دو مناظره آقایان تاج زاده و زاکانی را با همه اکراهی که در شنیدن سخنانی از این دست داشتم حدود 4 الی 5 ساعت به تماشا نشستم. و حتی در مواردی مجبور میشدم تکرارپارهای از سخنان هر دو طرف را تماشا کنم. چند نکته را در حاشیه این مناظره عرض میکنم:
1- نخست آنکه در شگفتم که آقای تاج زاده حاضر به گفتگو و مناظره با چنین اشخاصی میشود؟ گفتگو و مناظره دارای منطقی است که اگر رعایت نشوند، به خصوص در مناظرات سیاسی، به ابزار چیرگی و سلطه تبدیل میشوند. مناظرات سیاسی هم وقتی ناظر به تبیین یک رخداد یا یک حادثه باشند، هر کس بیشتر دروغ گفت، و بیشتر هتاکی کرد، بیشتر به هدف چیرگی و سلطه نزدیک میشود. در دو مقالهای که در باب گفتگو نگارش نمودم1، توضیح دادم که چهار جریان سیاسی اصولاً قابل گفتگو نیستند. مجاهدین خلق، بنیادگرایی مذهبی، سلطنت طلبان و چپهای استالینی، اینها چهار جریان فکری هستند که به هیچ وجه نمیتوان باب گفتگو را با آنها بازکرد. هر چهار جریان مرجعیتگرا هستند. درست و نادرستِ هر امر را، در مناط و ملاک مرجعیت میسنجند. لذا با چنین جریانهای فکری و سیاسی، به هیچ وجه نمیتوان گفتگو و مناظره کرد. چون گفتگو و مناظره نزد این چهار جریان فکری، برخورد عقاید و عقول صاحب اختیار نیست. بلکه گفتگو با کسانی است که اختیار "درست و نادرست" آراء و عقاید خود را ندارند. به ظاهر فکر میکنند صاحب اختیار هستند، اما وقتی یک مرجع را معیار و مبنا قرار میدهند، و هر نوع تردیدی را ذنب لایغفر میشمارند، دیگر محلی برای گفتگو و مناظره باقی نمیگذارند. در این میان وضعیت دو جریان فکری مجاهدین خلق و بنیادگرایی مذهبی در گفتگو و مناظره بدتر و هولناکتر است. زیرا این دو جریان برای خود حقانیت هم قائل هستند. حقیقت برای آنها یک پیش فرض قطعی و مسلم و لاریب فیه است. بطوریکه پیشاپیش در چنگ آنها سر به تسلیم نهاده است. این پیش فرض دقیقا بر خلاف پیش فرض گفتگو و مناظره است. مهمترین و اولین پیش فرض گفتگو و مناظره، دستیابی طرفین به حقیقتی است که باز فرض بر این است که در انحصار هیچیک از آنها نیست. ممکن است یک طرف حقیقت را دریافته باشد، و ممکن است درنیافته باشد. ممکن است هر دو طرف بی بهره از حقیقت باشند، و بالاخره ممکن است هر دو طرف تجارب گوناگون و تفاسیر گوناگونی از بیان یک حقیقت داشته باشند. گفتگو و مناظره برای نزدیک کردن این تجارب و تفاسیر به یکدیگر و بهره بردن از حقیقتی است که پیشتر در نیافتهاند. به باور اینجانب، مناظره با چنین جریانهایی تنها در صورتی که روش پیش فرضگرایی آنها در هم کوبیده شود، و پرده از چهره ضدگفتگویی آنها برداشته شود، جایز است.
