در آن روزگار که بود و نماد مقاومت فرهنگ و روشنفکری مستقلِ خلاقِ ایران بود در برابر استبداد ، روزی در پاسخ به پیشنهاد پاورقینویسی خودشیفته، که در آن سال ها گامهای نخستین را بر میداشت تا بعدتر به زینتالمجالس و ابزار تبلیغات انتخاباتی ستمگرانِ فرهنگ کشِ سانسورچی بدل شود، با همان طنز برنده خود جملهای گفت که در یاد برخی دوستان حاضر در آن نشست هست. پیشنهاد این بود که برویم با اجازهی وزارت ارشاد در تالار وحدت شعر و داستانخوانی کنیم و این البته مشروط بدان بود که متنها را وزارت ارشاد پیش از قرائت تصویب (سانسور) کند و گروهی از شاعران و.. حکومتی نیز باشند و... گفت «نه! بهتر است دسته جمعی بر صحنه خودکشی کنیم تا خیال آقایان راحت شود» (دقیق جمله یادم نیست. تا حدِ کمی نقل به مضمون است و انتقال طنز زیبای او به تقریب ناممکن ) وقت دیگری در واکنش به پیشنهادی مشابه به طرف گفت «وقت طرح این پیشنهادها سطلی هم دم دست بگذارید برای بالا آوردن که زمین کثیف نشود»
کسی از معظم در وقت بازدید او از نمایشگاه کتاب تهران. به لبخند و چشمهای معظم دقت کنید که اسیر جاذبهی شعر شاملو است. عکسی از معظم در وقت بازدید او از نمایشگاه کتاب تهران. به لبخند و چشمهای معظم دقت کنید که اسیر جاذبهی شعر شاملو است. اگر می بود و این عکس را می دید شاید همان می گفت که زمانی در واکنش به گفته کسی گفت که می خواست برای شعرهای او ملودی بسازد و شاملو کار او دوست نداشت و نمی خواست شعرش با موسیقی او قرین شود.گفت و نوشت «لعنت بر پدر و مادر کسی که این جا بشاشد» (جمله ای که در قدیم بر برخی دیوارها می نوشتند)
توجه لطفا: من هم می دانم که لذت بردن از هنر حق همگان است و حتا حق قاتلان و هنرکشان. من هم می دانم که جاذبه قدرتمند شعر خلاقانه شاملو چنان است که دشمنان او را نیز اسیر می کند و این از توانائیهائی اثر هنری خلاقانه است و.. من هم می دانم که اینان برای کسب محبوبیت همه کار می کنند و معظم کشته و مرده آن است که خود را شاعر و شعر شناس و ادیب جلوه دهد و... با این همه با دیدن این عکس معظم سرکوب گر و وزیر ارشاد سانسورچی او میگویم «لعنت بر پدر و مادر کسی که این جا بشاشد»
در همین زمینه...
تنگه هرمز؛ آنچه ظریف نگفت! مهرداد خوانساری
بهروز حاجیلو نوچه وحید مرادی "لاتی"