Monday, Apr 1, 2019

صفحه نخست » کوشش‌های ناقص اپوزیسیون در ساختن رهبریتی مشروع

Opposition.jpgسایت نقطه ـ هر چه بیشتر در گرداب مشکلات کشورمان ایران فرو می‌رویم، بیشتر در این واقعیت غوطه می‌خوریم که شفاف بودن و شفاف پذیرفتن ارزش‌هایی که انسان‌ها بدان باورمند و پایبند هستند، کفایت نمی‌کند بلکه عنصر ناپیدای دیگری موفقیت در امور سیاسی و دست‌کم در کوتاه مدت را استطاعت می‌بخشد. این عنصر می‌تواند توانایی‌های بالقوه اپوزیسیون را فعال و کارساز نماید.

یکی از دلایل بسیار مهم در کشاندن مردم یک کشور بسوی کوشندگی سیاسی و قائل بودن نقش موثر برای خود در روند سیاسی کشورها این است که مردم دارای احساس رقابت باشند. مردم برای یافتن رقابت و درک بیشتر دراین رقابت‌ها نیاز به «منابع» و یا منافع دارند. سرمایه‌ای که در بازار سیاست بدست می‌آید. کمبود‌ها و منابع بازار سیاست با دیگر بازارهای زندگی باید فرق داشته باشد. زیرا پس از اینکه مردم به سوی بازار سیاسی کشانده شوند آنجا باید چیزی را بدست آورد که در دیگر بازارهای اجتماعی بدست نمی‌آید. فرض کنیم که کنترل آلودگی هوا، حفظ محیط زیست و یا تغییرات در سطح پرداخت مالیات، اینها از آندسته منابع و امکاناتی برای شهروندان هستند که در بخش خصوصی و کاری نمی‌توان به آنها دست یافت یا اینکه ابدا نمی‌توان آسان دست یافت.

از اینرو برای شهروندان عادی که از لحاظ سیاسی فعالیت مستمر ندارند، فعالیت سیاسی باید همراه با منافع باشد. هرچند که آنها می‌توانند متنفع و مستفیض از اقدام‌های سیاسی دیگران باشند اما بدلیل اینکه سیاست می‌تواند منافع و شرایط همه را تحت‌الشعاع قرار دهد پس فعالیت سیاسی در یک «سیستم سالم اجتماعی»، بنوعی اجباری است. برای همین هم هست که برای شهروندان عادی، دوران رای‌گیری‌ها همان زمان فعالیت و تشریک مساعی برای منافع و منابع خود است. یک کشاورز از نحوه نگهداری پارک‌ها زیاد نمی داند اما به هر آنچه که قیمت و عرضه و تقاضای محصولات کشاورزی را لمس کند همیشه حساس و پیگیر آنها است. این در حالی است که بسیاری از شهروندان بدون داشتن ارتباط منابعی و منفعتی مستقیم با پارک‌های شهرشان، بسیار در مورد سیاست‌های نگهداری از پارک‌ها خود را مسئول دیده و فعال می‌مانند.

اینکه چرا در جوامعی با پدیده‌ی بی تفاوتی مردم به سیاست یا سیاست‌زدگی روبرو هستیم دلایل بسیار پیچیده و متنوعی دارد. اما یکی از مهم‌ترین این دلایل - که اینروزها نیز بحث داغ ایرانیان است - آن برداشت و ارزیابیی است که مردم از افراد سیاسی مشهور و نخبه‌گان عالم سیاست می‌کنند.

رفتار شخصیت‌های سیاسی

رفتار افراد سیاسی مطرح، اندیشمندان و کارشناسان و رده‌های بالای تصمیم‌گیری‌های سیاسی همیشه بر نگرش شهروندان به مسائل سیاسی تاثیر گذار است. چنانچه رفتار و مواضع سیاسی افراد برجسته ایجاد نگرش منفی و یا محتاطانه در شهروندان به «سیاست» بنماید آنوقت نگاه شهروندان به سیاست نگاهی «ارزیابانه» خواهد شد و نفع و ضرر فعالیت سیاسی خود را خواهند سنجید. برای ذکر یک نمونه‌ی عینی از این امر، می‌توان برخورد مردم با سیاست را در زمان انتخابات مورد توجه قرار داد. نوع برخورد مردم با انتخابات، یعنی چیزی که در زندگی آنها نقش خواهد داشت. در زمان انتخابات رییس جمهور تمرکز مشاهدات و استنباط های شهروند روی «افراد» است. اما در زمان انتخابات پارلمانی بیشتر تمرکز مردم روی «پروسه‌»‌های توسعه و عمرانی است که کاندید‌ها بیان میكنند.