2- علاوه بر اینکه آقای تاج زاده نباید تسلیم چنین مناظراتی میشد، بزرگترین خطای ایشان این بود که خود را در چهار زندان گرفتار کرده بود. یکی زندان اصلاح طلبی و دوم زندان نظام سیاسی، زندان سوم اوضاع سیاه دهه60 و سرانجام زندان چهارم محدود شدن در بند دولتها و شخصیتهایی که از نقطه نظر آزادی و دفاع از حقوق جامعه، موجه نبودند. طرف مقابل او، خود را هم از زندان اصولگرایی آزاد کرده بود، هم آنکه نظام سیاسی نه تنها برای او زندان نبود، بلکه ابزار محدود کردن تاج زاده در حصاری تنگ و تاریک بود. نیازی به توضیح نیست که، پذیرفتن نظام سیاسی برای کسی که آن را تا حد قبله دوم (و شاید قبله اول) تقدیس میکند، زندان نیست. برای او گفتگو و مناظره، ابزار محدود کردن کسی است که به نظام معتقد نباشد یا منتقد آن باشد. هرچند پذیرفتن هر چارچوبی، به ویژه چارچوبهایی که "تقدیس قدرت" هسته مرکزی آن قرار دارد، خود زندان و بدترین زندان است. اما در هر حال در شرایط وضع موجود، مناظره و گفتگو، تصدیق یک نابرابری آشکار و بدترین نابرابری است. خیلی انصاف و میل ودغدغه حقیقت میخواهد که طرف مقابل به این درک برسد که هر فرد انسانی حق دارد که طرحواره خاصی از نظم زندگی اجتماعی برای خود قائل باشد. نه تنها این، بلکه حق دارد، و از نظر اخلاق دینداری وظیفه دارد که دیگران را و جامعه را به این طرحواره خاص دعوت کند. اسپریگینز در کتاب فهم نظریههای سیاسی معتقد است، هر نظریه سیاسی ماهیت براندازانه دارد2. چرا که میخواهد جانشین نظریه دیگر شود. هر طرحی میخواهد جانشین طرح دیگر شود، و هر طرز تفکری و اندیشهای میخواهد جانشین تفکر و اندیشه دیگری شود. بیان اندیشه، تنها مواجه ذهن با ذهن نیست. بیان اندیشه، یک فانتزیای ذهنی با هدف تفرج و تفریح نیست. "آزادی بیان اندیشه" هم ناظر به عملیاتی کردن همین طرحها و اندیشههاست. طرحها و اندیشههایی که میخواهد جانشین طرح و اندیشه دیگری شود. وقتی گفته میشود "مارکسیستها هم آزادند"، آزادند که چی بشود؟ آزادند که نظرشان را بدهند و یا کتاب بنویسند؟ حاصل این آزادیها برای آنها چیست؟ وقتی میگوئیم کلیمیها و یا زرتشتیها آزادند، میشود درک کرد که مفهوم "آزادند" به معنای چیست؟ آنها آزادند که مناسک دینی خود را اجرا کنند. اما تا مادامیکه فاقد نظریه سیاسی باشند (که غالباً نیستند). اگر یک مرام و یا یک اندیشه دارای نظریه سیاسی بود، نظریه سیاسی نمیتواند بدون براندازی وجود داشته باشد. هم اکنون نظریات جان هالوی و بسیاری از اندیشهورزان مدرن چپ در فرانسه و اروپا آزادانه بیان میشوند. این نظریات عملاً از درهم شکستن نظام سرمایهداری یاد میکنند. بنابراین نیک که بنگری براندازی حق هر فرد انسان است. آنچه که ناحق است و یک نظام حق دارد که با آن برخورد جدی کند، برخوردهای خشونت آمیز و غیرمسالمت آمیز براندازی است. اگر در جایی هم قانونی بر ضد براندازی تصویب شود، تردید نکنید که قانون تجاوزکارانه به حقوق انسان است.
این اظهارت بدان معنا نیست که طرفین مناظره از نظام سیاسی عبور کنند یا نکنند. نظام سیاسی موجود خوب است و یا بد است، بلکه صرفأ بیان نظری پیش فرضهای یک مناظره و گفتگوست.
3- طرف مقابل با استفاده از منطق دوگانه، تهمتهای مکرر، وارونه کردن جایگاه خود با دیگری، نظام را به ابزار جنگ تبدیل کرده بود. بنابراین معلوم نبود که شما در یک مناظره با چه کسی و با چه منطقی روبرو هستید. به عنوان مثال وقتی تاج زاده به زعم خود مهمترین سند مربوط به کودتای 88 را از قول یکی از فرماندههان سپاه نقل کرد، در حالی که طرف مقابل او خود را در جایگاه دفاع تمام قد از تفکر نظامیگری و امنیتیِ نظام قرار داده بود، در مقابل چنین سندی میگوید، من سخنگوی سپاه نیستم تا جواب شما را بدهم، بروید از خودشان سوال کنید. یا زمانی که شما بخواهید دستگاه قضایی را به مثابه نماد یک تفکر امنیتی و ضدحقوقی مورد انتقاد قرار بدهید، طرف مقابل با نشان دادن احضارهای مکرر خود به دادگاه، خود را از مهلکه چنین انتقادی رها میکند. اما در موقع مناسب احکام دستگاه قضایی را به عنوان یک مرجع قانونی، یک مرجع نظام، و یک مرجع بیچون و چرا، مورد استناد قرار میدهد. یا اگر شما بخواهید بگوئید که این چه نظم سیاسی است که فونکسیون اداری آن پس از چهل سال تبدیل شدن به کارگاه نفاق و فساد شده است، و چنین سیستمی کجا جای دفاع دارد؟ طرف مقابل از همان آغاز با نشان دادن این حقیقت که پیوند قدرت و ثروت در کشور بیداد میکند، طرف مقابل را از هرگونه سلاح انتقادی خلع میکند.
