Tuesday, Aug 13, 2019

صفحه نخست » ضرورت مبرم تفکر مستقل و خودسالاری، احد قربانی دهناری

Ahad_Ghorbani_Dehnari.jpgجستارگشائی


دموکراسی بدون تفکر مستقل توده‌ها معنی ندارد. این وظیفه مبرم و دائمی رهبران، توده‌ها، هنرمندان و اندیشمندان است که دائمن تشویق به تفکر مستقل کنند. راه آنرا نشان دهند و موانع آنرا شناسائی، افشا و برطرف کنند. انسان خودسالار، ناوابسته و اندیشنده سرمایه‌ای کلان جامعه و منبع بی‌بدیل آرمان، اندیشه، آرا و ایده‌های نوین است.
ما تنها زمانی می‌توانیم از توان بی‌نهایت تفکر جمعی خود بهرهمند شویم که تفکر مستقل عادت و مَلَکَه ذهنی و صفت راسخ تفکر همه‌ی ما شود و در هیچ زمانی و در هیچ کاری فراموش نشود.
یکی از نمودهای عدم تفکر مستقل نازائی فرهنگی و علمی است. دیگر نمود‌ بارز عدم تفکر مستقل، شرکت نکردن در سیاست و سرنوشت کشور است. انسان غیرسیاسی وجود ندارد. کسی که در سیاست برای تغییر وضع ناگوار موجود فعالانه شرکت نمی‌کند، وفادارترین پشتیبان رژیم موجود است. تلاش در جهت تغییر و سرنگونی رژیم بی‌کفایت و یا فاسد نه تنها جرم نیست بلکه وظیفه انسانی، اجتماعی و اخلاقی هر انسان است. وقتی ما در سیاست شرکت نمی‌کنیم به این معنی است که به دیگران اجازه می‌دهیم بجای ما تصمیم بگیرند.
تفکر مستقل از دو جزء سازش‌ناپذیر، کوتاه‌نیامدنی و درهم تنیده تشکیل شده‌است: تفکر و استقلال. "استقلال" به معنای آزادی از هرگونه محدودیت، چارچوب و اقتدار (Authority)، چه اقتدار مشروع سنتی، چه اقتدار مشروع پیشوائی، چه اقتدار مشروع عقلی و قانونی. "تفکر" به معنای همیشه در چهارچوب منطق و عقلانیت ماندن است.

پرورش اندیشه ناوابسته


ما باید به مهارت‌های تفکر مستقل مجهز شویم. با چنین مهارت‌هایی یاد می‌گیریم که چگونه جهان و زندگی را بر اساس تجربه و مشاهدات شخصی خود بفهمیم و درک کنیم و در زندگی تصمیمات آگاهانه بگیریم. با این مهارت‌ها در زندگی موفق‌تر و کاراتر می‌شویم. خوداستواری ما تقویت می‌شود و توانایی یادگیری از اشتباهات خود در زندگی را کسب می‌کنیم.
هنگامی که پاسخ‌ها و راه حل‌های ساده و گاه عوام‌فریبانه به پرسش‌ها و مسائل پیچیده را زیر علامت پرسش می‌بریم و از آن دست می‌کشیم، وارد هزارتوی (Labyrinth) تفکر مستقل می‌شویم. سپس در این هزارتو با شک و تردید به اینکه آیا نظر ما درست و یا ایده ما عملی است، دست و پنجه نرم می‌کنیم. وقتی وارد راه پیداکردن در هزارتو و بیرون آمدن از آن و ارائه‌ی نظر و یا راهگشائی مستقل، ویژگی و صفاتی می‌طلبد که برای آن باید بسیار تمرین و تجربه کرد.
چگونه می‌توان اندیشمند ناوابسته شد؟ توانِ اندیشیدن مستقل مانند همه مهارت‌های دیگر، با توجه بیشتر به محیط، با تقویت اعتماد به نفس، با تمرین و ممارست بهبود می‌یابد. بی‌شک هر فرد اگر بخواهد راه‌های ابتکاری مناسب شرایط خود را برای نیل به تفکر مستقل و دیدگاه انتقادی هم پیدا می‌کند. برخی مهارت‌های ضروری این فرایند را باهم بررسی ‌کنیم:


بنیادترین گام، خواستن


نخستین و بنیادی‌ترین گام در را تفکر مستقل، قانع کردن خودمان است که آرزو کنیم و بخواهیم مستقلن فکر کنیم. هیچ اطلاع و هیچ حقیقتی را بدون محک زدن، راستی‌آزمایی (fact-checking)، منطق، عقلانیت و داوری خویشتن خویش نپذیریم.


