قرارداد وین خود راه را برای بیرون رفتن از برجام، باز گذاشته بود و همانطور که پیش بینی میشد، ترامپ از آن خارج شد. تحریمها را بازگرداند و بنا را بربه صفر رساندن صدور نفت ایران گذاشت. او ماهیت رﮊیم ولایت مطلقه فقیه را میشناخت و میدانست که این رﮊیم درپی آن نیز نمیشود که استراتژی نفتی و نظامی او را در خلیج فارس و سراسر منطقه شناسایی کند و سیاستی درخور بیاثر کردن آن اتخاذ کند.
❋ استراتژی نفتی حکومت ترامپ در اختیار گرفتن عرضه نفت و گاز در سطح جهان:
لوموند (۱۶ مارس ۲۰۱۸) زیر عنوان «امریکا خواستار سلطه بر نفت جهان است»، در باره استراتژی نفتی امریکا مینویسد: سیاست حکومت ترامپ با افزایش باورنکردنی تولید نفت شیل همراه است. در ﮊوئن ۲۰۱۷، ترامپ گفت: «کشورما بخاطر فراوانی خارقالعاده انرژی، نظرکردهاست. ما بسیار بیشتر از آنچه ممکن میپنداشتیم، انرﮊی داریم. با این منابع باورنکردنی، حکومت من نه تنها در پی بازیافتن استقلال در انرﮊی است، استقلالی که مدت درازی است در پی آنیم، بلکه در پی سلطه بر انرﮊی جهان نیز هست». رئیس جمهوری امریکا، با وضوح تمام میگوید چه میخواهد. او در روز ادای سوگند، گفت: «اول امریکا». بازگوی صریح آن سلطه انرﮊتیک بر جهان است.
برای دست یابی به هدف خویش، ترامپ از زمانی که به ریاست جمهوری رسیدهاست، بطور مداوم از صنعت نفت امریکا حمایت کردهاست. تمام توان خود را در حمایت از نوزایش صنعت نفت بکارگرفتهاست. رایان زینک، وزیر داخله امریکا، در برابر صاحبان صنایع نفتی در هوستن، در توضیح سخن ترامپ میگوید: «سلطه انرﮊتیک چیست؟ پاسخ این سئوال ساده و روشن است: سلطه بر انرﮊی جهان هم بلحاظ محیط زیستی و هم بلحاظ اقتصادی و اخلاقی».
● امریکاییان بزودی تولید کننده نفت در جهان:
چه وقت تولید نفت خام امریکا از تولید نفت خام روسیه پیشی خواهد گرفت؟ در سال ۲۰۱۷، برای اولین بار از سال ۱۹۷۰ بدینسو، تولید نفت امریکا به ۱۰ میلیون بشکه در روز رسید. تولید روسیه ۱۱ میلیون بشکه در روز بود. بنابر پیشبینی آﮊانس بینالمللی انرﮊی، در پایان سال ۲۰۱۸ به ۱۱ میلیون بشکه در روز میرسد و این تولید در طول ۵ سال بعد از آن، همچنان در افزایش خواهد بود. بسا در سال ۲۰۱۹، تولید نفت امریکا از تولید نفت روسیه پیشی گیرد. بنابر گزارش آﮊانس، نزدیک به تمام افزایش تولید از نفت شیل و حفر افقی است. بخصوص در میدان نفتی پرمین permien در تکزاس و در میدان نفتی نیو مکزیک.
تولید امریکا، به تنهایی، ۶۰ درصد افزایش جهانی تقاضای نفت، در ۵ سال آینده را بر میآورد. در حالی که اعضای اوپک ناگزیر از کاهش تولید برای جلوگیری از کاهش قیمت نفت هستند، تولید کنندگان نفت امریکا بنا ندارند از تولید نفت خود بکاهند. میگویند: «آسمان تنها محدود کننده ما است. نفت اینجا است. تنها مسئله، مسئله هزینه تولید است. تا وقتی بهای نفت بالای ۴۰ دلار باشد، نفت تولید میکنیم».
