پس از مدتی کش و قوس از سوی اصلاح طلبان در باره رویکرد «تحول خواهی»، بعضی از اصلاح طلبان از این تعبیر نیز استفاده کردند.
اصلاح طلبان، جدا از نظرات متفاوتی که می توان در باره عوامل پیدایش و رشد اجتماعی آنها داشت، یکی از نیروهای واقعا موجود در صحنه سیاسی ایران هستند. نیرویی که فراز و نشیب های مختلفی داشته اما اینک در نقطه قعر مقبولیتش قرار دارد. یک تجربه بیست ساله هم در پشت سر آنان و هم در برابر دیدگان ناظران سیاسی و همه مردم ایران قرار دارد. این که با این تجربه طولانی چگونه باید برخورد کرد پرسشی است در برابر هم آنان و هم دیگر نیروها و مردم.
بدنه جوان و ستادی و اجتماعی اصلاح طلبان مدت مدیدی است این کارنامه را به نقد و بررسی گذاشته است. اصلاح طلبان نسبتا حاشیه ای تر که اینک در متن قدرت اند اصلا مسئله شان این نقدها و «بحران» گفتمانی و اجتماعی اصلاح طلبان و اصلاحات نیست. متاسفانه در جریان اصلی اصلاح طلبان نیز کمتر نقد و بررسی جدی ای در این باره مشاهده می شود. به یاد دارم پس از شکست آنان در انتخابات 84 نیز برخی از نظریه پردازان و مبلغان و ترویجگران اصلاح طلبی مسئله را به سطح بسیار تاکتیکی و به خصوص اتخاذ شعار آزادی و حقوق بشر به جای شعار عدالت تقلیل دادند. در حالی که مشکل اصلی «بی اعتمادی» جامعه به آنان بود نه انتخاب این یا آن شعار انتخاباتی. از همان هنگام بحران بنیادی اصلاح طلبی و اصلاح طلبان عیان شده بود.
اینک نیز گویی تاریخ در حال تکرار است. اینک نیز بحران سه گانه (گفتمانی و راهبردی و تشکیلاتی) باردیگر دارد ساده سازی می شود و بالطبع خروجی و راه حلش نیز رفرم هایی اندک در این سه حوزه بیش نخواهد بود.
در همین راستا، در حالی که پیش از این برخی سخنرانان و نظریه پردازان اصلاح طلبی کلمه «تحول خواهی» را در متون و بیانیه هایی که از سوی بدنه منتقد تهیه می شد خط می زدند، اما مدتی است که علاوه بر برخی بدنه میانی، بعضی دبیران احزاب و افراد در راس اصلاح طلبی متناوبا از این تعبیر استفاده می کنند.
با این وجود؛ در وهله اول باید از هر گونه تغییر و تحول پیشروتر در میان همه جریانات سیاسی استقبال کرد. این امر بسیار مثبتی برای آینده ایران است که اصلاح طلبان با نقد و بررسی تاریخ بیست ساله پشت سرشان آینده بهتر و ملی تری برای خودشان رقم بزنند. این به نفع ایران هم هست که همه گرایشات سیاسی بتوانند متشکل و حزبی بشوند و صاحبان سلایق و منافع مختلف به یک انفکاک متعین اجتماعی برسند و در گفتگو و رقابت با دیگر نیروها در بستری دموکراتیک قرار گیرند. بستری که فعلا در ایران ولایت فقیه فاقد آن هستیم و نیروهای نزدیک به قدرت و نیز نیروهای مذهبی (نسبت به نیروهای دورتر از قدرت و گرایشات غیر مذهبی)، امکان (ولو محدود) بیشتری برای حضور و فعالیت دارند.
اما جدا از نظرات کاملا فردی امثال آقای قدیانی (و گاه نظیر آقای سحرخیز) و یا طرح شجاعانه اما نامتعین «اصلاح طلبی ساختاری» از سوی شیخ مقاوم مهدی کروبی و یا مباحثی که کم و بیش در بین برخی افراد از لایه میانی و جوانتر اصلاح طلبان آن هم بیشتر در فضاهای خصوصی مجازی مطرح می شود، متاسفانه تا کنون گذر از اصلاح طلبی به تحول خواهی در جریان اصلی اصلاح طلبی دیده نمی شود که اینک بعضی از اسم آن بهره می گیرند. مرور مباحث مطروحه بین آقایان حجاریان و علوی تبار و تاج زاده آشکارا این را نشان می دهد که نیاز به ورود به جزئیات نیست (اینجا). حتی وقتی آقای حجاریان از این تعبیر بهره می گیرد نشانه جدی ای از تغییر در گفتمان و راهبرد و سازماندهی اصلاح طلبان در سخنان ایشان مشاهده نمی شود(اینجا).
عرصه سیاسی ایران آنقدر مه آلود و فضای چالشهای سیاسی آنقدر گنگ و مبهم و درهم و برهم شده است که باید از مبهم گویی و کلی گویی اکیدا پرهیزکرد. بدین ترتیب باید تصریح کرد که بحث میان سه رویکرد اصلاح طلبی و براندازی و تحول خواهی در دو عرصه «هدف» و «روش»، روشن و شفاف می شود. (شرح بیشتر در اینجا و اینجا و اینجا)
اصلاح طلبان تا در عرصه «هدف» روشن نکنند نظرشان روی ولایت فقیه و جدایی دین و دولت و نظام ترجیحی (نه مرحله ای) سیاسی شان چیست نمی توانند به جز تابلوی اصلاح طلبی بالای سرشان بگیرند.
