دماوند
سخنان اخیر آقای محمود دولتآبادی، مثال سوگناکی است از آنچه بدان «سود بدفهمیدهشده» یا «سود شخصی» میگویند. در کشورهای متمدن سودی که شخصی است، اساسا سود نیست و بیشتر به فرصتطلبی پهلو میزند و امتیازی که همگانی نشده نوعی رفتار رندانه به حساب میآید. در یک جامعه تندرست زمانی میشود از اصلاح و گشایش دم زد که نفع شخصی با نفع جمعی فاصلهای اقیانوسی پیدا نکرده باشد.
کتابهای آقای دولتآبادی (جز رمان کلنل) در این چند سال منتشر شده است. به تورهای ادبی داخل و خارج نیز سفر کردهاند اما آیا همصنفان ایشان نیز از این برکات سود بردهاند؟ آیا همین تازگیها سه نویسنده همکار ایشان با حکمهای سنگین روبرو نشدهاند؟ وضعیت در صنفهای دیگر چطور است؟ در سینما و تئاتر و موسیقی؟
اگر شاقول ایشان در گشایش امور و کند شدن تیغ سانسور اوضاع و احوال شخصی است که البته حرف ایشان درست است اما، سود شخصی چنان که گفته آمد سودی است بدفهمیدهشده و در آن هیچ خیر عمومی به چشم نمیآید و نشانه گشایش هیچ در بستهای نیست!
جناب دولتآبادی اگر حرفی هم در تمام این سالها بر زبان راندهاند، فقط زخمهای شخصی خودشان را لیسیدهاند و کاری به جامعهای که تیغ سانسور هنوز برنده است، نداشتهاند. تاسفآور و دردناک است شنیدن این سخنان از زبان نویسنده کتاب «جای خالی سلوچ»...
جناب دولتآبادی، شما سود بردهاید اما در سود شما هیچ خیر جمعی یافت مینشود و بیشتر به مجیزگویی شباهت دارد. ای کاش نویسندگی و سخن گفتن به قول آقای محمد قائد سن بازنشستگی داشت...
«کسی که دو رئیس قوه را بیچاره کرده» کیست؟