● ترامپ با تمام قوا از تولید نفت در امریکا حمایت میکند:
در واقع حکومت امریکا برای راضی کردن نفتیهای بزرگ و کوچک امریکا از هیچکاری رویگردان نیست: ضوابط محیط زیستی که حکومت اوباما مقرر کرده بود، را لغو کرد. از توافق بینالمللی پاریس برسر محیط زیست خارج شد. اجازه داد لولههای نفتی که اوباما اجازه نداده بود، ساخته شوند. مقررات مربوط به اجازه بهرهبرداری از منابع نفت و گاز را ناچیز کرد. اجازه کاوش نفت و گاز در دریا را داد. بلحاظ مالیاتی، اصلاح مالیاتی ترامپ، بسیار بسود شرکتهای بزرگ نفتی شد. ایناست که شرکتی چون اکسون موبیل میخواهد میلیاردها دلار سرمایهگذاری کند. این شرکت برآن است که تا سال ۲۰۲۵، تولید خود را سه برابرکند.
مفهوم «سلطه انرﮊتیک» هم مبتنی است بر کاهش وابستگی امریکا به نفت خلیج فارس و هم مبتنی است بر بدست آوردن مهار عرضه نفت در جهان، توسط خود و متحدانش. باوجود این، بنابر قول فاتیح بیرول، مدیر اجرائی آﮊانس بین المللی انرژی، استقلال انرﮊتیک بزودی حاصل نمیشود. گرچه در سالهای ۲۰۱۶ و ۲۰۱۷ صدور نفت امریکا چهار برابر شدهاست، گرچه امریکا تولید کننده اول نفت جهان میشود، اما صادرکننده اول نفت جهان نمیشود. هنوز، برای زمانی دراز، عربستان سعودی تولید کننده اول نفت جهان میماند. بنابر پیشبینیهای آﮊانس، قبل از سال ۲۰۲۳، صادرکننده خالص نفت (مازاد صادرات بر واردات نفت) نمیشود. در حالی که روزانه ۱. ۵ میلیون بشکه نفت صادر میکند، ۷. ۵ میلیون نفت وارد میکند.
● ترامپ ضد اوپک:
اما بنابر نظر کارشناسان نفت، علاوه بر هدفهایی که لوموند خاطر نشان کردهاست، ترامپ ضدیت خود را با اوپک و با هرگونه اتحادیهای پنهان نمیکند. با وجود این، کارشناسان نفت براین باورند که ترامپ از وجود اوپک استفاده کردهاست برای تغییر قانون ضد تراست و برخوردارکردن تراستهای نفتی از بیشترین امکانها. هرگاه سیاست «سلطه انرﮊتیک» او موفق بگردد، از دید ترامپ، اوپک چارهای جز این پیدا نمیکند که خود را با سیاست امریکا منطبق کند. آشکار است که هدف اول او ایناست که اعضای اوپک بطور کامل از سعودیها و شیخهای نفتی که دست نشاندهاند، پیروی کنند. و از آنجا، که در وضعیت سنجیهای پیشین به استراتژی سیاسی- نظامی امریکا (تشکیل ناتو عربی که هنوز بجائی نرسیدهاست و اتحاد دولتهای دست نشانده و اسرائیل، با هدف ضعیف و وابسته نگاهداشتن، اگر نه تجزیه کشورهای منطقه و دست مایه کردن رﮊیم ایران برای پیشبرد هدفهایش در منطقه) پرداختیم، اینک به شناسایی هدف امریکا از به صفر رساندن تولید نفت ایران میپردازیم
❋ هدفهای امریکا از به صفر رساندن صدور نفت ایران:
۱. اگر سیر تحول و تطور سیاست آمریکا نسبت به نظام "جمهوری اسلامی " و تحریمهای امریکا بر ضد ایران را بررسی کنیم، متوجه این امر میشویم که هدف محوری و اصلی که تحریمهای اقتصادی آمریکا نشانه گرفته است تضعیف بنیه مردم ایران و نیز جلوگیری از سرمایه گذاری ایران در صنعت نفت بوده است. در جنگ تحمیلی عراق با ایران که با چراغ سبز و حمایت آمریکا صورت گرفت نیز هدف بمباران منابع نفتی ایران بود. خصوصا تأسیسات صادراتی نفت در خارک و کشتیهای حامل نفت صادراتی ایران را نشانه گرفتند
