هر تغییر سیاسی حاصل ترکیب دو عنصر است: مدیریت و اجرا. مشکل اپوزیسیون در ایجاد تغییر سیاسی این بوده که قدرت اجرایی نداشته است که مدیریت کند. مشکل مردم هم در ایجاد تغییر سیاسی این بوده است که قدرت مدیریتی نبوده که تلاش آنها را به سوی موفقیت هدایت کند. تا این کمبود برطرف نشود یا تغییری در ایران نخواهد بود یا، اگر هم باشد، به شکل شورش و آشوب و جنگ قابل تصور است.
توان مدیریتی:
برای این که بتوان هر دو - مدیریت و اجرا- را داشت نیاز به یک طرح مشخص است. در این طرح، یک نیروی سیاسی، که توانایی مدیریتی کافی دارد، باید برای خود نیروی اجرایی فراهم کند. توانایی مدیریتی که به آن اشاره میکنیم سه جنبه دارد:
۱) شرایط و ملزومات تغییر سیاسی را تدارک ببیند: مدیریت تدارکات.
۲) نیروی اجرایی را برای پایین کشیدن رژیم کنونی به خدمت گیرد: مدیریت رهبری قیام.
۳) دوران گذار را با تامین امنیت و آزادی اداره کند تا قانون اساسی جدید دمکراسی را مستقر سازد: مدیریت کشور در دوران حساس گذار
پس، در درجهی نخست نیاز به یک نیروی سیاسی است که بتواند پاسخگوی این سه چالش مدیریتی باشد. اگر این نیرو وجود داشته باشد، تردید نکنیم که نیمی از مشکل تغییر سیاسی در ایران، برای گذر از استبداد به دمکراسی، حل شده است. آیا این نیرو را سراغ دارید؟ اگر بلی، سخت از آن حمایت کنید تا نیروی اجرایی پیدا و کار را تمام کند. اگر سراغ ندارید، بدانید تا پدید نیاید، تغییری به نفع دمکراسی در راه نیست.
توان اجرایی:
اما این نیروی مدیریت سیاسی، وقتی پدید آمد، نیاز به قدرت اجرایی دارد. قدرت اجرایی را یا باید کشورهای بیگانه در اختیار او قرار دهند -که در این صورت نوکر و وابسته میشود و حتما برای ما دمکراسی به همراه نخواهد آورد-، یا باید مردم در اختیار او گذارند. اگر قدرت اجرایی مردمی باشد شانس استقرار دمکراسی را داریم.
تمامی هموطنانی که در داخل و خارج از کشور نشستهاند تا در ورای این فرمول ساده چیزی به اسم «سرنگونی رژیم»، «تغییر سیاسی»، «استقرار دمکراسی» در ایران صورت پذیرد، در خواب و رویا، یا خود را به خواب زدن، هستند. محال است، تا موقعی که دو عنصر مدیریت و اجرا در کار نباشد، هیچ طرح و پروژهای از حد آرزو فراتر رود.
تقسیم کار:
در این جاست که میبینیم یک تقسیم کار برای تشکلهای سیاسی و آحاد مردم ایران، در داخل و خارج از کشور شکل میگیرد. براساس این تقسیم کار، وظیفهی سازمانها و احزاب سیاسی این است که نیروی مدیریتی با توان لازم برای تدارک و راهبری قیام برانداز و مدیریت کشور در دوران گذار را تهیه ببینند. اگر تشکلی هست که بر این باورست به تنهایی میتواند این کارها را انجام دهد، این گوی و این میدان، شانس خود را امتحان کند و اگر میتواند نیروی اجرایی از میان مردم ایران تدارک ببیند، بدیهی است که قدرت سیاسی، حق اوست. اما اگر تشکلهای سیاسی به این باور میرسند که به تنهایی قادر به تامین این سه وظیفهی سهمگین مدیریتی نیستند، بدیهی است که باید در صدد باشند این مهم را با دیگران تدارک ببینند. و این یعنی اتحاد سیاسی، نه برای صرف ایجاد اتحاد سیاسی، بلکه برای ارائه و تامین مدیریت فرایند تغییر در ایران.
این اتحاد سیاسی نه دائمی است، نه تمام عیارست و نه ایدیولوژیک، فقط کارکردی است. کارکرد آن هم تامین توان مدیریتی لازم برای گذر از استبداد اسلامی به یک دمکراسی غیر مذهبی است. این کار فقط از تشکلهای سیاسی واقع گرا، غیر منجمد و انعطاف پذیر ساخته است. اگر جبههای متشکل از تعداد محدودی حزب و سازمانهای این گونه کنار هم قرار بگیرند، هزار بار بهتر است تا یک اتحاد عریض و طویل از تشکل هایی که اسیر بندهای فکری و عقیدتی یا تشکیلاتی خود هستند و به همین دلیل در عمل قادر به تامین نیاز مدیریتی پروژهی تغییر در ایران نخواهند بود. اتحادهایی که فقط جنبهی ظاهری و نمایشی دارند و از پیش محکوم به شکست هستند.