4- استفاده از منطق دوگانه با جریان اصولگرایی افراطی، یک پیوند ذاتی و اجتنابناپذیر دارد. در واقع اگر اصولگرایی نخواهد از منطق دوگانه استفاده کند، خود را یکجا نفی کرده است. دهها و صدها و شاید هزاران مثال بتوان زد که اصولگرایی با تکیه به منطق دوگانه، خود را از هرگونه انتقادی رها میکند. مثلا اگر اسرائیل و آمریکا یک چیز بگویند که شما هم گفتهاید، شما را به همراستایی با دشمنان قسم خورده متهم میکنند. ولی اگر اسرائیل و آمریکا یک چیز بگویند که اصولگرایی هم همان را گفته است، دلیلی بر اعتراف دشمنان و عظمت خود تفسیر میکنند. اگر سازمان عفو بین الملل جریان حقوقی در کشور را محکوم کند، اقدام آنها برنامه و توطئه و نقشه آمریکائیهاست، اما اگر همین سازمان آمریکا را محکوم کند، سندی بر محکومیت آمریکاست. اگر دولت ایران (دولت به معنایstate ( به یک گروه نظامی و یا سیاسی کمک مالی و تسلیحاتی بکند، آن را حمایت از جنبشهای رهایی بخش مینامد. اما اگر یک گروه سیاسی در ایران یک عکس با یکی از اعضای یک دولت خارجی بگیرد، صدبار به عنوان جاسوس متهم میشود. اگر یک خبرنگار خارجی از اتفاق وارد ایران شود و یک عکس از حوادث جنبش بگیرد جاسوس است، اما اگر خبرنگاران ایران در کشورهای دشمن هزار دفتر و دستگاه عریض و طویل داشته باشند، و با مردم و با مقامات رسمی و غیررسمی و حتی با گروههای مخالف کشور دشمن دیدار و گفتگو داشته باشند، آن را علامت عظمت خود میشمارند. اگر بخواهید یک به یک استفاده از منطق دوگانه را فهرست کنید، از یک کتاب فراتر میرود. جریان اصولگرایی با همین منطق دوگانه زیست میکند و شما نمیتوانید با کسانی که از این منطق بهره میبرند، گفتگو و مناظره کنید، مگر آنکه فضای گفتگو و موضوع مناظره و گفتگو صرفاً با هدف درهم شکستن همین منطق صورت بگیرد.
5- آقای تاج زاده وقتی خود را در چهار زندان بس مهلک و کشنده قرار میدهد، در واقع از مناظره یک میدان نبرد و سلطه ایجاد میکند و خود را با کتف بسته تحویل حریف میدهد. به موجب همین چهار زندان بود که تاج زاده از دهها پرسش و مغالطهای که به آسانی میتوانست پاسخ به آنها را به ابزار انتقاد جدی از طرف مقابل تبدیل کند، طفره میرفت. پرسشهایی مانند، سرچشمه واقعی چماقداری و لباس شخصیها، پوزش خواهی و ستایش آقای خاتمی از فرماندهی که طرح عملیات حمله به کوی دانشگاه را اجرا کرد، یا بدتر از همه، دفاع بسیج از خاتمی در دانشکده فنی3، تصمیمات امنیتی آقایان هاشمی و روحانی در شورای امنیت ملی، پرسشها از وزارت اطلاعات، جریان تواب سازی که بنیاد آن بطور گسترده در دهه 60 گذاشته شد، و امروز تقریباً جز در موارد معدود از بین رفته است. یا پرسشهایی مانند دشمنی با آمریکا، علت زندان رفتن آقای تاج زاده که طرف مقابل با استناد به بیانیه جبهه مشارکت در سال 78 و سال 76، زندانی شدن او را موجه میدانست. مخدودش اعلام کردن کمیته تحقیق کوی دانشگاه به استناد 16 جلسه دادگاه و کمیسیون تحقیق مجلس هفتم، که با این وصف کل مناظره و گزارشهای تاج زاده در جلسه اول بر باد میرود. اینها و پرسشها و مغالطههای بسیار دیگر، مواردی بودند که دست آقای تاج زاده را در چهار زندان از پشت بسته بودند. اگر ایشان خود را از این چهار زندان رها میکرد، و به درست تمکین، و نادرست را نقد میکرد، قادر بود مناظره را به یک محکمه بیچون چرا تبدیل کند. محکمهای که کل جریان بنیادگرایی را بر باد دهد. اما این کار را نکرد و خود را در چهار زندان، به ابزار تهاجم طرف مقابل تبدیل کرد.
