- در کشورهای اروپای شرقی که رژیمهای سیاسی کمونیستی و در کشورهای آمریکای جنوبی که رژیمهای نظامی برافتادند اپوزیسیونی در خارج کشور وجود نداشت تا حرکتها را هدایت کند.
- معترضان ایرانی براندازی سریع و آسان و کمهزینه میخواهند.
- نه احزاب و گروههای سیاسی ایرانی مقیم خارج، نه روشنفکران ایرانی مقیم خارج، نه رسانههای بینالمللی، نه دولتهای غربی و نه نهادهای مدنی و مجامع بینالمللی هیچیک نمیتوانند در براندازی رژیم نقش کلیدی داشته باشند.
- هرچه براندازی سریعتر انجام گیرد هواخواه و مشارکتکنندهی بیشتری پیدا میکند. - تنها مردم ایران در داخل کشور میتوانند خود را از شرّ رژیم خلاصی دهند و نباید امیدی به خارج برای براندازی رژیم داشته باشند.
- با ماندن ده تا بیست میلیون نفر در خیابانها و تقاضای سقوط رژیم نه تنها همهی نهادها، رسانهها و دولتهای غربی که تا کنون از «اصلاح» در نظام حمایت میکردهاند بلکه خود استمرارطلبان نیز به سمت براندازی خواهند پرید.
این نوع انتظار از آنجا نشأت میگیرد که تنها یک روش براندازی در ذهن بسیاری از موافقان و مخالفان جمهوری اسلامی وجود دارد: وجود یک رهبر یا هستهی رهبری در خارج که اعتراضات را سازماندهی و مدیریت کند و انقلاب راه بیندازد. در نمونهی قبلی این نوع براندازی در سال ۵۷ پرهیز از خشونت جایی نداشت و شرکتکنندگان همه خشونت را تقدیس میکردند اما پس از سرکوبهای دههی شصت به براندازی بدون خشونت یا اصلاحات رسیدند. این مدل که از انقلاب سال ۵۷ الهام گرفته (با اضافه شدن خشونتپرهیزی در برابر رژیمی که سراسر خشونت است) تنها یکی از مدلهاست. در کشورهایی که رژیمهای سیاسی سرنگون شدهاند مدلهای بسیار متنوعی به چشم میخورد که توجه به آنها میتواند آموزنده باشد.
تجربه بینالمللی براندازی و مورد ایران
چهار مدل کلی برای براندازی یک رژیم سیاسی تجربه شده است:
۱) کودتای نظامی در داخل؛ این مدل در ایران با وجود سپاه پاسداران غیرممکن است. ارتش نیز توسط دستبوسان خامنهای و مداحان سپاه اداره میشود. کسانی که امید دارند سپاه کودتا کند توجه نمیکنند که سپاه کشور را در اختیار دارد و مجلس و دولت گوش به فرمان و تدارکاتچی آن هستند. در این شرایط چه نیازی به برکناری آنها توسط سپاه وجود دارد؟! حتی اگر سپاه قدرت را به تمام در دست گیرد و روحانیت را حذف کند (تصوری بیاساس) باز سپاه از مبانی ایدئولوژیک نظام دست برنخواهد داشت و پوستهی مذهبی نظام را حفظ خواهد کرد.
۲) حمله و اشغال خارجی؛ این موضوع در باب ایران متحقق نخواهد شد چون اولا ایران کشوری بسیار بزرگ است که کنترل آن بعد از اشغال بسیار دشوار است و ثانیا تجربهی عراق و افغانستان به دولتهای غربی نشان داد که با حملهی نظامی و اشغال میتوانند رژیمهای خاورمیانه را براندازند اما تامین امنیت بعد از آن دشوار است و سیر حوادث را نمیتوانند جهت دهند. تجربهی ژاپن و آلمان بعد از جنگ جهانی دوم که پس از براندازی رژیمهایی دمکراتیک و با اقتصاد بازار حاکم شود در خاورمیانه قابل تصور نیست؛ کسانی که از اشغال ایران سخن میگویند میخواهند مردم را از ناامنی و براندازی بترسانند و تنها خیالپردازی میکنند.
۳) جنگ داخلی؛ به این معنا که مخالفان بخشی از کشور را در اختیار بگیرند و آنقدر بر رژیم حاکم در مرکز فشار بیاورند تا آن را سرنگون سازند. این روش کمونیستها در برخی از کشورها مثل ویتنام بوده است. این روش در سوریه شکست خورد چون رژیمهای اقتدارگرا به یکدیگر کمک میکنند تا سرپا بمانند؛ این روش در ایران نیز با تمرکز منابع در دست قدرت مرکزی و امکان یاری گرفتن رژیم از روسیه و حزبالله لبنان و حشدالشعبی عراق معلوم نیست جواب دهد.
