Monday, Jun 17, 2019

صفحه نخست » وقتی تمایلاتِ طبیعتِ تن آدمی به کنترل «اصول اخلاقی» (اسلام) درآیند، نیکروز اعظمی

Nikrooz_Azami.jpgپیش از اراده قاطع ما در بنا نهادن جمهوری اسلامی و پشت پا زدن به وجوه سکولاریسم در جامعه، به دلیل همسانی و همسنگی میان ما و سنت‌های جا خشک کرده در فرهنگ ما، نمی‌شد به فهمی نسبی راجع به تحولات اجتماعی که در شُرف تکوین در درون جامعه بود دست می‌یافتیم و به درک آن می‌رسیدیم و اینگونه تیشه بر ریشه‌اش نمی‌زدیم. و از این بدتر، هنوز که هنوز است و با وجود رخداد فاجعه بزرگ اجتماعی و اخلاقی که جامعه را به انحطاط و سقوط کامل کشانده نتوان حس و درکی داشت؛ که اگر می‌داشتیم در اشغال اصلاح حکومتی (دینی) اصلاح ناپذیر با رسوایی «اصول اخلاقی»‌اش که به همه سطوح جامعه اشاعه پیدا کرده فرصت در طٓبٓق اخلاص‌شان نمی‌سوزاندیم تا خود، در بطالت گذر عمر کنیم بی آنکه منشأ کمترین اثر باشیم. اگر تعداد بسیاری از ما نسبت به این فاجعه حساس می‌بودیم هرگز کارگزار یک حکومت دینی و دولت مطبوع آن اینطور بی شرم و حیا نمی‌توانست در مجامع بین المل نسبت به تن آدمی و تمایلات طبیعی‌اش اختیارداری کرده و آن را تابع «اصول اخلاقی» (اسلام) کند. میان پوشش اجبار اسلامی و نگاه اسلامی به تن و اعضاء بدن آدمی، مناسبت وجود دارد. و از همین می‌توان فهمید که در جامعه تماماً اسلامی ما چه رفتاری می‌توان با «همجنسگرایان» و «دگرباشان» داشت که نمونه‌اش را ما اینروزها از زبان یکی از کارگزاران این دولت «اعتدال» اسلامی در مصاحبه‌اش با خبرنگار خارجی شنیدیم.

آری «نخبگان» و «روشنفکران» ما در جمهوری اسلامی خرف تر از پیش شدند وقتی تاراجگران مال و منال و اخلاق این مرز و بوم باعث و بانی شدند تا زنان و حتا مردان کشورمان محتاج نان شب‌شان باشند و برایش تن فروشی کنند اما صدایی هم از آنها در نیاید که هیچ، با به اهتزاز درآوردن بیرق ضد امریکایی مردمی که به درستی می‌گویند «دشمن ما همینجاست» را منحرف کنند تا مبادا از جانب این مردم بر سیاست نابکار «بد و بدتر»‌شان خدشه وارد گردد. به پشتوانه چنین ضعفی تماماً منفعلانه از سوی «نخبگان» و «روشنفکران» ماست که در مجامع خارج از مرز با کمال وقاحت جولان می‌دهند که بله، ما طبق «اصول اخلاق» خودمان و «قانون» برآمده از آن رفتار می‌کنیم و به «قانون» مان «احترام» می‌گذاریم و هم از این منشأ هیچ حق اختیاری به تن خویش را برای انسان قائل نیستیم و با وجود چنین اختیارداری مشمئزکننده صدایی هم از محافل و رسانه‌هایمان بلند نشود تا بگوید «اصول اخلاق»‌تان در مرز اسلامی‌اش که ناقوس شوم مرگ اخلاق را از مدت‌ها پیش به صدا در آورده بود با تخریب روان و شخصیت ایرانی، ناهنجاری‌های روانی و اختلالات روحی انسان را بر پهنه ایران گستراند. صدایی که رسا باشد و خواب بی اخلاقانِ تصمیم گیرنده جسم و روان آدمی را آشفته کند و این را در مغزش فرو کند که تمایلات جنسی انسان بعنوان امر شخصی و از طبیعت جسم آدمی ست و خدشه بدان تحت هر عنوان تخریب روان وی است. تا بگوید از کدام «اصول اخلاق» دم می‌زنی و برای خبرنگار اروپایی از «قانون» برآمده از آن، افاده می‌کنی وقتی زنان و دختران ایران به عشرتکده‌های شیوخ منطقه فرستاده می‌شوند تا ظریف ترین و خصوصی ترین احساس طبیعی بدن خویش را برای این شیوخ به حراج گذارند؟ تن فروشی رواج یافته از سرِ ناچاری در جایی که چهل سال است دیگر نمی‌توان به آن لقب جامعه داد چونکه شلاق «اصول اخلاق» اسلامی آن را به شبه جامعه با مردمان بخت برگشته در امت تبدیل کرده، و تجاوز طائب‌ها و پادوهایش در جریان «جنبش سبز» به دخترجوان ترانه موسوی که دست آخر جسم بی جانش را به آتش سپردند و جزغاله شده‌اش را در بیابان رها کردند و همچنین تجاوز به پسران در زندان مخوف و بدنام کهریزک، تنها نمونه‌های بیشمار ضد اخلاق و حقوق انسانی ست که مسئولان این نظامِ مروج خشونت و تجاوز، در حق ایرانیان روا داشتند و می‌دارند.