6- یکی از ویژگیهای زندان نظم موجود، که حتی نظام اداری کشور را در تخریب دائمی و در دور باطل قرار داده است، زیست دوجناحی است. اصلاحطلبان با الگو گرفتن از کشورهای دموکراتیک و به ویژه دموکراسی آمریکا و انگلیس، فکر میکنند زیست دو جناحی، در نظام جمهوری اسلامی میتواند شبیه کشورهای دموکراسی، مانع از تمرکز قدرت در دست یک جناح، و در نتیجه اسباب توازن قوا در کشور میشود. خیلی سالها پیش مقالهای تحت عنوان اسطوره دو جناح توسط همین قلم نگارش شد4. در آن مقاله یادآور شدم که اگر در آمریکا و انگلیس دو جناح حاکم وجود دارند، به غیر از اینکه دهها جریان فکری دیکر آزادانه فعالیت دارند و علت آلترناتیو شدن این دو جناح طی دهها سال علل اقتصادی و تاریخی دارد که فعلا جای بحث آن اینجا نیست، اما این دو جناح هیچکدام نماینده دو نظام سیاسی آنتاگونیستی (آشتی ناپذیر) نبودهاند. اینچنین نبوده و نیست که هرگاه کار بدست یک جناح افتاد، تمام عمر چهارساله خود را به نفی و ویران کردن بناهای ساخته شده جناح قبلی بگرداند5. اینچنین نیست که اگر هرکدام از جناحها اداره کشور را چه در اجراء و چه در قانون گذاری بر عهده گرفتند، به کمتر از حبس و مرگ دیگری بسنده نکنند. تفاوت این دو جناح تنها در پارهای از خدمات اجتماعی و اقتصادی و در پارهای از سیاستهای خارجی است. و الا در کلیت سیستم سرمایهداری خیلی با هم تفاوتی ندارند. به علاوه این دو جناح در محدوده یک نظام حقوقی مستقل عمل میکنند، که از قید قدرت هر دو جناح کاملا آزاد است.
در ایران دو جناحی که نظم موجود را نمایندگی میکنند، نماینده دو نظام سیاسی هستند، که یکدیگر را نفی میکنند. هرگاه چه در اجراء و چه در قانون گذاری کار بدست هر یک بیافتد، ساختهها و بافتههای دوره قبلی را از اساس ویران میکنند. بخش عظیمی از هزینههای اداری و بودجه کشور به همین ترتیب از میان میروند. یک نمونه آن که در همین مناظره مشهود بود، ویران کردن کل گزارش تحقیق کوی دانشگاه توسط کمیسیون تحقیق مجلس هفتم، و توسط رأی دادگاهی است که به پشتوانه همین مجلس هفتم، جرأت کرد تا گزارش کمیسون تحقیق کوی دانشگاه را بر باد دهد. در حالی که واقع بخواهید، بدون اینکه بخواهیم از جناح اصلاحطلبی دفاع کنیم، هرگاه کار بدست جریان اصولگرایی میافتد، مصوبهها و گزارشهای آنها دستکم برای یک مناظره و گفتگو کاملاً غیرقابل استناد است. چرا؟ چون دستکم در بیست سال گذشته، این جناح بنا به اینکه پیروزی خود را از خلال حذفها و حبسها بدست میآورند، و بنا به اینکه از یک جریان امنیتی و حاکم در چهار دهه نمایندگی میکنند، بنابراین گزارشها و مصوبههای آنها دستکم برای کشف حقایق نمیتوانند مورد استناد قرار گیرند. به علاوه بخشی از این جریان سیاسی معتقدند که شرعاً می توانند هم دروغ بگویند و هم دست به جعل بزنند. اجازه بدهید یک مثال بزنم. دولت آقای احمدی نژاد اگر هزار و یک ویژگی خوب و بد داشت، اما بنا به روایت بسیاری از همکاران و هماندیشانی که بعدها از او جدا شدند، شخص ایشان و دولت او، یک کارگاه تمام عیار جعل سازی و دورغ بود. بنابراین صرفنظر از اینکه آیا مدارکی درباره تقلب انتخابات سال 1388 وجود دارد و یا ندارد، اعلام آمار از سوی چنین دولتی غیرقابل مستند و غیرقابل اعتنا بود. به خصوص وقتی که هر دو دستگاه اجرایی و نظارتی با یکدیگر در انتخاب احمدی نژاد هم صدا میشوند. آقای جنتی پس از انتخاب احمدی نژاد در دور اول ریاست جمهوری ایشان کفت، حالا شبها راحت میخوابیم. حاصل آنکه، اگر آقای تاج زاده خود را در این زندانها حبس نمیکرد، با پرده برداشتن از حقیقت دوجناح، میتوانست غیرمستند بودن گزارش کمیسیون تحقیق مجلس هفتم را به روشنی اثبات کند.