۲. توجه خوانندگان محترم را به استراتژی دراز مدت امریکا در باره جایگزین کردن نفت و گاز شیل بجای نفت و گاز متعارف برخی کشورهای نفت خیز جلب مینمایم: در نشست ماه می، در کنگره امریکا در مورد لزوم صادرات ال ان جی به اتحادیه اروپا برای کاهش وابستگی به روسیه تصمیم گیری شد. هم چنین برای کمک به امنیت انرژی ژاپن و کره جنوبی که از هم پیمانان آمریکا در شرق آسیا و به منابع نفتی خاورمیانه متکی هستند، ال ان جی آمریکا به این کشورها صادر شود! از اینرو بایستی توجه خاص به این امر مبذول داشت که تصمیم ترامپ برای خروج آمریکا از برجام بدون توجه به ایجاد فرصت برای «سلطه انرﮊتیک»، انجام گرفتهاست. فشار تولید کنندگان ال ان جی در امریکا (تولید کنندگان خصوصی) بر حکومت ترامپ برای صادرات بیشتر ال ان جی باعث توجه خاص ترامپ به این امر شدهاست. چرا که از طرفی تامین مالی پروژههای پرهزینه نفت شیل برای بقاء آن بسیار ضروری است و از طرف دیگر میزان بدهی تولیدکنندگان نفت به بانکها در فاصله سالهای ۲۰۰۵ تا ۲۰۱۵ میلادی نزدیک به ۳ برابر شده است و تنها با افزایش قیمت نفت و افزایش تولید نفت شیل قابل بازپرداخت است.
مورد ایران، مورد تولید کننده نفتی است که در جنگ عرضه نفت، اهمیت پیدا کردهاست. توانایی به صفر رساندن عرضه نفت ایران و حذف آن از شمار صادرکنندگان، آیا به امریکا امکان میدهد «سلطه انرﮊتیک» بدست آورد؟ همانطور که دیدیم، گرچه در حال حاضر، هنوز واردات نفتی امریکا بر صادرات نفتی آن میچربد، اما هرگاه بنابر افزایش تولید نفت با همین آهنگ باشد و امریکا صادرات خالص نفت پیداکند، صادرکنندگانی که در مهار امریکا نیستند، از جمله ایران و ونزوئلا و... مزاحم خواهند بود:
۳. چنانکه هم اکنون نفت شیل آمریکا تاثیر شگرفی برحوزه اقیانوس اطلس گذاشته است: به نحوی که برای اولین بار میتواند توازن عرضه و تقاضای نفت را برقرار کند. هرگاه امریکا از واردت نفت بینیاز شود، حوزه اقیانوس آرام تنها بازار برای فروش نفت خام میماند. تولید نفت شیل باعث شدهاست برخی از اعضای اوپک مانند الجزایر، آنگولا و نیجریه بازار نفت خود را در آمریکا از دست بدهند. اما بخاطر آنکه هنوز امریکا وارد کنندهاست، تأثیر چندانی بر نفت عربستان و کویت و حتی عراق نگذاشته است. بخصوص بخاطر کیفیت مرغوب نفت تولیدی این کشورها. نفت کشورهایی نظیر نیجریه و آنگولا سبک بود و امکان جایگزینی آن با نفت شیل وجود داشت. اما برخی از پالایشگاههای آمریکا تنها با نفت سنگین کار میکنند. در نتیجه عربستان میتواند سهم خود را در بازار انرژی آمریکا حفظ کند.
❋ رﮊیم ولایت مطلقه فقیه هم کار کردهاست و میکند تا سیاست ترامپ موفق شود:
۱. ترامپ میگوید با دولتهای سعودی و امارات همآهنگ کردهاست و آنها پذیرفتهاند کمبود عرضه نفت ایران را جبران کنند. دستگاه تبلیغاتی رﮊیم، به تکرار، به ایرانیان، اطمینان میدهد که قیمت نفت بالا میرود و سبب نارضایی امریکاییان میشود و در انتخابات سال آینده به او رأی نخواهند داد. مواضع ضد و نقیض نیز اتخاذ میکند: هم سخن از بستن تنگه هرمز میزنند و ظریف امریکاییان را به سپاه پاسداران حواله میدهد و هم خامنهای میگوید: هر مقدار بخواهیم نفت صادر میکنیم!