اینک اما به نظر می رسد بخشی از اصلاح طلبان فعال از جریان اصلی دارند هم چوب را می خورند و هم پیاز را! هم هزینه یک نیرو و رویکرد مخالف اصل ولایت فقیه را می پردازند و هم از گفتن آن ابا دارند و شاید فکر می کنند بیش از پیش از قدرت فاصله خواهند گرفت. اما این یک نوع خودترسانی بیش نیست! روزی مهندس سحابی به آنان (در اجلاس سالیانه تحکیم وحدت در اصفهان) همین نکته را در نقد بحث خودی- غیرخودی متذکر شد و گفت دیگر قدرت حاکم هیچگاه به شما اعتماد نخواهد کرد. اصلاح طلبان واقعی و صادق (نه آنان که مسئله اصلی شان ورود به قدرت است و یا آنهایی که به علت بعضی سوابق از هر نوع گذاری از قدرت مستقر هراس دارند)، باید یک بار برای همیشه بر این هراس غلبه کنند و این خلل و ریشه اصلی بحران گفتمانی (و سپس راهبردی شان) را از بنیاد درمان کنند. آنان پس از چهار دهه از حکومت جمهوری اسلامی و دو دهه از روند اصلاحات دیگر باید به یک جمعبندی نهایی برسند و بر لزوم جدایی دین و دولت و شکست الگوی حکومت دینی ولایت فقیه انگشت بگذارند. آنها بسیار در اشتباه اند که فکر کنند با اعلام این مسئله به عنوان نقطه نظر دینی و فکری و هدف نهایی شان از نقطه سیاسی که کنون ایستاده اند عقب تر خواهند رفت.
در حوزه «روش» نیز رویکرد «فقط انتخابات - بیانیه»، با سرسختی هسته اصلی قدرت در تسلیم نشدن به رای اکثریت و بلکه لجبازی با آن و بسته تر کردن ورودی های نظارت استصوابی، شدیدا دچار بحران است. اصرار هر سه نفر اصلاح طلب حاضر در میزگردی که در بالا لینک داده شد و تاکید مجدد آقای حجاریان به فاصله گیری از خیابان و یا استفاده از تعبیر «پایین گرفتن سر تا این نیز بگذرد!» نشان دیگری است که اصلاح طلبان فعال نیز وقتی وارد میدان نقد اصلاح طلبی می شوند یک دور می چرخند و باز در نقطه قبلی می ایستند.
آنها البته می توانند همچنان بحران گفتمانی و راهبردی شان را نپذیرند و از تجربه ورود به عرصه های جدید هراسناک بمانند و یا در بیان سقف خواسته هایشان حتی در عرصه نظری صرف از «ولایت مشروطه» دفاع کنند و در حوزه راهبردی از محوریت انتخابات آن هم نه در یک دموکراسی در حد ترکیه بلکه در یک سیستم استصوابی که خاتمی را هم بر نمی تابد و ایده آلش محمدرضا عارف است.
هر چند درصدی از آرزواندیشی در همه رویکردهای سیاسی اینک موجود در عرصه ایران وجود دارد ولی خودترسانی در تصور آرزوها نیز پدیده ای است که می باید مستقلا در باره اش نوشت. اگر ما نتوانیم در دشوارترین شرایط لااقل بگوییم که «رویایی داریم!»؛ پس همان بهتر که از نظر گفتمانی و راهبردی قدمی جلو نگذاریم و به عقب برگردیم و از «مشروط کردن اصلاح طلبی» سخن بگوییم نه از تحول طلبی.
تحول طلبی یک رویکرد است که در محافظه کارانه ترین قرائت از آن برای یک اصلاح طلب منتقد نمی تواند بدون لااقل بازگشت به قانون اساسی شورای انقلاب و بدون انتخاباتی بدون نظارت استصوابی تعین یابد. تا زمانی که یک اصلاح طلب همچنان به دفاع از مدل حکومت ولایت فقیه می پردازد و یا مستمرا نسبت به هر ابزاری جز صندوق رای ناگشوده و بسته است و بلکه هراس افکنی می کند و در برابر تجمعات و اعتراضات کاملا مدنی معلمان و کارگران و... نیز غیرفعال است و حتی سکوت پیشه می کند؛ به لحاظ اخلاقی نیز نارواست که از تابلوی دیگری استفاده کند.
آیا اصلاح طلبان با وام گرفتن از دیگر تعابیر دارند کالای قبلی شان را در بسته بندی و مارکی تقلبی ارائه می کنند و یا واقعا می خواهند در گفتمان و راهبرد اصلاح طلبی بیست ساله شان «تحول»ی بوجود بیاورند؟ مخاطبان هشیار ایرانی در این باره قضاوت کرده و خواهند کرد. نگارنده علیرغم اینکه در این باره خوش بینی چندانی ندارد اما نمی تواند این «آرزو» را نکند که ایکاش چنین تحولی در آنان اتفاق افتد. این به نفع ایران و ایرانیان خواهد بود.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
این مقاله در سایت [رادیو فردا] منتشر شده است.
درین کابوس/ مرا بنوازای رنگینترین آواز! رضا مقصدی