بعد از گفتن بخشی از واقعیت عملیات کربلای ۴، و افتضاحی که به دنبال آن بر پا شد، سردارِ سر عمله، قاسم سلیمانی، که خودش یکی از عاملان شکست های پی در پی نیروهای نظامی در زمان جنگ ۸ ساله و ورود به خاک عراق بود، به یاری همدست اش شتافت، و اظهار داشت که کربلای ۴، حمله ی فریب نبوده و حمله ی اصلی بوده، و دشمن این عملیات را که مثل خیلی از عملیات های دیگر لو رفته بود، عملیات فریب ارزیابی کرده بود.
رسوایی حملات برون مرزی جمهوری اسلامی، نه این که بر اهل جنگ پوشیده باشد، اما هرگز تا این اندازه، در سطح جامعه و حتی در داخل حکومت مطرح نبوده است.
شما تصور بفرمایید که قاسم سلیمانیِ ۲۴ ساله و محسن رضاییِ ۲۷ ساله از هیچ، به مقام فرماندهی نیروهای نظامی ما رسیدند. سلیمانی که از پای دیوار ساختمان، «استانبولی» و «کمچه» در دست و رضایی هم که در سن ۱۶ سالگی «گروه چریکی منصورون» را به راه انداخته بود، لابد به خاطر این «سابقه ی درخشان» به مقام فرماندهی سپاه پاسداران رسیدند که نه تنها مسوول عملیات های نهاد خود بودند بلکه در کار ارتشِ کاربلدِ باقی مانده از دوران شاه هم اخلال ایجاد می کردند که داستان اش را بعدا خواهیم گفت.
البته بسیار خوشحالیم که به دنبال رضایی، سلیمانی هم به حرف در آمده و مقدار دیگری از افتضاحات دوران جنگ را بیان کرده. از جمله موارد مهم، این گفته ی اوست که:
«نمیتوان تصمیمگیری درباره عملیاتی که ۶ تا ۹ ماه روی آن کار شد را به دلیل لو رفتن آن لغو کرد. عملیات خرمشهر هم لو رفته رفته بود. در شب عملیات فتحالمبین نیز تا پای عملیات رفتیم ولی دشمن زودتر از ما حمله کرد پس بنابراین اگر بخواهیم بر مبنای لو رفتن یک عملیات، انجام آن را لغو یا متوقف کنیم هیچ عملیاتی را نمیتوانستیم انجام دهیم... ما عملیاتهایی داشتیم که در طول سال برای آن برنامهریزی کردیم و در طول ۶، ۵ ماه برای آن کار میکردیم، اما به موفقیت نرسیدیم. عملیات رمضان هم تا حدود اهداف اساسی رسیدیم، اما به نتیجه نرسید. در والفجر مقدماتی که کارهای فراوانی پیرامونش صورت گرفت، اما به نتیجه نرسید. ما ۵، ۶ عملیات داشتیم که منجر به موفقیت نشد لذا ما در جنگ عملیات موفق و ناموفق داشتیم.»
ملاحظه می فرمایید بی عرضگی این نهاد نظامی را در حفظ اطلاعات و اسرار خود. واقعیتی که سلیمانی بیان نمی کند این است که ج.ا. در هیچ یک از عملیات های برون مرزی خود موفق نبود، و هر عملیاتی هم که به مقداری نفوذ در داخل خاک عراق منجر شد، آن هم با پاتک های دشمن به شکست انجامید و ما، طبق گفته ی خودِ ج.ا. در پایان جنگ، مقداری از خاک مان در اشغال عراقی ها بود.
حال سلیمانی، با وقاحت از لو رفتن عملیات ها سخن می گوید و این که نمی توانسته اند آن ها را لغو کنند. جوانانی که در آن دوران در جبهه ها بودند، برای آقایان گوشت دمِ توپ بودند و نه بیشتر.
به یاد آوردن خاطرات تلخ آن دوران، به قدری ناراحت کننده است که نمی توان در یک نوشته و دو نوشته حق مطلب و جان های از دست رفته را ادا کرد. ولی حالا که سرِ سخن را خودِ آقایان باز کرده اند، ما هم به همان مقدار از واقعیت های دردناک و گاه باورنکردنی جنگ خواهیم گفت...