از این‌روست که در دموکراسی گفتمانی یا دموکراسی دیسکورسی دیگر تمرکز بر انجام رای گیری و یا شکل رای گیری نیست بلکه بر پروسه‌ای است که از سوی شهروندان، با «مشاهده»، «پیگیری» و «فهم» از شرایط شکل می‌گیرد و تمرکز شهروندان باید بر این باشد که اجرا و حفظ قوانین نتیجه‌ی این دگرگونی در بافت سیاسی باشد. مسئله «گفتمان‌ها یا دیسکورس‌ها» اساس تفاوت دموکراسی جدید با شکل کلاسیک آن هستند. *

آنچه که تحت نگرشی بنام «رهبری» در اپوزیسیون خارج کشور ایران برای مقابله با حکومت جمهوری اسلامی ولایی تاکنون تشکیل شده است نمی‌تواند جدا از ویژه‌گی‌ها و محدودیت‌های رهبری در جهان امروز ما انگاشته شود. اپوزیسیون خارج از کشور برای دست‌یابی به یک رهبری جامع و مشروع از سوی ایرانیان خارج از کشور و سپس کشاندن این مشروعیت به داخل کشور دارای مشکلات چندین دهه است. از نفوذ لابی‌های ثروتمند و اصلاح‌طلبان حکومتی گرفته تا نبود یک صدای مشترک در بین طیف‌های حتی جمهوری‌خواه اپوزیسیون در آسیب شناسی این لحظه از مشکل نبود رهبری بسیار مهم هستند.

انواع رهبری

مفهوم رهبری، امروزه در جهان دموکراتیک و حتی جهان سنتی نیز، تقریبا با یک سری مولفه‌ها و تعریف‌ها برای زمینه‌های مختلف، مورد تحقیق قرار دارد. زمینه‌های تجاری، مدیریتی و رهبری سیاسی مهم‌ترین مولفه‌های تعریف از صفات رهبر و متناسب با محیط او هستند. با اینکه کالبد رهبری شورایی سال‌هاست به نیابت نیروهای مارکسیست لنینیست به بسیاری از سطوح مدیریتی و رهبری سیاسی مرسوم شده است، اما همچنان در همان کار شورایی نیز نقش «رهبر» بسیار کلیدی مانده است.

۱ - رهبری بر شرایط

در اپوزیسیون خارج کشور ما هنوز با رهبر‌ها یا تیم‌های رهبری - سر وکار نداشته ایم که سبک رهبری خود را متناسب با «متغیرهای موقعیت» انتخاب می‌کنند. اینگونه رهبرها روابط‌‌گرا هستند و بیشتر وظیفه‌ها را به یاران خود می‌سپارند تا اینکه خود بخواهند ناظر کامل بر همه و همه‌ چیز باشند. به بیانی این رهبران همراه با بلوغ و رشد پیروان خود رشد می‌یابند و خود را با آن تنظیم می‌کنند. در طول سال‌های اخیر در اپوزیسون چند نمونه از این سبک رهبرها را سراغ داریم؟ بدون ذکر نام به این بسنده می‌کنیم که بیشتر از دو یا سه نفر را نمی‌توان یافت که اینگونه به سامان دهی نیروهای مردمی و سیاسی همت گماشته باشند و آنها نیز در کارشان کم و کاستی دیده می‌شود. این‌نوع رهبران کارشان متکی و مبتنی بر گروه است و شدید از خودکامگی و استبداد دوری می‌کنند. آنها رهبر بر افراد نیستند بلکه رهبر بر موقعیت‌ها و متغیرهای زمان و مکان خود هستند. به همین دلیل به نحو احسن عمل می‌کنند و حتی اشتباه محاسبات آنها به گردن همه‌ی پیروان می‌افتد که این خود در پروسه‌ی دموکراتیزه کردن سازمان و پیروان، ویژگی هویت‌شناسانه‌ای است که به دینامیسم کار سیاسی توان ویژه‌ای می بخشد. بدلیل تقسیم کار و تعاملی که با دیگران در جریان است اینگونه رهبرها تسهیل کارها را موجب می‌شوند اما از سویی رهبری متمرکز خود را بر موقعیت‌ها را از دست نمی‌دهند.