بر مبنای همین تقسیم کار، نیروهای اجتماعی، یعنی مردم ایران نیز، وظیفهی تامین نیروی اجرایی برای تغییر سیاسی در ایران را بر عهده دارند. به عبارت روشن تر، زمانی که جبههای متشکل از نیروهای سیاسی را دیدند که توان مدیریتی کافی برای تدارک قیام، راهبری قیام و مدیریت دوران گذار را دارند، نباید تردیدی در حمایت و پشتیبانی عملی و فعال از آن داشته باشند. این یگانه شانس تغییر به نفع منافع ملت ایران است. این آن ترکیبی است که به آن نیاز داریم و بدون آن ره به جایی نخواهیم برد.
نمونهی زنده:
مثالی مشخص از آن چه آمد «جبههی جمهوری دوم ایران» است. در این جبهه ما تلاش داشتهایم و داریم که نیروهای سیاسی واقع گرا را، که میخواهند برای گذر از استبداد به دمکراسی کار مشخص عملی کنند، گردهم آوریم و با هم، در قالب خرد جمعی، توان مدیریتی لازم برای تغییر سیاسی در ایران را ارائه دهیم. جبههای که بتواند برای خود نیروی اجرایی مردمی تدارک ببیند، این نیرو را در طی یک قیام برانداز راهبری کند و در نهایت، از پس مدیریت دوران گذار برآید. در حال حاضر جبههی جمهوری دوم، حداقلی از این گردهم آیی نیروها را دارد و امیدوار است که در آینده آن را گسترش دهد. اما حداقل تامین شده است، میماند حداکثری کردن آن، که البته معنایش همیشه نسبی است.
از آن سوی، جبهه، برای تامین نیروی اجرایی، خطاب به هموطنان عزیز داخل و خارج از کشور، دعوت به تشکیل «انجمنهای شهروندی» کرده است. این انجمنها، جمع هایی کوچکی از شهروندان آگاه هستند که به صورت تیمی برای ایجاد تغییر سیاسی در کشور فعالیت میکنند. هر فعالیتی که بتواند ترس و یاس حاکم بر جامعه را به شجاعت و امید تبدیل کرده و در آنها روحیهی مقاومت ومبارزه را متبلور ساخته و آمادهی بهره برداری کند.
امید ما این است که با ترکیب این دو، یعنی نیروی سیاسی قادر به مدیریت فرایند تغییر از یکسو و نیروی اجتماعی قادر به اجرای کار از سوی دیگر، به سوی آن رویم که با تدارک آماده سازی لازم، اقدام به قیام خلع قدرت از رژیم کنیم و قیام را هدفمند و سازمان یافته به پایان بریم و سپس، به مدیریت دوران گذار بپردازیم تا آزادی و امنیت برای برگزاری انتخابات مجلس موسسان و تصویب و تایید قانون اساسی دمکراتیک فراهم شود.
نتیجه گیری:
هر تغییری نیاز به نیرویی دارد تا آن را مدیریت کند و نیرویی که آن را اجرا کند. یکی بدون دیگری قادر به انجام کار نیست. باید دنبال فرمولی باشیم که، هر چه زودتر، این ترکیب موفق را شکل بخشیم و وارد عمل شویم. کشور در شرایط حساسی است، رژیم قابل تغییر است، اما تغییر، بدون این ترکیب ناممکن است. پس، اگر فعال سیاسی هستیم در صدد باشیم که تشکل خود را، در قالب یک حرکت جبهه وار، به سوی ارائه و تامین نیروی مدیریتی تغییر بکشانیم و اگر فعال اجتماعی هستیم، در پی آن باشیم که نیروی اجرایی تغییر را، برای یک نیروی سیاسی غیر وابسته و مردم گرا، فراهم کنیم.
جبههی جمهوری دوم ایران تلاشی است در این راستا. از همهی تشکلهای سیاسی و هموطنان دعوت میشود که با تحقیقی در این مورد ببینند آیا این جبهه میتواند آغاز خوبی برای ایجاد این ترکیب مناسب باشد یا خیر. اگر بلی، دست به کار شویم و با هم این مهم را تدارک دیده و پیاده کنیم.
• برای شناخت از جبههی جمهوری دوم به این وبسایت مراجعه کنید:
www.j2iran.org