اما تهدید امریکا به بالا رفتن قیمت نفت با واقعیتها نمیخواهند. گرچه خواندیم که حتی با قیمت هر بشکه نفت ۴۰ دلار، بخشی از نفت شیل در امریکا قابل بهرهبرداری است، اما واقعیت ایناست قیمت نفت هر بشکه بالای ۷۰ دلار، بسود نفت سالاران امریکا است.
نفت شیل در امریکا در مناطق مختلفی وجود دارد که بر قیمت استخراج و استحصال آن تاثیر بسزایی میگذارد: قیمتهای دارای توجیه اقتصادی در مناطقی همچون باکن ممکن است تا ۳۰ یا ۴۰ دلار پایین باشد و یا دستاوردهای بهرهوری، قیمت همراه با سوددهی را به ۵۰ و یا حتی ۶۰دلار کاهش داده باشد. اما مناطق دور از مرکز برای پوشش هزینههای خود و یا بازگشت مطلوب سرمایه به ۷۰ دلار یا بیشتر احتیاج دارند. این موضوع در مورد حوزههای ایگلفورد، پرمیان و تگزاس صدق میکند. ممکن است بتوان تولید را به رغم کاهش هزینه حفظ کرد اما رشد قابل توجه تولید احتمالا به قیمت بالاتر نیاز دارد تا مناطق حاشیهای بیشتری توسعه یابند. کارشناسان اساسا هزینههای جانبی نفت از میادین شیل در داکوتای شمالی و تگزاس را روی ۷۰ دلار در هر بشکه حساب کردهاند که در مقایسه با نفت ایران که هزینه استخراج آن زیر ۱۰ دلار است بسیار بالا است. در واقع امر تضمین سوددهی مستمر تولید نفت شیل نیازمند سرمایهگذاری عظیمی است که در مورد امکان تامین آن تردیدهای جدی به وجود آمده است. آنطور که «بیتانی مکلین» روزنامهنگار فعال در حوزه بورس در تازهترین کتاب خود با نام «آمریکای سعودی» نوشته، ادامه تامین مالی صنعت نفت شیل توسط والاستریت دیگر ممکن نیست و این صنعت هم بدون چنین پشتیبانی دیگر قادر نخواهد بود که بر روی پای خود بایستد. در مجموع او پیشبینی کرده بحران پیش روی آمریکا کاهش مستمر تولید نفت شیل خواهد بود. او در عین حال هشدار میدهد که تامین مالی خوشبینانه تولید غیراقتصادی نفت شیل میتواند بحران مالی دیگری را برای اقتصاد آمریکا به ارمغان بیاورددر فوق از روند صعودی بدهی تولیدکنندگان نفت شیل در امریکا نام بردم.
این روند صعودی بدهی با در نظر گرفتن قیمت فعلی نفت همزمان این تولید کنندگان را با کاهش سود حاصل از فروش نفت نیز مواجه ساخته است. لذا شدیدا خواهان افزایش قیمت نفت میباشند. روند صعودی بدهی تولید کنندگان نفت شیل در امریکا که به قول خانم مکلین در حال به صدا درآوردن زنگهای تکرار بحران مالی ۲۰۰۸ میلادی است، تنها با این تفاوت که این بار شرکتهای بزرگ نفتی ورشکست خواهند شد و بانکها را نیز با خود غرق خواهند کرد.
بدینقرار، اگر سران رﮊیم بخود زحمت مراجعه به تحلیلهای جدید کارشناسان نفتی را میدادند، میدانستند که ترامپ هم میخواهد قیمت نفت در حدی که سود شرکتهای نفتی امریکا اقتضاء میکند، بالا باشد و هم تقصیر بالا بودن قیمت نفت را بگردن اوپک بیاندازد و شرائط را برای شرکتهای تولید نفت شیل بازهم بهتر کند. از اینرو، تهدید ترامپ به بالا رفتن قیمت نفت، هم کارساز نیست و هم به او امکان میدهد مقصر را ایران بخواند و دلیل دیگری بر لزوم سختگیری بازهم بیشتر بدست آورد.