۲ - رهبری بر انگیزه‌ها

این رهبران کاریزماتیک‌تر از رهبران دیگر هستند. زیرا این رهبران بدلیل اینکه در تحولات و در نوسان‌های کار سیاسی می تواند عکس‌العمل نشان دهند از ایستایی و سکون «انگیزه» در افراد جلوگیری می‌کنند. بین آنها و پیروان‌شان مدام انگیزه‌های تازه وجود دارد. این در نوسان نگاه داشتن انگیزه‌ها پتانسیل کار پیروان را هم بالا می‌برد. اینگونه رهبری باید از تحولات و نوسان‌های پیروان نیز آگاه باشد. از این باب است که همیشه آماده‌ی شنیدن آنها است. با آنها تماس دارد و آنها را می‌شناسد. او حتی وقتی نوعی خستگی و یا کسالت را در افراد می‌بیند به «مفروضاتی» روی می‌آورد که چالش‌انگیز باشند و در کنار آن تشویق و تحریک را آماده دارد. او هم‌چنین «الهام گرفتن» و الهام بخشیدن به پیروان را فراموش نمی‌کند. رهبری‌ست که می‌خواهد متحول و فراتر از سطح منطق و دریافت خود به تبادل با پیروان مشغول باشد تا گروه را خلاق و با هویت متحول سرپا نگاه دارد. چنین رهبری از سویی مدام با یک چالش بزرگ روبرو است: از آن رو که بدنبال ایجاد انگیزه و فعالیت‌های جدید در پیروان خود است مدام باید روی ارزش‌ها و سنجش کنش‌های افراد و گروه تاکید نماید. گویی پیمانه بدست دارد و می‌سنجد. شرایط اپوزیسیون ایران در طول سال‌های گذشته بسیار کم از اینگونه رهبران داشته است و اگر داشته است نیز محدود و کوتاه مدت فعال بوده‌اند. از سویی، مولفه‌ها و اجزای فعالیت یک اپوزیسیون هرگز بدون شرایط حکومتی که اپوزیسیون با آن در جدال است تعیین نمی‌گردد. شرایط ایران بسیار از لحاظ تحول‌های سیاسی که بتوان در میان آن نفسی کشید و مانور دارد، راکد و بی دینامیک است. جنبش سبز تنها مورد قابل توجه در این سال‌ها بود. سازمان‌ها و اشخاصی که از آن دوران برای بروز انگیزه‌های جدید در بین ایرانیان برونمرز در اجماع علیه جمهوری اسلامی استفاده کردند بسیار اندک هستند.

۳ - رهبر معتبر

اینگونه رهبری را بیشتر برای «جهان سوم» لازم می‌توان دید. در بین اپوزیسیون خارج از کشور ما از این دسته رهبران بیشتر از دیگر طیف‌های رهبری می‌یابیم. به بیانی منصفانه‌تر، ویژگی‌های این‌گونه رهبر‌ها در رهبران ایرانی بیشتر یافت می‌شود.

ریسک افتادن به گرداب رفتار مستبدانه در بین اینان بیش از دیگران است. رهبرانی که معتبر و قابل اطمینان هستند اما بسیار سخت تحول و تغییر را می‌پذیرند. اینان نیز کاریزماتیک هستند. باید گفت در میان اینان کم نبوده‌اند رهبرانی که قابل اطمینان هم نبوده‌اند ولی توانسته‌اند دراز مدت رهبری کنند و طبعا کارشان دیر یا زود به استبداد کشیده است. این رهبران اکثرا از ادبیات رهبری برخوردارند و سخنرانان خوبی هستند. خود‌خواهی جزو لاینفک شخصیت آنهاست. در روش‌های تحلیل خود همه‌ی ابعاد زندگی را و همه‌ی عناصر زندگی را مشمول می‌گردانند. خودشان را نیز تمرین می‌دهند و پیروان را نیز برای اینکه هدایت رهبر را بپذیرند توانمند می‌سازند. در بیان باور‌های خود بسیار شفاف و صریح هستند و بر سر باورهای خود می‌ایستند. ارزش های آنها مقدم بر دیگر ارزش‌های پیروان خود و دیگر جریان‌های سیاسی است. آنها مدام از پیروان خود وفاداری و تعهد را مطالبه می‌کنند. ارزش‌های خود خوب می‌شناسند، آنها را برجسته می‌کنند، در الویت قرار می‌دهند و تمرین روی آنها را اجبار میكنند. نوعی حس مالکیت بر همه‌ چیز در آنها وجود دارد. از همین رو، از بلایای اینگونه رهبرها عدم ممارست و تسلط بر نگاه داشتن احساسات منفی خود است. اینان به راحتی از مرز «اخلاق» نیز می توانند پا را فراتر گذارند و با قضاوت‌های خود پیروان را آزرده می‌سازند. این رهبران براحتی از یاد می‌برند که برای هیچ رهبری این دو مسئله جدا از هم بررسی و نقد نمی شوند و همیشه مجاور هم هستند: ارزش‌ها و رفتار، اینجاست که محدودیت‌های بسیاری برای رهبر پیش می آید.

این چنین رهبرانی باید بتوانند دقیقا در زمان‌ قبل از تصمیم‌گیری به تحلیل و تجزیه مسائل بپردازند. بخش زیادی از بار این تمرین و ممارست برای آنها بر دوش نزدیکان و یاران آنهاست که به رهبر گوشزد کنند همچنانکه او در برابر فشارها می‌ایستد، اما نباید از یاد ببرد که «کلمات»، صدای درون است و رفتار بازتاب ارزش‌های زنده درون است.