7- جهت اطلاع آقای تاج زاده، مرحوم بهشتی مرد گفتگو و مناظره نبودند. نیک میدانید که جمهوری اسلامی در سالهای نخست، مهلکترین تضاد و بحران جناحی را پشت سرگذاشت. بحران جناحی که نه تنها به حذف یک طرف و انحصار قدرت و یکپارچه کردن قدرت در دست طرف دیگر منجر شد، بلکه سرنوشت کشور را از جمهوریت به طرف قرائت خاص و سنتی و بنیادگرا از دین یکسره کرد. اگر مرحوم بهشتی مرد میدان مناظره بودند، بارها درخواست مناظره رئیس جمهور را برای خروج از بحران، طفره نمیرفتند. اگر مرحوم بهشتی در آن ایام با درخواست مناظره موافقت می کرد، شاید اوضاع بحرانی دهه شصت را پشت سر نداشتیم.
به علاوه آقای تاج زاده نیک میدانند که پخش مناظرههای "از چندماه پیش ضبط شدهی" مرحوم بهشتی با رهبران حزب توده و دکتر پیمان به چه مناسبتی بود؟ پخش آن مناظرها هم در ملتهبترین شرایط بسته کشور، نه وجاهت اخلاقی داشت و نه وجاهت دموکراتیک. صدا و سیمایِ آن زمان و مرحوم بهشتی بجای برگزاری مناظره با طرفهای واقعی، با کسانی مناظره کردند، که از عوامل تحکیم و تبلیغ یک جناحی شدن و یکپارچه شدن قدرت بودند. هر چند در سالهای نه خیلی دور، به موجب روند خالص کردن قدرت، تیغ حذف و حبس را نیز از سر آنها عبور داد. اما آن مناظره، مناظرهای نبود که به عنوان یک امر اخلاقی و دموکراتیک مورد استناد قرار گیرد.
8- آخرین نکتهای که لازم است اشاره کنم، این است که خوب بود آقای تاج زاده از دو زبان یاد میکردند. یکی زبان آزادی و دوم زبان قدرت. در طول مناظره تمام صحبتها و پاسخ و استدلالهای طرف مقابل غرق در زبان قدرت بود. به ظاهر خود را از هر چهار زندان رها نموده بود، اما در زندان قدرت اسیر دائمی بود. زبانی که از شرایط امنیتی و پلیسی کشور دفاع میکرد. زبانی که از حبس و زندان رفتن مخالفان و لو براندازان دفاع میکرد. گویی اینکه، هیچ کس در کشور حق ندارد نظام دیگری به غیر از وضع موجود طلب کند؟ گویی اینکه، سیستم موجود، سیستم محتوم و محکوم و ابدی ایرانیان است. به غیر از آن، هر که هر چه طلب کرد، سرنوشتی جز حذف و حبس ندارد. دفاع از این سرنوشت، تصویر برهنه زبان قدرت است. طرف مقابل هر چند در جزئیات جناحی، خود را رها از این و آن میکرد، اما در مناسباتی که مناسبات واقعی و سخت قدرت است، خود را نماینده کسانی نشان داد که با در اختیار داشتن همه عناصر و اهرمهای قدرت مانند زندان، پلیس، دستگاه قضایی، تسلط کامل بر رسانهها، تسلط کامل بر بودجه، در کشور حکمرانی مطلق دارند. طنز ماجرا همین جاست که چنین زبانی خود را مدافع مردم، مدافع آزادی، و مدافع و سینه سپرکردهی دانشجویان میشناسد. او این حقیقت را سانسور میکند که مردم و دانشجویان بطور یکپارچه نه با او موافق هستند و نه با دفاعیات او. وقتی زبان قدرت خود را مدافع کسانی قرار میدهد که با او موافق نیستند، آیا دفاعیات او ترجمان آشکار کارگاه جعل سازی و وارونه سازی قدرت نیست؟