۴) انقلاب سیاسی؛ حتی در انقلابهایی که رهبر یا برخی از رهبران آن در خارج کشور حضور داشتهاند حرکت در داخل برای براندازی تعیینکننده بوده است. در مورد ایران بعد از پایان عمر رهبران کاریزماتیک دیگر تصور اینکه مردم در داخل منتظر رهنمودهای فرد یا افرادی در خارج باشند بسیار دشوار است. در عین حال وجود اپوزیسیون در خارج کشور برای تغییر رژیمها هیچ ضرورتی ندارد گرچه کمککننده است. مردم مصر بدون اپوزیسیون خارج کشور مبارک را برکنار کردند. در کشورهای اروپای شرقی که رژیمهای سیاسی کمونیستی و در کشورهای آمریکای جنوبی که رژیمهای نظامی برافتادند اپوزیسیونی در خارج کشور وجود نداشت تا حرکتها را هدایت کند. انقلابهای سیاسی فرمهای بسیار متنوعی دارند و رهبران آنها طیفهایی از رهبران نهادهای مدنی (مثل سندیکاهای کارگری) تا فعالان سیاسی را شامل میشوند.
فاعل تغییر تنها مردم ایرانند
تا کنون معترضان به رژیم جمهوری اسلامی در داخل کشور باید متوجه شده باشند که نه احزاب و گروههای سیاسی ایرانی مقیم خارج، نه روشنفکران ایرانی مقیم خارج، نه رسانههای بینالمللی، نه دولتهای غربی و نه نهادهای مدنی و مجامع بینالمللی هیچیک نمیتوانند در براندازی رژیم نقش کلیدی داشته باشند چون هر یک برنامههای خاص خود را در باب ایران دارند.
- احزاب و گروههای سیاسی خارج کشور در پی آنند که روزی «مردم ایران بدانها رجوع کنند و فوج فوج از آنها خواهش کنند قدم رنجه کرده و رهبری حکومت آنها را پذیرا شوند»، رخدادی که هرگز اتفاق نخواهد افتاد چون کسانی که رژیمی را بر میاندازند حکومت را تقدیم دیگری نمیکنند؛ اکثر روشنفکران و دانشگاهیان ایرانی در خارج کشور نیز یا با ایدهی جمهوری اسلامی کنار آمده و اگر مبلّغ نظام نباشند سکوت میکنند تا به راحتی بتوانند به داخل سفر کنند؛ مخالفان جدی جمهوری اسلامی در میان آنها به شدت در اقلیت هستند.
- رسانههای غربی به دنبال بهرهبرداری خبری خود از رویدادها هستند و دلشان برای دمکراسی و آزادی در ایران نمیتپد همچنان که در این چهل سال نتپیده است؛ رسانههای غربی عمدتا در دست چپهاست که با زبان ضدامپریالیستی/ ضداسرائیلی و شعارهای چپگرایانهی جمهوری اسلامی همراهی دارند.
- دولتهای غربی به دنبال منافع خود هستند و با هر دولتی که این منافع را تامین کنند یا تا حدی تامین کند کار میکنند.
-نهادهای مدنی و مجامع بینالمللی نیز ماموریتهای محدودی دارند که تغییر رژیم یکی از آنها نیست.
بر همین اساس است که تنها مردم ایران در داخل کشور میتوانند خود را از شرّ رژیم خلاصی بخشند و نباید امیدی به خارج برای براندازی رژیم داشته باشند.
بهترین فرصت بینالمللی برای براندازی
نداشتن امید به براندازی در میان استمرارطلبان و چپهای آمریکایی و اروپایی و نقش عوامل بینالمللی در تغییر یک رژیم سیاسی دو موضوع کاملا مجزا هستند. عوامل خارجی رژیم جمهوری اسلامی را بر نمیاندازند و کاری در این زمینه نمیکنند اما آنها میتوانند این براندازی را کند یا تسریع کنند، در کاهش یا افزایش خسارات انسانی نقش داشته باشند و در مساعد ساختن محیط برای براندازی یا عدم براندازی تاثیر بگذارند.
در دوران اوباما شرایط براندازی حداقل از سوی دولت آمریکا نه تنها مساعد نمیشد بلکه بنا بر تداوم رژیم بود. چپهای آمریکایی اصولا با اسلامگرایی مشکل بنیادی ندارند و تلاش دارند با آنها در یک جبهه قرار گیرند. اما در دوران ترامپ سیاست این دولت نامساعد ساختن شرایط برای تداوم رژیم و پیشبرد سیاستهای آن است. دولتهای اروپایی نیز در این زمینه منفعل هستند. از این جهت شرایط بینالمللی برای براندازی رژیم در سال ۹۸ بسیار مساعد است.
مساعد بودن فضای داخلی
سه عامل در فضای داخلی امروز برای موفقیت یک جنبش براندازی تسهیل کنندهاند:
۱) نارضایی اکثریت مردم ایران از رژیم موجود به دلیل فساد، ناکارآمدی و اتلاف؛ رژیم در تامین نیازهای اولیهی مردم (غذا، پوشاک، مسکن و بهداست و درمان و آموزش عمومی) ناتوان است؛هیچکس با نگاه به روندهای موجود نمیتواند امیدی به بهبود شرایط با تداوم رژیم موجود و سیاستهایش داشته باشد.