۴ - رهبری در فرامرز

بیشتر تحقیقات و مطالعات بر ویژه‌گی‌‌های رهبر بر هواداران و نیروهای داخلی سازمان او متمرکز است و کمتر به تاثیرات رهبر بر نیروهای خارجی مورد بحث بوده است. ولی به هر روی تعامل و نوع برخورد رهبری با نیروهای «همتا» در بیرون از سازمان خودی نیز بسیار کارگشا است و می‌تواند دقیقا در همین محدوده یک رهبر را از همتاهای خود متمایز سازد. جایگاه یک رهبر ابدا بدون جایگاه او در شبکه‌ها و رسانه‌های اجتماعی نمی تواند معنا و کارکرد داشته باشد. نوع همکاری یک رهبر با دیگر همتاهای خود در خارج از سازمان او بسیار در گسترش و اعتبار قدرت او موثر است. رهبر باید بتواند بداند کجا می‌شود «مرز»‌ها را شکست و با دیگران در یک محیط مشترک قرار گرفت. اگر رهبر مدام بر مرزهای خود ایستادگی کند و شرایطی را نبیند که مقدور باشد ادغام مرزها را تأمین کرد، آنوقت می‌توان گفت که مشی سیاسی اینگونه رهبری و طرفدارانش در زمان آنها پراکتیک و شدنی نیست.

رهبر یک سازمان سیاسی و یا یک خط سیاسی با پشتیبانی مردمی باید بتواند نشان دهد که گروه او اهمیت تعلق خاطر به یک گروه خارجی را درک می‌کنند و می‌توانند به خاطر این تمایز این گروه خارجی بخش‌هایی از مرزهای درونی و خارجی خود را نادیده بگیرند و به تراکنش و دوسویه‌پردازی روی آورند. آنچه که از سوی روح الله خمینی در سال‌های ۵۵ الی ۵۷ شمسی بعنوان هم صدایی با دیگر جریانات انقلابی رخ داد - که بعدها مشخص شد خدعه و فریب بوده است - شاید از مهم‌ترین اقداماتی بود که خمینی برای ساختن جاده‌اش به قلعه‌ی قدرت انجام داد. بسیاری از رهبران خرد و کلانی که با خمینی همسو شدند بعدا دروغ و خلف وعده از سوی یک آیت‌الله‌العظمی را شگفتی و غیرقابل پیش بینی دانستند، اما مهم این است که اینگونه رفتار سیاسی از سوی رهبران سیاسی، چنانچه دقیق و پراگماتیک باشد بسیار ساختار‌شکنانه عمل می‌کند.

ارزش‌ها‌ رفتار را کنترل می‌کنند

در این نوشتار به آن سویه از کنش‌های اپوزیسیون که می‌تواند متوجه تشکیل یک هسته‌ی رهبری باشد می‌پردازیم. این مهم جای خود را دارد، اما آنسوی این پنجره باید روزی نقدی بر رفتار و گفته‌ها و نوشته‌های نخبگان اپوزیسیون جاری گردد. اینان دانسته و یا ندانسته مدام با نوعی کوشندگی به تراوش دادن افکار خود مشغول بوده‌اند که حاصل آن در اتحاد اذهان عوام بدور خواص گاهی منفی عمل کرده است. تنوع و پراکندگی افکار اینان، در مخاطبان آنها دودلی و تاصل نیز را آفریده است. باری،

چه در شکل رهبری متمرکز بر فرد و چه در شکل شورا، «چرا» رفتار مبتنی بر ارزش‌ها از سوی رهبری و تنظیم چهره‌ای که از خود به بیرون می‌دهد تا این حد حساس و به بیانی چالش‌انگیز است؟ دلیل این امر را باید در دو زمینه جستجو کرد و هر دوی این زمینه‌ها، در جهان امروز، همه‌ی انسان ها را محدود می كنند: «ارزش‌ها و رفتار‌ها». شاید روزگاری یک واژه ترکیبی از این دو ساخته شود زیرا در عمل کاملا بهم وابسته‌اند و از سیستم فلسفی کلاسیک «دوقطبی» بودن یا باینری * پیروی نمی‌کنند. یکی در ذهن است و آن دیگری در بیرون از ذهن، جلوه‌ی خارجی آن همتای درونی است. اما این‌ها در قبال هم نقش کنترل کننده دارند:

ارزش‌ها از زمان نخستین قانون‌گذاری مدنی در تاریخ تا به امروز، برای محدود کردن رفتار انسان‌ها در قبال یکدیگر بوده است. نخستین قوانین جزایی و کیفری که در حکومت‌های باستانی بین النهرین تصویب و به اجرا گذاشته شده‌اند تا قوانین مدرن امروزی که کشورهای دموکراتیک و بویژه غرب نماینده‌ی آن هستند، هدف‌شان محدود نمودن رفتار انسان‌ها‌ست. محدود نمودن رفتاری که تعرض و آزار را از سوی انسانی برای انسان‌ دگر به همراه دارند. از اینرو پایبند شدن به سنگ‌نبشته دو متری حمورابی و به منشور حقوق بشر سازمان ملل، جدا از اینکه سیر تکاملی درک انسان از انسان را در خود جا داده‌اند، اما مدام محدودیت بیشتری را برای رفتار انسان در برابر و در کنار انسان آفریده‌اند.