باری، «اصول اخلاق» ادعایی و «قانون» برآمده از آن، مردان بی اخلاق را در همه سطوح کشور به کرسی‌های صدارت رساند تا جائیکه استاد از دانشجوی دختر زنجانی با وعده نمره قبولی از وی درخواست سکس نماید و وقتی رسوایی ماجرا از سوی دانشجویان برملا می‌شود، در نهایت امر، قاضی بی اخلاق ورق را بر ضد بیگناه و بنفع گناهکار بر می‌گرداند. و از این مضحک تر اینکه در چنین اوضاع احوال و فضای کاملاً تاریک ظلمانی و مجهول که همهء منفذ‌ها به روی کمترین نوری از روشنیِ اخلاق انسانی بسته است و به همین مناسب حضور هر ممکنی ناممکن، افرادی پیدا شوند که نُقل مجلس شده و با شیرین گویی‌های ساده دلانه حضوری از «ممکنات» را در جمهوری اسلامی خواب نما شوند و عزم خویشتن را جزم کرده باشند تا از طریق «علم سیاست» این ممکنات را ممکن سازند.

سیاست علم تأثیر گذاری در مفهوم سیاسی ست به هدف تحول نظام سیاسی در یک فرهنگ. و جایی که مفهوم سیاسیِ یک فرهنگ کاملاً با علوم از جمله علم سیاست بیگانه باشد کمترین اثربخشی بر نظام سیاسی ناممکن خواهد بود. چونکه در چنین ساختار مدیریتی سیاسی، نه با ممکنات، که با ناممکنات روبرو هستیم. درست است هر حوزه‌ای از علم سوای حوزهء دیگر علم است اما آنها بی ارتباط با یکدیگر نیستند. به مثال، نمی‌توان در فرهنگی که بویی از علم سیاست نبرده حضور علم اقتصاد ممکن باشد. یا فرهنگی که همواره با معیار سنجش دین خو گرفته بود و به همین میزانِ سطح، موضوع داشته، نمی‌توان از آن انتظار عقلی اندیشیدن و روش عقل نقاد داشت. چه جای تعجب که در غیبت رشته‌های علوم و دانش و معیار عقل سنجشگر که مسبب حال و روز امروزمان از همین غیبت است، اگر نظام دینی ساخته شود تا بخواهد چهل سال از طریق اِعمال «اصول اخلاق» تو بخوان تعدی و تجاوز، دوام آورد؟

