چکیده: سرداران مرتب دروغ می گویند داستان جدیدی سر هم می کنند و فراموش می کنند در داستان قبلی چه گفته اند، اما راویان ۸۸، هیچ گاه روایت داستان پل کالج، داستان آن ماشین نیروی انتظامی، داستان ندا و سهراب و ... تغییری نکرد، قصه ها همان بود که از اتفاقا اول خود سرداران ساختند و بعد تغییرش دادند و اما چون همیشه مردم راویان صدیق داستان ها باقی ماندند، قصه کهریزک و اوین و پسران و دخترانی که از ۲۵ خرداد تا ۲۵ بهمن به خیابان آمدند و دیگر به خانه باز...
***
کلمه - خرداد و دی ماه که از راه می رسند، تخیل عدهای نیز فعال شده و شروع به داستان سرایی می کنند، داستان هایی که در هیچ کتابی یافت نمی شود و نشانگر قدرت تخیل بالای راویان است. مانند یکی از همین داستان ها که در توییتر نوشته شده بود، داستان مردی با دوست قطع شده، "فتنهگران" او را در مقابل قطار مترو پرت کرده بودند. این داستان ها البته فقط معطوف به فضای مجازی و چند کاربر نمی شوند و مقامات نظامی و قضایی نیز کم افسانه سرایی نمی کنند.
فرمانده دانشگاه افسری و تربیت پاسداری امام حسین ادعاهای جدیدی را در خصوص خرداد ۸۸ مطرح کرده است که بعضی از این ادعاها را تا کنون هیچ کدام از هم قطارانش تعریف نکرده بودند.
او در سالگرد عاشورای تهران مدعی شد: "در جریان فتنه، سران اعلام کردند اصلاحات نیاز به خون دارد که نشان داد اینها به دنبال کشتار مردم و گرفتن تلفات و مصدومان هستند یعنی قصدشان اجرای سناریوی کشته سازی بود."
او نمی گوید کدام سران، در کجا و کی چنین مساله ای را مطرح کردهاند. ذات اصلاحات عاری از خشونت است و همیشه به دنبال پرهیز از رفتارها و روش های قهری بوده است، پس چطور سران آن می توانند به دنبال خونریزی باشند؟! فارغ از آنچه که هویت اصلاحات را می سازد، مرور بیانیههای میرحسین موسوی خود بیانگر این مساله است.
چطور مردی که پیروزی خود را در شکست دیگران نمیبیند و در همان بیانیه می نویسد: "آن چیزی که میتواند این هدف بزرگ را محقق کند پایبندی به شعارهای زرینی است که انتخاب کردهایم. هیچ کلمهای که دوستی و برادری میان مردم را تحت تاثیر قرار دهد به بازسازی هویت و وحدت ملی ما نمیانجامد. ما اسلام رحمانی را درمان دردهای خود میدانیم و آن چیزی را که اینک به نام دین از سوی بخشی از حاکمیت معرفی میشود پوستینی وارونه میبینیم." و یا خطاب به بسیجیان می گوید:" برادران بسیجی من! چرا باید چهرهای که با زحمات گذشتگان شما پدید آمد به کدورتها آلوده گردد؟ شما خود با مردمید و از مردمید. مفاهیمی که فطرت مردم آنها را میپسندد چرا باید در نزد برخی از دوستان بسیجی ما نفرت ایجاد کند؟" می تواند به دنبال خون ریختن باشد و البته کارنامه سید محمد خاتمی و مهدی کروبی نیز که کاملا مشخص است.
سردار در ادامه مدعیاتش در مورد ۲۵ خرداد ۸۸ می گوید: "این گروه از اغتشاشگران که مسیرشان به سمت میدان آزادی بود، در مسیرشان به یکسری از مراکز دولتی و بسیج حمله کردند. به این پایگاه بسیج که تنها چند سرباز داخل آن بودند حملهور شدند. با وجود اینکه فتنه گران از بالابر برای نفوذ به پایگاه بسیج استفاده کرده بودند ولی سربازان در برابر آنها مقاومت میکردند و سپس فتنهگران متوجه میشوند نمیتوانند به ساختمان نفوذ کنند اقدام به پرتاب کوکتولمولوتف و سنگ میکنند. عاقبت بعد از پرتاب هزاران سنگ و کوکتولمولوتف به ساختمان پایگاه بسیج نفوذ میکنند در حالی که سربازان التماس میکردند که کارهای نیستند و تنها وظیفه مراقبت از حوزه را دارند، گوش نمیکردند و حتی اراذل و اوباش بهطرف پایگاه بسیج و سربازان تیراندازی میکردند. سربازان پایگاه بسیج بهقدری مورد هجمه قرار گرفته بودند که تیراندازی هوایی نیز مانع از حملات فتنهگران نمیشد لذا مجبور میشوند از نیروی انتظامی کمک بخواهند و تا مأموران نیروی انتظامی به صحنه برسند نزدیک به ۴۰ دقیقه طول میکشد و جوانی که جزو فتنهگران بود با طراحی صحنه، تیری از اسلحه به او اصابت میکند که بعدها مشخص شد همان فرد از فتنهگران بود و قصد داشتند تا کشتهسازی کنند."
این داستان مربوط به مسجد لولاگر است که تا کنون در شکلهای مختلف تعریف شده است و اتفاقا در فیلم قلاده های طلا نیز به تصویر در آمد. این داستان هربار به شکلی تغییر می کند و حال به نظر می رسد که سردار دلش میخواهد مدل جدیدی از این داستان را تعریف کند و با تخیل بیشتری آن را همراه کند. اما مردمی که در سکوت به خیابان آمده بودند تا رای خود را پس بگیرند، بی سلاح و ساکت، چطور می توانستند این چنین به مسجدی که یک روز گفته می شود بسیجی در آن بوده و روز دیگری می گویند سرباز در آن بوده را به آتش می کشند و می توانند در مقابل این همه شلیک بایستند؟
به نظر می رسد، سرادارن فیلم های ساخته شده توسط وزارت اطلاعات و سپاه و صدا و سیما را باور کرده اند، آنها تبدیل به دروغ گویانی شده اند که انقدر دروغ هایشان را تکرار کردند تا باورشان شد و در آن نقش فرو رفته اند و البته چون تمام دروغ گویان کم حافظه نیز هستند.
سرداران مرتب دروغ می گویند داستان جدیدی سر هم می کنند و فراموش می کنند در داستان قبلی چه گفته اند، اما راویان ۸۸، هیچ گاه روایت داستان پل کالج، داستان آن ماشین نیروی انتظامی، داستان ندا و سهراب و ... تغییری نکرد، قصه ها همان بود که از اتفاقا اول خود سرداران ساختند و بعد تغییرش دادند و اما چون همیشه مردم راویان صدیق داستان ها باقی ماندند، قصه کهریزک و اوین و پسران و دخترانی که از ۲۵ خرداد تا ۲۵ بهمن به خیابان آمدند و دیگر به خانه باز نگشتند.