اکنون در زمان ما، که ده‌ها میثاق و پیمان‌ سیاسی مشترک و متعهد وجود دارد، و این میثاق‌ها حول دو محور نهادین دموکراسی و سکولاریسم بنا شده است، امکان خیانتی که خمینی به ارزش‌های انقلابیون و طرفداران آزادی‌‌های سیاسی کرد تقریبا مسدود است. در زمان او میثاق و منشوری وجود نداشت و حرف‌های او مصداق بود. در‌حالیکه امروز در خارج و داخل ایران، برای یک رهبری فرامرزی و ساختار‌شکن، احترام و به رسمیت ‌شناختن همتاهای سیاسی و ابراز پایبندی به ارزش‌های مشترک شرط اول و محکم هست و باید باشد.

نگاه رهبری به ارزش‌های اخلاقی همیشه از دو پنجره زیر ارزیابی قرار دارد؛ نگاه درونی جریانی که با رهبری همراهی می‌کند و هموند اوست و نگاه کسانی که بیرون از جریان با دقت و با نیت موضع‌گیری‌ها و رفتار رهبری را دنبال می‌کنند. بسیار رهبری سیاسی باید هشیار باشد و به نوعی یک «خودتنظیمی» را با خود همراه می‌دارد. اگر رهبری از درون سازمان و گروه خود به کرات هشدار و نصایحی را جهت پایبند ماندن به ارزش‌ها و رفتار ارزشی دریافت نماید، باید گفت این رهبری در دراز مدت هزینه‌های بزرگی را برای طیف سیاسی و گروه سیاسی خود ایجاد خواهد نمود. هزینه‌هایی که می‌توانند در جهت دستیافت‌های سیاسی و گسترش هواخواهان سازمان عمل کنند، اما باید صرف درگیری‌های داخلی شوند. البته اینجا مهمترین ویژگی وظیفه‌ی رهبری نیز به میان می‌آید؛ قدرت ایستادن رهبری در برابر فشارهای اجتماعی و فشارهای درونی سازمان همیشه رهبری را محک می‌زند. اشتباهات رهبری در این دوران‌ها تقریبا هم برای او و هم برای گروه او غیرقابل جبران هستند. تنها راه فرار از این موج و مد‌های مسائل سیاسی این است که رهبری مدام رفتار خود را متناسب با ارزش‌ها تنظیم نماید و گویی ساعت درون او مدام در حال نواختنِ بیدار‌باش است.

چالش‌هایی که متوجه «رهبری» اپوزیسیون است

رهبران سیاسی از محدودیت‌های ویژه‌ای نیز برخوردارند. این محدودیت‌ها فضای عمل آنها را تنگ می‌کند. بخش زیادی از انتخابات و انتصابات افراد در داخل سازمان‌ها همراه با مشکل است. ریزش نیروها اغلب در مواقعی رخ می‌دهد که رهبران سازمان‌ها سیاست تازه و حمایت از افراد تازه را پیش می‌گیرند. محدودیت مهم‌تر رهبری پایبند ماندن او به اخلاق و ارزش‌های سازمان و همچنین به مسئولیت‌های اجتماعی اوست. امروزه بسیار مشکل است که در سیستم‌های باز سیاسی و ملزم به شفافیت سیاسی***، رهبری بتواند بدون توجه به این مسئولیت‌های عمل کند و آسیب نبیند. نمونه‌ی آشکار اینگونه‌ها، رفتار سیاسی رجب طیب اردوغان و ولادیمیر پوتین است. هر‌دوی آنها اکنون بیش از یک دهه است که به زیر پاگذاشتن ارزش‌های دموکراسی ناچار شده‌اند. زیرا مسیر آنها در جهت توسعه‌ی قدرت سیاسی هم با عدم شفافیت و هم با مخدوش‌کردن ارزش‌های سکولاریسم و دموکراسی همراه بوده است و پاسخگو هم نیستند.