چهل سال پیش ایرانی پس از یک دورهء کوتاه از زمان ملت به حساب آمدنش به مأموم خویشتنش بازگشت و از آن، امام‌اش را در ماه رویت کرد. در چنین رابطه‌ای از مأموم و امام بود که مرزها در واحدهای مختلف زندگی انسان ایرانی به مرزهای امت تنزل یافت که نه فقط حق اختیار نوع پوشش بلکه داشتن حق اختیار تن خود را هم ندارد و خارج شدن از این مرز تعیین شده، وی را با شلاق و مسخ شخصیت از سوی کارگزان و پادوهای این نظام خونریز و نااصلاح شدنی روبرو می‌کند. در چنین بی اختیاریِ مطلقِ انسانِ ایرانی در جایی که گویند نامش جامعه است، فقط می‌تواند «ظریف»‌ی پیدا شود تا خودش را به کوچه علی چپ زند یا نخواهد بفهمد که حق اختیار و کنترل هرکس بر تن خویش، حق اولیه و طبیعی وی است و مخدوش کردن آن ضد اخلاق و شئون انسانی. در نظامی با چنین اختیارات تام که در مسخ شخصیت افراد و جامعه موفق بوده سخن گفتن از ممکنات موجود در مأمن‌اش، اگر بی خردی نیست پس چیست؟

در حالی نظام دینی/اسلامی ایران مدعی مروج اخلاق در جامعه است که مبنایش بر دروغگویی استوار است و آن را به سراسر جامعه، اجتماع و خانواده و بطورکلی در تمام سطوح مناسباتی اشاعه داده و از آن ظریف‌ها برخواستند که به دروغ زندانی سیاسی را منکر می‌شوند تا میخ آزادی در جمهوری اسلامی را در اذهان اروپایی‌ها بکوبند وهر نوع شک و شبهه راجع به این نظام جور و جهل در ضدیت بی همتا‌اش با آزادی را از اذهان غربی‌ها بروبد تا مبادا پای نقض حقوق بشر به میان آید و مذاکرات را تحت شعاع قرار دهد.

اما سخن و پرسش اینست: در محدوده‌ای که چهل سال آزگار با زور و تزریق اخلاق اسلامی به عامه مردم و جامعه، کمترین سطح اخلاق انسانی را زیرپا نهاده و آن را به انحطاط کامل کشاند و جای درزی هم باقی نگذاشت تا امیدی به ترمیم آن باشد و ظریف‌ها نیز این محدوده را تأیید می‌کنند از کدام «ممکنات» درونی‌اش سخن می‌گویید که در و با رویا دیدنِ «علم سیاست» می‌خواهید چنین نظام سرمدی بی اخلاق را متحول کنید؟

این نظام بسط یافته از شلاق «اصول اخلاق» اسلامی با افسارگسیختگی «انقلابی»‌اش در خارج از مرزهای ایران و نقض پیمان‌های جهانی، ما را به آخر خط رساند که آنسویش محو و نیستی ست. اگر از جای مان برنخیزیم و تکانی به خود ندهیم در این جهان هر دم در حال تحولات بزرگ که بر همه چیز نظر دارد و چنگ می‌اندازد و از جایش می‌روبد، اگر پودر نشویم شقه شقه خواهیم شد. یا اگر رمز برانداختن این جمهور نااصلاح شدنی را کشف نکنیم و وی را از جایش بر نیندازیم فرصت را از کف داده‌ایم و ناچاراً تابع تصمیم و اراده دیگران خواهیم شد. تبلور اراده ما در همبستگی ملی، پادزهری خواهد بود بر این زهر «اصول اخلاق» تزریق شده در رگ‌های ایران و ایرانی.

نیکروز اعظمی



Copyright© 1998 - 2024 Gooya.com - سردبیر خبرنامه: [email protected] تبلیغات: [email protected] Cookie Policy