و مه و خورشید و فلک" را در خدمت خویش بپندارند. از این چشم انداز، جانوران برای خوشداشت انسان آفریده شده اند. گونه هایی از آن ها مانندِ ماهیان و مرغان و گوسفندان و گاوان، روزیِ انسان هستند و گونه هایی ابزارهای زیستی او مانندِ الاغ و اسب و استر.البته تا چند سدۀ پیش، زنان و سیاه پوستان نیز در ردیفِ گروه دوم پنداشته می شدند! کوشش در برتر انگاری انسان از دیگر جانوران آنچنان توان و زمانی از انسان در گذارِ تاریخ هدر داده است که آیندگان آنرا گواهی بر نادانی و خرافه پرستیِ انسان خامِ طبیعی (یعنی ما) خواهند دانست.
  1. برای آگاهی بیشتر از همرسته بودنِ انسان با شمپانزه، نگاه کنید به لینکِ زیر:

https://www.newscientist.com/article/dn3744-chimps-are-human-gene-study-implies

  1. کاربُردِ زبان برای "نه" گفتن بسی آسانتر و از چشم اندازِ کاربُردِ انرژی، ارزانتر از تکان دادن دو تا سه کیلو بارِ سروگردن است. چون از نگرشِ منطقِ اقتصادِ زیستی، بایسته تر است که انسان بجای تکان دادنِ سر، زبانش را بکار ببرد، برآیش شناسان این چگونگی را واماندهِ کرداری کهن می دانند که هنوز از فهرست کردارهای انسان بیرون رانده نشده است.
  1. https://www.jstor.org/stable/3685503?seq=1#page_scan_tab_contents

  1. برای آگاهی بیشتر در این باره نگاه کنید به دو لینکِ زیر:

https://link.springer.com/chapter/10.1007/11787006_11

https://en.wikipedia.org/wiki/Non-verbal_leakage

نوشته های دیگر

مطلب قبلی...
مطلب بعدی...


Copyright© 1998 - 2024 Gooya.com - سردبیر خبرنامه: [email protected] تبلیغات: [email protected] Cookie Policy