9- در «وضعیت آرمانی گفتگو6»، مسئله اصلی طرفین، باید میل به حقیقت باشد. حقیقت بر هر امری مقدم است. حتی بر دین. ما دین را به حیث اینکه حقیقت است پذیرفتهایم، نه برعکس. خود این مسئله گویاست که حقیقت بر دین مقدم است. حتی از دینداران سنتی هم بپرسید، میگویند، اسلام چون حقیقت است، مسلمانیم. اما در عمل رویکرد دیندارن به دین چنین نیست، چه رسد به دینداران سنتی و موروثی. به موجب تقدم حقیقت بر دین و هر آئین و مرامی، هر انسان اخلاقی و با شرافت، مسئله اصلی او، فکر و ذکر شبانه روزی او، تعهد در برابر حقیقت است. دیوید ثورو می گوید انسان تنها در برابر عدالت تعهد دارد. اما واقعیت این است که عدالت نیز بسط حقیقت در حوزه روابط انسانی است. هر فردی که در مناظره و یا گفتگو شرکت می کند، باید پیشتر از خود بپرسد که تا چه اندازه در برابر حقیقت متعهد است. اکنون ما در واقعیت زندگی میکنیم و با وضعیت آرمانی گفتگو فاصله بسیار داریم. اگر در وضعیت آرمانی گفتگو نمیتوانیم یک انسان کاملاً اخلاقی باشیم، اما روشن است که سرکوفت زدن یک نظام سیاسی، و یا یک شخص و یا یک جریان فکری سیاسی به عنوان معیار و مرجع حقیقت، دور از شرافت انسانی است.
10- در خاتمه اگر بخواهم رعایت انصاف کامل را در این نقد داشته باشم، لازم میدانم به این حقیقت هم اعتراف کنم که بسیاری از اوقات پارهای از ویژگیهای شخصی و روابط شخصی، با آنچه انسان در روابط کلان اجتماعی و سیاسی موضعگیری میکند، متفاوت است. آقای زاکانی در مباحثات خود گاه از پارهای از دانشجویان و حقوق آنها دفاع میکرد، که به برداشت اینجانب نشان میدهد که برخلاف جهت گیریهای آشکار در استفاده از زبان قدرت، اما در روابط شخصی از حقوقی دفاع میکند که در فرهنگ ایرانیان جوانمردی نامیده میشود.
فهرست پاورقیها
-
توماس اسپریگینتز، کتاب فهم نظریههای سیاسی، ترجمه فرهنگ رجایی، انتشارات آگه
-
اشاره به بخش دوم مقالهای از همین قلم با عنوان گفتگو، ابزار آزمون ضدخشونت، منتشر شده در گویانیوز
-
احتمالا اشاره طرف مقابل از دفاع بسیج از خاتمی، اشاره به متینگ ریاست جمهوری در 16 آذر آخرین سالهای ریاست جمهوری خاتمی بود. یکی از آخرین سالهایی که دولت آقای خاتمی از فرط محافظهکاری و جفا به تعهدات خود مورد تهاجم دانشجویان قرار گرفت. و در همان موقع بسیجیان با یک برنامه تدارک دیده شده صفوف اول اجتماع را پر کردند و با دفاع وهورا کشیدن برای رئیس جمهوری، مانع از رویارویی دانشجویان با دولتی شدند که در دور دوم ریاست جمهوری، به کلی از شعارها و وعدههای اصلاحطلبانه خود عقب نشینی کرد.
-
مقاله اسطوره دو جناح اثری از همین قلم منتشر شده در سایت گویا نیوز
-
مورد دولت ترامپ استثناء است که برای نخستین بار با مواضع عجیب و غریب خود خسارتهای سنگینی به آمریکا وارد کرد. با این وجود یکه تازیها و بیخردیهای همین دولت هم توسط ساختار سیاسی و حقوقی نظام سرمایهداری بشدت کنترل و تعدیل شده است.
-
وضعیت آرمانی گفتگو، اصطلاح هابرماس است
مصلحت نظام رویاروی مصلحت ملت، عبدالکریم لاهیجی