۱ - محدودیت‌ فرهنگی

بزرگترین محدودیت و فاکتور مشکل‌آفرین برای رهبری سیاسی سازمان‌ها و گروه‌های ایرانی باید برخاسته از مسائل فرهنگی دانست. فرهنگ کار‌گروهی و کار گروهی در بین ایرانیان همچنان بسیار نحیف و کم‌توان است. رگه‌های از دگرگونی‌های امیدبخش در درون ایران و از سوی سازمان‌های مردمی و بویژه متشکل از جوانان دیده می‌شود، اما اینها برای جمع و جور کردن بافت‌های ناهمگون فرهنگ‌ ایران بسیار هنوز کم‌رمق هستند. این هنجارهای واقعی بر سر کار اجتماعی و گروهی ایرانیان در خارج از کشور نیز بسیار پر‌رنگ مانده است و جمع- و مسئولیت‌گریزی از ویژه‌گی‌های فرهنگی و تربیتی ایرانیان، و حتی از دید ملل دیگر شناخته می‌شوند. همین محدودیت در سطح سازمان‌ها و نهاد‌های سیاسی نیز کارکرد منفی بسیاری دارد. سخت است گفت که آیا اینگونه رفتار از سوی ایرانیان نوعی ویژه‌گی ملی فرهنگی است یا نه، زیرا برای مثال کرد‌ها و ترک‌های ایران در گرد‌هم آمدن و دفاع از یکدیگر متفاوت و متفق‌تر عمل می‌نمایند. اما همین گروه‌ها نیز در دست‌یابی به راهکارهای و تاکتیک‌های سیاسی فراسازمانی خود در طول چهل سال گذشته بسی کم‌توشه مانده‌اند. گویی همیشه ایرانیان نوعی ترکیب از هیجان و هوش را با خود حمل می‌کنند و بیشتر در رفتار آنها اولی به نتایج کار دومی لطمه می‌زند. رهبران سیاسی ایرانی نیز از اینگونه بازی پر خطر «هوش هیجانی» در امان نیستند.

اما به هر روی، سازمان‌های سیاسی طور نسبی از ویژه‌گی‌های فرهنگی مردم رنج می‌برند. این ویژه‌گی‌ها عبارتند از «مردسالاری»، فاصله گرفتن از قدرت و فاصله‌ی قدرت با مردم، نبود اطمینان بین رده‌های سازمانی، فردیت‌گرایی در مقابل جمع‌گرایی و نبود دیدگاه یکسان برای اتخاذ راهکارهای «کوتاه‌مدت و بلند‌مدت» هستند. اینکه یک رهبر بتواند با تحول‌گرایی و ایجاد نگاه‌ باورمندانه به کار گروهی و موج‌های از این دست، فعالیت هواداران خود را «تربیت» نماید، کار دشواری است.

۲ - نبود توان مالی

از جمله مشخصه‌های فرهنگی ایران که برای کار رهبران سیاسی محدودیت می آفریند، نگاه مردم به ‌«انگیزه» رهبر سیاسی برای کوشندگی سیاسی است. کم‌تر می‌توان انسانی را یافت که تنها با یک سویه انگیزه برای کار سیاسی اقدام کند. کارسیاسی کنش تجاری نیست که تنها بخاطر منافع تجاری کسی به آن روی آورد. رهبرانی که دارای پست‌های سیاسی حکومتی و دولتی میشوند بطور مستقیم از منافع مادی نیز برخوردار می‌گردند و این نیز منافاتی با کار سیاسی آنها ندارد مشروط به اینکه بتوانند توازنی را در بین انگیزه‌های شخصی و انگیزه‌های اجتماعی خود برقرار نمایند. بی‌شک رهبران بزرگ سیاسی تاریخ کسانی هستند که انگیزه‌ی اصلی آنها کمک به انسان‌ها و در راستای برابری انسان‌ها و تبعیض‌زدایی بوده است. آنها انگیزه دارند که تفاوت‌ها را برای کمک به دیگران موجب شوند. این رهبران تا زمانیکه به ارزش‌هایی که از آن سخن می‌گویند پایبند بمانند در ارزیابی مردم سربلند هستند. اینان در کنار خود از ثروت و قدرت افراد هم‌پیمان نیز می توانند استفاده کنند و باز مشروط به اینکه این افراد استقلال مادی داشته باشند.

اما آنچه که در فرهنگ سیاه و سفید بعضی از ایرانیان مشکلات و محدودیت‌های بسیاری را برای رهبران اپوزیسیون ایجاد کرده است و بخشی از این محدودیت‌ها متراوش از قیل و قال و جو‌سازی‌های درون اپوزیسیون و حتی رهبران سیاسی‌ست، این است که هرگونه کمک از هر گونه دولتی خارجی را «خیانت» و یا با عناوینی چون «چلبی‌سازی» رنگ‌ پاشیده‌اند.

