دیپلماسی ایرانی - تهران
فراخوان تشکیل یک ناوگان دریایی اروپایی برای "حفاظت از امنیت دریانوردی" در خلیج فارس، آخرین حلقه زنجیره تحولاتی است که پس از تشدید محاصره اقتصادی ایران توسط آمریکا به وقوع می پیوندد.
با لغو معافیت موقت خریداران عمده نفت ایران، صادرات نفت آن به کمترین میزان خود در سال های گذشته رسید و این امر مشوق تهران برای تلافی جویی و مقابله به مثل شد.
راهبرد ایران پس از خروج آمریکا از برجام، مبتنی بر صبر استراتژیک بوده است: نه به مذاکره و پرهیز از جنگ. گوشه چشم اصلی هم به شرکای اروپایی برجام بود که بدعهدی آمریکا را جبران و از میزان فشارها به ایران بکاهند.
یک سال پس از خروج آمریکا اما نه تنها اروپایی ها نتوانستند یا نخواستند ابتکار عمل مستقل و موثری داشته باشند، بلکه با تشدید تحریم های نفتی آمریکا، آخرین امیدهای ایران برای احیای برجام از میان رفت.
در این مقطع تهران تصمیم گرفت از گوشه رینگ خارج و هزینه یکجانبه گرایی آمریکا را با اروپایی ها و کشورهای عرب حاشیه خلیج فارس تقسیم کند.
کاهش تعهدات برجامی، گسترش جنگ در یمن و کشیده شدن آن به عمق خاک سعودی و سلسله حوادثی که در خلیج فارس رخ داد، تحولاتی هستند که باید در این چارچوب دیده شوند.
تحولاتی که امنیت کشتیرانی در منطقه را با تردید مواجه کزد، هزینه بیمه نفتکش ها را بالا برد و به افزایش جهانی قیمت نفت منجر شد.
این اتفاق البته به معنای دگرگونی در راهبرد اصلی ایران نیست که همچنان نه طالب جنگ است و نه آماده مذاکره مطابق دستور کار تیم ترامپ. در واقع نیت ایران این است از انزوای فعلی خارج شود تا در شرایطی مساعدتر و بر اساس دستور کاری متفاوت به مذاکره بپردازد.
جالب این است که عکس العمل آمریکا طی این مدت تا حد زیادی محتاطانه و خویشتن دارانه بوده است. درست مانند استراتژی آن در سوریه که مبتنی بر اهداف محدود است و دارای سویه های مبهم و نامشخص بسیار.
راهبرد جدید ایران برای تاثیرگذاری البته محتاج آن است، تنشها در سطح محدودی باقی بماند و به دور جدیدی از جنگ نفتکش ها مشابه دهه شصت منجر نشود. در واقع هدف نه جنگ بلکه نشان دادن شبح جنگ است تا کشورهای عرب و اروپایی بترسند و سیاست مستقل تری در پیش بگیرند.
کاخ سفید هم با درک این موضوع درست بر خلاف هدف ایران، در پی کشاندن کشورهای اروپایی به ورطه بحران و نزدیک کردن مواضع آنها به خود است.
تشکیل ناوگان دریایی اروپا در خلیج فارس و دریای عمان تنها پس از آن به میان آمد که آمریکایی ها به شیوه ای معنادار حاضر نشدند به تنهایی به مقابله با چالش های پیش آمده بپردازند. در واقع آنها هم می کوشند مواضع اروپا را به خود نزدیک و اجماعی بین المللی بوجود آورند. زورآزمایی میان ایران و انگلیس بر سر توقیف نفتکش های یکدیگر از این لحاظ حائز اهمیت است.
آیا در ذیل ایجاد یک ساز و کار حمایتی برای مقابله با ناامنی در تنگه هرمز مواضع اروپا را به آمریکا نزدیک می کند و یا برعکس آمریکا را بدلیل یکجانبه گرایی در ایجاد وضع موجود مقصر می داند و در پی ایجاد نقشی مستقل تر و موازنه های جدید بر می آید؟
از آخرین مداخله مستقل اروپا در خاورمیانه ـ تهاجم مشترک فرانسه و انگلیس به مصر بر سر مالکیت آبراهه سوئز ـ بیش از شش دهه می گذرد که با سرزنش آمریکا و اخطار شوروی سابق به یک ناکامی بزرگ تبدیل و ناقوس مرگ نقش خاورمیانه ای اروپا را به صدا در آورد.
اکنون هم نه می توان از اروپا انتظار نجات برجام را داشت و نه تامین آبراهه های بین المللی بدون حمایت آمریکا را.
این به معنای آن است که اگر روزی بر سر دوراهی انتخاب قرار گیرد، طرف آمریکا را می گیرد. درست است بر خلاف اسرائیل و کشورهای عرب، ایران و اروپا و آمریکا هیچ یک خواهان جنگ نیستند، اما اگر راهکاری برای کنترل سطح تنش یافت نشود، همیشه احتمال درگیری وجود خواهد داشت.
در کوتاه مدت مطلوب ایران ادامه سیاست تهاجمی به صورت کنترل شده و محدود است. سیاستی که به جنگ منجر نشود ولی ایران را از نقش قربانی خارج و هزینه ها را سرشکن کند.
نوع پاسخ طرف های اروپایی به این چالش کلید معما است. به ایران امتیاز می دهند، به آمریکا نزدیک می شوند و یا عرب ها را از تداوم سیاست فشار حداکثری به می ترسانند. باید دید قضیه نفتکش انگلیسی در نهایت چگونه خاتمه می یابد.