پاسخ دوم عبدالکریم سروش به منتقدان اش را خواندم. عمده انتقادها به او به خاطر سخنان اش در باره ی «با سوادترین» بودن خمینی از زمان هخامنشی تا امروز، و «دیپلم نداشتن» شاه، و ترجیح دادن خمینی به شاه بوده است.
سروش کسی نیست که در مقابل انتقادها کوتاه بیاید و این جزو خصایل اوست. چنان که در باره ی تعطیل کردن دانشگاه ها و سفیل و سرگردان کردن هزاران استاد و دانشجو، حاضر نیست حتی نسبت به این موضوع که اظهر من الشمس است کوچکترین نقدی را بپذیرد.
ما هم منتظر پذیرفتن انتقاد از طرف او نیستیم. گیرم انتقاد را پذیرفت و عذرخواهی هم کرد. خب که چه شود؟! زندگی های بر باد رفته، بر باد رفته، و سرنوشت های تغییر یافته، تغییر یافته. انتقاد پذیری سروش چه چیز را تغییر می دهد؟
الان هم او -خوشبختانه در عرصه ی نظر- سوتی سنگینی داده و خمینی را از هر لحاظ به شاه برتری داده و از میان دو گزینه ی خمینی و پادشاه فقید ایران، اولی را انتخاب کرده است.
این انتخاب مبارک خودش و پیروان اش باد.
اما در بخش دوم پاسخ به انتقاد های او، برای تخریب پادشاه آگاه و دلسوز ایران، جناب عبدالکریم، وارد عرصه ای شده که عرصه سیمرغان است و این عرصه عرصه ی پرواز همچو اویی نیست. ایشان می تواند در عوالم فلسفی خود، به آسمان ها و کهکشان ها پر بکشد و خودش را در حال سیر در آفاق و انفس و سیاحت در زمان و مکان ببیند، اما این ها همه هذیان هایی است که معمولا هپروتیان روی زمین دچارش می شوند. شما مقداری «شیشه» هم که مصرف کنی، خودت را در حال پرواز با سرعت موشک می بینی! ولی این پرواز کجا و طیرانِ طیاره ای آهنین و ساخته شده با پیچیده ترین تکنولوژی های جهان کجا!
جناب سروش، که فکر کرده در این زمینه هم اگر سخن بگوید، حرف اش نزد صاحب نظران خریدار خواهد داشت، فرموده که پرواز، علم نیست بلکه مهارت است!
حالا نمی خواهم وارد بحث علم چیست و مهارت چیست بشوم و سر خوانندگان عزیز را درد بیاورم. دو شب هم هست که به خاطر دندان درد شدید چشم بر هم نگذاشته ام، و اصولا حال و حوصله سر و کله زدن با آدمی خوار، که مقدار زیادی لجن فکری را پشت سد کلمات قشنگ انبار کرده ندارم.
در اینجا فقط می خواهم بگویم ای مگس عرصه ی سیمرغ نه جولانگه توست، عِرضِ خود می بری و زحمت ما میداری...
یک پند آموزنده از خلبانان با تجربه و کتب علمی پرواز تقدیم به عبدالکریم می کنم تا اگر خواست به گوش گیرد و آن این است که در درس های «هیومن فاکتورز» در پرواز، خاصه نقش آن در سوانح هوایی، می گوییم در مواقع اضطرار، زمینه برای اشتباه کردن، بیش از پیش فراهم می شود و به زبان خودی، خلبان اگر یک سری موارد را برای «خطا نکردن» رعایت نکند، اشتباه ساده را تبدیل به اشتباه مهلک خواهد کرد...
حاج فرج هم دچار اشتباهِ «خمینی با سوادترین از زمان هخامنشی به این سو و رای من هنوز هم برای خمینی» شده است، بعد که هواپیما دچار توربولنس شدید در آسمان توفانی ایران شده، آمده ابرو را درست کند، زده چشم را کور کرده است و گند اندر گند به ماجرای خمینی و شاه زده است. ول کن موضوع هم نیست چرا که حاج فرج نمی تواند هرگز اشتباه کند یا حرف یاوه ای بر زبان براند. هر جور هست باید مثل بستن دانشگاه ها، روی حرف غلط و کار غلط پافشاری کند، و به هیچ وجه، از خر شیطان پیاده نشود.
بنابراین اکنون نوبت گیر دادن به خلبان بودن شاه است و این که خلبانی علم نیست و مهارت است!
ولی غافل است از این که در میان خوانندگان «خبرنامه ی گویا» حضور دارند اساتید بزرگ خلبان و اساتید تئوری های پرواز و دکتر های مکانیک پرواز و نویسنده های نامداری در این عرصه، که سروش باید در مقابل آن ها از نظر علمی و دانشی، مثل سرباز صفرها پا جفت کند.
حالا می خواهم در باره ی «علم» و «مهارت» بودن خلبانی، چند کلمه بنویسم، ولی چون مطلب امروز طولانی شد، می گذارم برای قسمت دوم این یادداشت.
«ادامه دارد...»