آلودن زبان به فحش و ناسزا، نه کار انسان خردمند است و نه کسی که جسارت مقابله ی رو در رو با لایق فحش و ناسزا را دارد.
می گویند زبان به ناسزا گشودن نشانه ی ضعف است و انسان قدرتمند هرگز دهان به زشتی نمی آلاید.
درست سخنی ست که می گویند و هیچ اگر و مگر ی هم ندارد.
و در مقابلِ کَسَکی که خود را هنرمند نام نهاده و زمانی جان و روان هزاران جوان را برای تاثیر گذاری در اختیار داشته، فحاشی و ناسزا گویی جز آسیب زدن به ناسزا دهنده حاصلی ندارد.
و باز افسوس و صد افسوس که این کس، که می توان به راحتی بر او دزد و سارق نام نهاد، هم دور از دسترس است و هم با رانت های در اختیارش، قوی و متکی به «بالادست»ها، و مایی که به خاطر ایستادن در مقابل «بالادست» ها، هست و نیست مان بر باد رفته، حتی امکان بازگشت به کشورمان و رو در روی این سارق قرار گرفتن و گفتن آن چه شایسته ی او ست نداریم.
لذا ناچاریم از راه دور حداقلِ آن چیزی که شایسته ی این فرد بدکار است نثارش کنیم بی آنکه شأن و شخصیت خود به کلمات تندی که شایسته ی اوست بیالاییم.
لذا آن چه در این مطلب «نمی نویسم» ولی آن را شایسته ی تهمینه میلانی، کارگردان و سارق و نقاش نمای بی آبرو می دانم مجازات اش دستکم هزار ضربه شلاق است، در قصابخانه ی جمهوری اسلامی که گناهکار را پاداش می دهند و بی گناه را ضربات شلاق.
و اما دلیل عصبانیت به حق من:
چند ماه پیش شنیدید که تهمینه میلانی، کارگردان سینما، سازنده ی «آتش بس» و «سوپر استار»، نمایشگاهی بر پا کرد از نقاشی های تمام کپی خودش، طوری که برای کشف کپی بودن و دزدی این خانم محترم فقط نیاز به دو چشم بینا بود و بدون تخصص هم می شد تردیدی در این دزدی هنری نداشت.
من در همان زمان مطلبی نوشتم با عنوان «آفرین خانم میلانی، آفرین!» و ویدئویی هم ساختم در این باره که سعی کردم با وجود زشتیِ کار این خانم، آرامش ام را تا جای ممکن حفظ کنم.
ولی آرامش در مقابل دزدی در روشنای روز چه معنی دارد؟ اگر ما یک خرده دزد را وسط خیابان گیر بیاوریم با او چه می کنیم؟ چه فرقی ست میان این زن دزد با فلان دزدک بی نام و نشان که اولی را با کلماتی محترمانه شماتت می کنیم و دومی را چک و لگد نثارش می کنیم؟
حال دزدی آشکار خانم بس نبود، رفته است شکایت برده است به قوه ی قضاییه ج.ا. که انتظار هر چیز از این دستگاه می رود جز عدالت.
و دادگاه حکم داده است به ۳۵ ضربه شلاق، نه به جرم دزدی سرکار خانم، بلکه به خاطر بیان این که آثار خانم دزدی ست از طرف یک دانشجو. به عبارتی دانشجو، به خانم دزد اهانت کرده است که به او گفته است دزد!
فیا عجبا عجبا از مملکت اسلام! فیا عجبا عجبا از هنرمند این مملکت! مملکتی که برای مَثَلِ «سنگ را بسته و سگ را گشوده اند» هر روز مصداقی جدید می سازد!
و کاش فاجعه به همین جا ختم می شد. ببنید زن سارق، بعد از صدور حکم شلاق برای دانشجوی بینوا چه افاضاتی فرموده است:
«منتقدِ «نه عزیز»! بر هم زننده ی نمایشگاه اول ام!
حس خوبی ندارم.
و قرار نیست ایشون هم شلاق بخوره.
قراره بی احترامی به کرامت انسانی رو متوقف کنه و به جای استفاده از ادبیات نامناسب، برای نقد دیگران، روش متمدنانه پیش بگیره و موجب آزار نشه.
و اگر این کار رو تمرین کنه، شلاقی در کار نیست.
در ضمن، این حکم یک ماهه اعلام شده و من به حرمت انسانی کسی که هیچ گونه احترامی به انسان ها قائل نیست، کلامی در صفحه ام منعکس نکردم. ولی باز هم دوستان بی خرد و خودخواه ایشان کارِ خودشان را کردند...»
... و چقدر زور دارد این قلماشی ها و یاوه گویی ها را از این آدم شنیدن و در مقابل وقاحت و طلبکاری این دزد، زبان در دهان نگاه داشتن!
بنابراین باورِ فیلمساز «دو زن» و «نیمه ی پنهان» به تادیب با شلاق است که اگر طرف مقابل، نقد متمدنانه بکند «شلاقی در کار نیست»!
و فقط یک سوال من از این دزد معتقد به شلاق:
لطفا بفرمایید، سالی که شما را دستگیر کردند و به مدت یک هفته در زندان بودید، آقای تان، جناب نیک بین، تهیه کننده ای که در فیلم «نیمه پنهان» هم، نقش جالبی ایفا نمود، با چه کسانی برای آزاد کردن شما تماس گرفت، که کارساز شد و از دفتر خامنه ای پیغام آمد که شما را آزاد کنند؟
لطفا اسامی آن آقایان را به ما هم بگویید تا بلکه ما از آن ها خواهش کنیم که کاری کنند، حضرت آقا، حکم ۳۵ ضربه شلاق دانشجو، مهیار بهرام اصل را نیز مانند حکم شما نادیده بگیرند و این لقمه ی درشت، در فرداهای ایران توی گلوی تان گیر نکند و خدای نکرده خفه نشوید!
درگیری خونین در قطار شهری مشهد
ماجرای مرگ معمار زن در استخر ویلای لواسان