۳ - کمبود و نبود اعتماد

نیروهای اپوزیسیون نشان داده‌اند که به هم اعتماد یا ندارند و یا کم دارند. با هم صدها و ده‌ها کنگره و سمینار و نشست را برگزار کرده‌اند اما باز پس از آن چند روز هر کس به خانه و طیف خود رفته و همچنان به فعالیت‌های «خود» دلخوش و وفادار مانده است. بی شک در طول سال‌های اخیر و بویژه پس از جنبس‌سبز، تلاش‌های زیادی برای بهم نزدیک شدن طیف‌های فکری متفاوت اپوزیسیون سامان داده شده است و بی نتیجه هم نبوده است، اما جدا از تفاوت‌های فکری و ارزشی، نبود اعتماد نیز از چالش‌های کلان در اپوزیسیون بوده است. گویی همه منتظرند تا شرایط ایران بحرانی شود و سپس دید چه کسی برنده‌ی آن روز و آن میدان خواهد بود.

این وضعیت بی شک حتی در زمان یک شورش عظیم در ایران نیز، به اتفاق و همسویی این سازمان‌ها نخواهد انجامید. زیرا بدون قبول رهبری فردی و یا شورایی آنها نمی‌توانند همچنان خود نماینده‌ی خود بمانند. به بیانی ناخوشایند باید گفت این اپوزیسیون هنوز توان اصلی لازمه‌ی کوشندگی سیاسی را برای خود مهیا ندارد و آن پتانسیل نشان دادن عکس‌العمل به شرایط محیط است. تا زمانی که با این «دیگر‌هراسی» همخانه بمانیم سرنوشت ما عجین تنهایی خواهد بود.

كوشش‌هایی که باید به سرانجام برسند

اپوزیسیون خارج از کشور در کدام یک از این مواضع قرار دارد؟ مشروعیت او از کجا و چیست و بدنبال مشروعیت دادن به چه چیزی است و تا چه حد توانسته است پروسه‌ها را از فردها جدا کند؟ برای «نمونه» می‌توان از فعالیت‌های خوب و ترقی‌گزین جمهوری خواهان در اپوزیسیون نام برد. این طیف در غنی بخشیدن به شناخت عوام از پروسه‌های سیاسی کارهای با ارزش و عمیقی را ارائه داده‌اند. اما، اینان متاسفانه مدام درگیر پروسه‌ها هستند و دل‌نگران اینکه در کارزارهای سیاسی به پروسه‌های رقیب نبازند و اسیر یک «فرد» و یا «جریان» نشوند. این ویژگی آنها را بنوعی منفعل در استفاده بهینه از توانایی وسیع‌شان گردانده است. همین اواخر نیز یکی از تئوریسین‌های این طیف، خسته از گذشته، نام جدیدی برای فعالیت‌های جمهوری‌خواهان و با مولفه‌های پیچیده‌تر از قبل توشیح/تشریح نمود. در حالیکه اینگونه کوشندگی‌ها نیز پروسه‌های فرساینده‌ی زمان و خستگی‌آفرین برای ذهن مخاطبان را فراهم می‌نمایند.

هر چه بیشتر در گرداب مشکلات کشورمان ایران فرو می‌رویم، بیشتر در این واقعیت غوطه می‌خوریم که شفاف بودن و شفاف پذیرفتن ارزش‌های که انسان‌ها بدان باورمند و پایبند هستند، کفایت نمی‌کند بلکه عنصر ناپیدای دیگری موفقیت در امور سیاسی و دست‌کم در کوتاه مدت را استطاعت می‌بخشد. این عنصر می‌تواند توانایی‌های بالقوه اپوزیسیون را فعال و کارساز نماید.

اگر امروز در اپوزیسیون خارج کشور یک پرسش را مطرح کنیم و خواهان پاسخ شفاف و بدون تفسیر به آن بشویم، پاسخ به این پرسش تقریبا از قبل قابل پیش‌بینی است. این پرسش این خواهد بود که:
«آیا شما با ساختن حکومتی بر پایه‌ی دموکراسی و سکولاریسم برای ایران فردا موافق هستید؟» بسیار بعید است بغیر از طیف وابستگان به لابی‌های جمهوری اسلامی، اسلامیست‌های صریح و اصلاح‌طلب نفوذی کس دیگری به این پرسش پاسخ منفی بدهد. (می‌دانیم که پاسخ «موافق هستم»، دلالت کامل و کافی بر شناخت از دموکراسی و تاریخ تکامل آن و تاویل‌های متفاوت از آن را نمایندگی نمی‌تواند بکند و چه در بین کارشناسان و کنشگران سیاسی و چه در بین مردم عادی، آگاهی و اشراف به جزییات این دو مفهوم ابدا یکدست نیست و نسبی است.)

