Saturday, Feb 2, 2019

صفحه نخست » روزنوشته‌های رفسنجانی در برزخ؛ ملاقات با محمدنبی حبیبی و مشکل کم پوششی سرحوری

barzakh_020219.jpgجلال سعیدی - رادیو فردا

بنا به اصرار هموطنان عزیز در هر دو عالم، تصمیم گرفتیم ادامه خاطرات روزانه‌مان را بعد از وفات از برزخ قلمی کنیم. هر چند مثل باقی ساکنان برزخ دستمان از دنیا کوتاه است اما به هرحال ما هم به حقوق میتی خود واقفیم.

ما در اینجا به جای عفت خانم یک سَرحوری داریم که هم مسوول دفترمان است هم صاحب قلبمان. سعی می کنیم تا حد قابل پخشی از ایشان در خاطراتمان ذکر کنیم تا شاید برای سایر مومنین هم انگیزه‌ای باشد تا مثل ما یک عمر راه مجاهدت و پرهیزگاری و مبارزه را پیشه کرده عاقبت رستگار شوند. همین الان هم که داشتیم این جملات را می‌نوشتیم سرحوری که سبد رخت چرک‌ها را داشت حمل می‌کرد لپ ما را کشید و رد شد.

مطالب بیشتر در سایت رادیو فردا

دیروز مرحوم احمد آقا از بیت مرحوم امام تماس گرفتند و گفتند حضرت امام به مناسبت سالگرد ورود ملکوتیشان به کشور در ۱۲ بهمن ۵۷ یک وصیت‌نامه سیاسی-عبادی جدید آماده کرده می‌خواهند آن را تحویل ما بدهند تا یک جای مناسبی قایمش کنیم. تا به حال تلاش زیادی کرده‌ایم تا به مرحوم احمد آقا و به طریق اولی مرحوم امام بفهمانیم ایشان دیگر ارتحال نمی‌کنند و نیازی به نوشتن وصیت‌نامه مجدد نیست اما ظاهراً امام امت از اینکه وصیت‌نامه اولش در آن دنیا مورد استقبال قرارگرفته و بارها تجدید چاپ شده خیلی حال کرده و هی دوست دارد آن خاطره خوش را تکرار کند.

مرحوم آقای محمدنبی حبیبی که تازه فوت کرده و به برزخ آمده ملاقات داشت. کمی ایشان را راهنمایی کردیم و در نهایت قرار شد با مرحوم عسگراولادی روی تامین بودجه لازم برای خرید پل صراط کار کنند. نگرانی‌ها از این است که سعودی‌ها در این زمینه پیش قدم بشوند و در زمینه مالکیت پل صراط دستمان توی پوست گردو بماند. پیشنهاد مرحوم عسگراولادی این بود که از ساکنین برزخ نفری ١٠٠ برزخی (واحد پول برزخ) دریافت گردد و به ازای این مبلغ دریافت شده ١٠٠٠ رکعت نماز قضایشان بخشیده شود. پل صراط در برزخ برای ما اهمیت سوق الجیشی دارد و حضرت امام چند بار در بیانات گهربارشان فرموده‌اند: «من صراطو می‌خوام.»

عصر قرار است با سرحوری برویم قدم بزنیم. داریم تلاش می کنیم مشکل کم پوششی ایشان را حل کنیم تا بدخواهان و ضد انقلاب برایمان حرف در نیاورند اما ایشان زیر بار نمی‌رود و آخرش هم مجبور شدیم بخشی از عبای خودمان را دور او بپیچیم. البته خیلی وضعیت مناسبی نبود و چند بار گشت ارشاد برزخ ترمز کرد تا برخورد کند ولی تا دید ماییم احترام نظامی داد و رفت. به طور کلی خوش گذشت.



Copyright© 1998 - 2024 Gooya.com - سردبیر خبرنامه: [email protected] تبلیغات: [email protected] Cookie Policy