۲) تغییر بنیادی در فضای گفتمانی و رفتاری نه تنها عموم مردم بلکه طرفداران رژیم که با وجود بهرهمندی از مزایای آن انتظارات دیگری از زندگی دارند (آزادیهای فردی، شادی، بهرهمندی از آنچه تحت امتیازات موجود به دست آوردهاند، سفر راحت به کشورهای غربی، و ثبات سیاسی و اقتصادی)؛ از نسل جدید تقریبا ایدئولوژیزدایی شده است بطوری که حتی نزدیکان روحانیون و سپاهیان و بسیجیان (پایگاه اجتماعی رژیم) فقط برای زندگی بهتر به رژیم چسبیدهاند و اگر آلترنانیو آن چشمانداز بهتری ارائه کند (البه با هزینهی اندک و بدون تخریب و خونریزی) ممکن است بدان روی خوش نشان دهند. موج ساسی مانکن در مدارس این روند ایدئولوژیزدایی را نشان میدهد. این قشر تلاشی برای تغییر نمیکند اما با هرگونه تغییر بلافاصله خود را هماهنگ میکند چون با همین روش در چارچوب نظام عمل کرده است. ریاکاری در میان نسل جدید «خودیها» نهادینه شده است.
۳) کاهش امکانات رژیم در تعمیر و نگهداری ماشین سرکوب در شرایط تحریمها.
اما مردم ایران به دنبال انقلابی از جنس سال ۵۷ نیستند. آنها هزینههای چنین انقلابی را دیده یا در مورد آن خوانده و شنیدهاند. آنها همچنین به قساوت پاسداران و روحانیون برای حفظ نظام باور دارند. این البته به معنای پایان براندازی نیست. براندازی جمهوری اسلامی به بیداری و کنش میلیونها نفر نیاز دارد تا همهی کسانی که رویای دیگری دارند در چند روز گرد هم آمده و رژیم را مجبور به رفتن کنند. قصاب ترین رژیمها در دنیای امروز نمیتوانند میلیون نفر در خیابان را به رگبار ببندند.
نقش مخالفان جمهوری اسلامی در خارج کشور
در شرایطی که میلیونها ایرانی در کف خیابان بنشینند و خواستار استعفای رهبر، رفراندوم تغییر نظام و انتخابات آزاد شوند اپوزیسیون خارج از کشور سه نقش فعال را میتواند برعهده بگیرد:
۱) دیدار با مقامات کشورهای دمکراتیک و نهادهای مدنی برای درخواست پشتیبانی از معترضان و توقف هرگونه ارتباط با مقامات رژیم.
۲) انعکاس صدای ایرانیان در رسانههای بینالمللی.
۳) برگزاری گردهمایی و تظاهرات در همهی نقاطی که ایرانیان حضور دارند برای تقویت روحیهی براندازان در ایران.
هیچ یک از اینها نقش کلیدی و اولیه را در براندازی ایفا نمیکنند بلکه جنبهی پشتیبانی دارند. بنابر این از مخالفان رژیم در خارج نه باید انتظار رهبری براندازی داشت و نه آنها را برای تداوم رژیم ملامت کرد. البته مخالفان رژیم در خارج کشور در شرایط بعد از سقوط رژیم میتوانند هماند دیگر شهروندان در کشورشان نقش بازی کنند.
راه بدون خشونت
پس از تجربهی انقلاب، جنگ و سرکوبهای خشونتبار جمهوری اسلامی، انقلاب خشونتبار در ایران طرفداران زیادی ندارد گرچه گروههایی از مردم از سپاهیان و روحانیون به شدت عصبانی هستند. مردم همچنین فرایند طولانی برای براندازی را نمیپسندند. آنها براندازی سریع و آسان و کمهزینه را میخواهند. اگر شرایطی به وجود بیاید که حکومت به سرعت کنار برود خشونت آن به حداقل خواهد رسید و بخشهای بیشتری از مردم آشکارا خواستار سقوط رژیم خواهند شد. هرچه بر اندازی سریعتر انجام گیرد هواخواه و مشارکت کنندهی بیشتری پیدا میکند. این امر ممکن نمیشود مگر با حضور دهها میلیونی ایرانیان در عرصه خیابان و ماندن آنها در این عرصه تا رهبر جمهوری اسلامی استعفا دهد و یک حکومت انتقالی انتخابات سراسری آزاد برگزار کند.
با ماندن ده تا بیست میلیون نفر در خیابانها و تقاضای سقوط رژیم نه تنها همهی نهادها، رسانهها و دولتهای غربی که تا کنون از رفرم در نظام حمایت میکردهاند بلکه استمرارطلبان نیز به سمت براندازی خواهند پرید (نگاه کنید به مواضع دولتهای غربی در مورد ونزوئلا). با در نظر گرفتن همین موضوع است که مسئولیت تداوم رژیم نه بر گردن خارجیها و نه اپوزیسیون خارج کشور بلکه بر گردن مردمی است که میگویند جانشان به لب رسیده اما به نحو جمعی و گسترده اقدامی نمیکنند.