اینکه چند درصد از پاسخ دهندگان به این پرسش از روی اجبار و یا از روی فشارِ ِ عمومیت یافتن مفاهیم به این پرسش جواب مثبت بدهند نیز برای ما براحتی آشکار نمی‌شود. گروهی از نیروهای چپ کمونیستی بی‌شک با نوع دموکراسی «غربی» مخالفت خواهند داشت و گروهی نیز مته را روی کم ‌و كاست‌های جوامع دموکراتیک خواهد گذارد. با اینحال آنها نیز بطور قطعی و بدون تاویل، دمکوراسی و سکولاریسم را نمی‌توانند رد بکنند. گروه‌های تجزیه‌طلب و خودمختاری‌خواه نیز بر سر این دو مفهوم نه، اما بر سر فدرالیسم شائبه‌ها و ایراد‌های همیشگی را مطرح خواهند ساخت.

از سویی، در حال حاضر بیش از چند ده سند و منشور در فضای مجازی خارج از کشور در اختیار کاربران است که اصول فکری، ارزش‌ها و ضوابط سازمان‌ها و گروه‌های مختلف را معرفی می‌نماید. در بخش بزرگ این اسناد نشانی از ناهمخوانی‌ با دموکراسی وسکولاریسم دیده نمی‌شود. بیانیه‌های تک‌گروه و گروه‌های مشترک فراوانی را در اینترنت می‌توان یافت که در آنها نیز شائبه‌های مخالفت و ستیز با ارزش‌های مذکور را نمی‌توان ردیابی نمود. پس،

به استقبال تغییر سرنوشت برویم

نوشتار بالا بی آنکه با تاکید نشان دهد، دارد می‌گوید که:

  • بدون رهبری، هیچ کنش و کوشش سیاسی در سطح مناسبات و روابط یک ملت مقدور نیست و نتیجه نخواهد داد.
  • معنای تلویحی دیگر این نوشتار این است که که گویی نه فقط عوام که خواص ما هم به نوعی بی‌تفاوتی رسیده‌اند و اندیشه‌شان مقدم بر رفتارشان شده است.سال‌هاست؛ یکی می‌نویسد، یکی تحلیل می‌کند و دستمزد می‌گیرد، یکی سازمان خود را سر پا نگاه می‌دارد، یکی در جهت نحیف نگاه داشتن رقیب سیاسی خود پابرجاست، یکی تا دیگران به او امتیازی ندهند همراه نمی‌گردد، یکی با توان مالی و مناسبات خود می‌کوشد و منتظر نشان دادن دندانی به همه است و خلاصه گویی هر کسی سرنوشتی غیر قابل دگرگونی برای «خود» و «میهن» در افقی از مه و دود می‌بیند. تغییری در رفتار از سوی کمتر کسی می‌توان دید. زیرا هر کس منتظر تغییر از سوی دیگری است. آنها که منعطف کوشش می‌نمایند نیز در پیله‌ی این سرنوشت نامعلوم گرفتارند.

-----------------------------------------------------------------------------

*آنچه که امروزه کلید بحث روی دموکراسی در جهان دموکراتیک است با تعریفی ناقص بنام «دموکراسی مستقیم» جان یافته است. یعنی اینکه به سمتی برویم که دیگر حتی نمایندگان مردم نیز قدرت بررسی مشروعیت قانون و مشروعیت تصویب را نداشته باشند و اینگونه‌ها مستقیم با رای مردم صورت گیرد. ایراد‌های زیادی به این تئوری وارد است از جمله اینکه امروزه پروسه‌های بررسی قوانین بدون نظر کارشناسان علوم غیر ممکن است.

**سیستم‌های باینری این مزیت را دارند که دوآلیته یا «دوگانه‌مدار/دوگانه‌محور» هستند و با بررسی و تعیین نقش دو رکن اصلی در «مقابل» هم، به ساز و کار و سامان‌یافتگی روابط بین اجزاء اشراف می‌یابند.

*** ایرانیان باید مشرف و بیدار بر این مهم باشیم که سازمان‌هایی که از دو ویژگی ۱)‌ کار شفاف و ۲) پاسخگویی، طفره می‌روند ابدا برای آینده‌ی ایران دموکراسی را نگهبان نمی‌توانند بود.

-----------------------------------------------------------------------------

منابع

Ernst, C. and Yip, J. (2009). Boundary spanning leadership: Tactics to bridge social identity groups in organizations. Boston: Harvard Business School Press

Fiedler, F.E. (1967). A theory of leadership effectiveness. New York: McGraw

George, B. (2003). Authentic leadership: rediscovering the secrets to creating lasting value. San Francisco: Jossey-Bass

Goleman, D. (2006). Emotional Intelligence. New York: Ban- tam Books



Copyright© 1998 - 2024 Gooya.com - سردبیر خبرنامه: [email protected] تبلیغات: [email protected] Cookie Policy