۲. امریکا نمیتواند تولید نفت ایران را به صفر برساند. اما بستن تنگه هرمز را میتواند. زیرا ایران را نیز از توانایی صدور نفت خویش ناتوان میکند. آقای ظریف میگوید: «ما در دور زدن تحریمها دکترا داریم». راستی ایناست که هم بخاطر کیفیت و تفاوت ویژه گی شیمیایی نفت سنگین ایران با نفت شیل، و هم بخاطر فساد حاکم بر بازار نفت و امکان باج دهیها وارزان فروشیها و قاچاق نفت ایران، بسیار مشکل میتوان صدور نفت ایران را به صفر رساند. امریکا مدت ۴۰ سال است که رﮊیم ایران را تحت بحران و تحریم نگاهداشته است. آیا هرگز فرصت را برای پا گرفتن یک اقتصاد تولید محور در ایران مغتنم شمردهاست؟ نه. طرفه اینکه همین فرصت را نیز، مافیاهای نظامی - مالی، برای به حداکثر رساندن رانتها مغتنم شمردهاند: ارزهای صادرات باز نمیگردند و ارزی که برای واردات میگیرند، در خارج از ایران ذخیره میشود و به بنیه تولید ایران مرتب ضربه وارد میکند و کارخانهها تعطیل و کارگران بیکار میشوند.
۳. رﮊیمی که نتواند راهبر رشد کشور باشد، به ضرورت، عامل تخریب نیروهای محرکه و انتقال فشار قدرت خارجی به مردم، در جهت بازهم ضعیفتر شدن آنها میشود. رﮊیم ولایت مطلقه فقیه ضد رشد است زیرا رشد از آغاز تا همیشه، بستگی مستقیم دارد به شناسایی حقوق انسان و حقوق شهروندی او و حقوق ملی و حقوق جامعه ملی بمثابه عضو جامعه جهانی و حقوق طبیعت. شناسایی این حقوق الغای ولایت مطلقه فقیه و تغییر ساختار دولت جبار را به دولت حقوقمدار اجتناب ناپذیر میکند. بارها تخریب همه توانهای اقتصاد کشور توسط این رﮊیم را خاطر نشان کردهایم. اما نمایانترین تخریبها، تخریب صنعت نفت و صنایع وابسته به آن است.
عدم سرمایه گذاری در صنعت نفت ایران تنها به سیاست امریکا و کارشکنیها و یا خروج امریکا از برجام مرتبط نیست. ولایت مطلقه فقیه با گروگانگیری، و جنگ ۸ ساله ذخایر ارزی ایران را از بین برد. از آن دوران بدینسو، کشور گرفتار قرضه خارجی است. با کودتای خرداد ۶۰، اقتصاد تولید محور را با اقتصاد مصرف محور جانشین کرد و بارزترین وجه این جانشینی، بزرگ شدن ابعاد کسریهای بودجه و نبود بودجه عمرانی است. نتیجه این شد که در حکومت خاتمی، گفتند: باید در صنعت نفت ۲۰۰ میلیارد دلار سرمایهگذاری شود. در دوره خامنهای - احمدی نژاد، ایران صاحب بیشترین درآمد نفتی شد اما سرمایهگذاری انجام نشد. نتیجه این شد که علاوه بر از دست دادن فرصت برداشت از منابع مشترک با قطر در پارس جنوبی، اتلاف نفت در منابع نفت و در پمپهای بنزین، همچنان در افزایش است.
نکته حائز اهمیت اینکه بسیار بیشتر از «سلطه انرﮊتیک» امریکا بیکفایتی نظام ولایت فقیه و نقش مخربش عامل وضعیت اقتصادی امروز کشور است. با آنکه درآمدهای نفتی مایه حیات آن است، هنوز که هنوز است توانا به برنامهگذاری برای سرمایه گذاری در صنعت نفت و نو کردن این صنعت نیست. رﮊیم رانتخواران دغدغه خاطری اگر داشته باشد، بخاطر تأمین هزینههای نجومی سامانه سرکوب مردم آنهم از جیب خود مردم است. از اینرو است که نه در استخراج نفت نگران غیر قابل استخراج کردن بخشی بزرگ از منابع نفت است و نه در فروش نفت، نگران قیمت و نه در خرج کردن آن نگران حقوق مردم است. بدینخاطر است که امریکا چنین آسان اقتصاد ایران را تحریم میکند و راهکاری که رﮊیم به رخ میکشد «دور زدن تحریمها» و دریافت عنوان دکترا در این کار است!
jalehwafa@yahoo.de