رهائی از چهارچوب‌ها


اندیشمند ناوابسته باید خود را از همه چارچوب‌های محدود کننده و ایده‌کُش رها سازد. چهارچوب‌ها آگاهانه و یا ناخودآگاه ما را از بیان و پیگیری ایده‌های جدید ناامید می‌کنند. آنچه ما برای رعایت خانواده، دوستان، جامعه، سنت‌ها، اخلاق، مذهب‌ها، ایدئولوژی‌ها، شخصیت‌ها و... خود را محدود و سانسور می‌کنیم آشکار‌تر و مبارزه با آنها ساده‌تر است. ولی ما سانسور‌ها و ترمزهای ناخودآگاه (unconscious) فراوانی داریم که اکثریت اندیشه و رفتار ما را مدیریت می‌کند و شناخت آن و غلبه بر آن خودشناسی و تلاش بیحدی می‌طلبد.
با آزاد شدن از این چارچوب‌هاست که ما توانایی تفکر آزادانه و ناوابسته را به دست می‌آوردیم و فکر ما در مسیر پر پیچ و خم آفرینش نو قرار می‌گیرد. بعد از این رهائی دانش و بینش خود را با روشی متفاوت ارزیابی و کاوش خواهیم کرد. مهارت شناسائی و بکارگیری بسیاری از توانائی‌های خود را به دست می‌آوریم. این فرایند به ما کمک می‌کند تا دیدگاه و چشم‌انداز کاملن نوینی از مشاهده پدیده‌ها و چیزها در خود پرورش و تکامل دهیم. بی‍شک برخی از استعدادهای نهفته‌ی خود را نیز شناسایی می‌کنیم.


پرسشگری، اصلی‌ترین ابزار


هرگاه اطلاعات و یا حقیقتی ارائه می‌شود همیشه باید از خودمان بپرسیم آیا این اطلاعات راست، درست و عقلانی است؟
انسان‌های وابسته بدون نقد و بررسی آنچه به آنها که اطلاع یا آموزش داده می‌شود را می‌پذیرند و به ندرت اطلاعات را زیر سؤال می‌برند یا از خود می‌پرسند که آیا این اطلاعات واقعن منطقی هستند. متفکران مستقل به جای اینکه اندیشه‌های دیگران بپذیرند، نیاز به درک جهان و هستی بر اساس مشاهدات و تجربیات شخصی خود دارند.
یکی از کاراترین ابزار اندشمند ناوابسته پرسیدن و زیرپرسش بردن است. باید پرسشگری سیری‌ناپذیر بود. مردم با کمال میل در مورد خود و تجربیاتشان صحبت می‌کنند و وقتی ما با علاقه، صادقانه و صمیمانه به روایت‌های آنها گوش دهیم، اطلاعات باورنکردنی کسب می‌کنیم که می‌تواند ارزش‌ها، اعتقادات و دیدگاه‌های ما را غنی کند و حتی به چالش بکشد.
کنجکاوی و پرسشگری زندگی ما را جالب، جذاب، رنگین و پرکِشِش می‌کند. هر روز دلیلی نوین برای لبخند زدن، درسی جدید برای آموختن، علتی تازه برای خشنود بودن، رازی نوباوه برای گشودن و انگیزه‌ای تازه برای پژوهش داریم.
اما پرسشگری هرچند بسیار لازم است، ولی کافی نیست. برای نیل به تفکر مستقل باید همه حقایق‌، اعتقادها و دگم‌ها را بی‌رحمانه زیر پرسش ببریم. در باره وقوع و یا عدم وقوع هر پدیده‌ای پی‌جو و کنجکاو باشیم. نظریه‌های گوناگون را بررسی کنیم. سعی کنیم نظریه خودمان را فرمولبندی کنیم و از نتیجه‌گیری خود به روشنی دفاع کنیم.
مادرِ اندیشه‌ی ناوابسته و گسترش افق و دیدگاه‌ها، مشاهده فعال مردم و محیط و جذب و تجزیه و تحلیل مشاهدات است. بیشتر ما آنقدر غرق در فعالیتهای روزمره خود هستیم که هرگز متوجه حوادث و تغییرات در محیط و مردم نمی‌شویم. انسان‌ها و نگرش آنها تغییر می‌کنند، روش‌های انجام کارها تغییر می‌کنند، معیارها و شرایط زندگی تغییر می‌کنند. از آنجائی که سخت درگیر روزمرگی هستیم، این تغییرات دائمی و تدریجی را از دست می‌دهیم. برای تفکر مستقل و دیدِ انتقادی، ضروری است که بر مشاهدات خود تمرکز و توجه کنیم و آنها را جذب وثبت و جمع‌آوری و تجزیه و تحلیل کنیم. این کار به ما در تغییر روند تفکرمان و غنای بینش ما، کمک شایانی خواهد کرد.


یک پرسش فقط یک پاسخ ندارد


برای بسیاری از پرسش‌ها ممکن است بیش از یک پاسخ صحیح وجود داشته باشد. افزون برآن، یک پاسخ هر چند "صحیح" ذهنی است نه عینی و حقیقت مطلق. از اینرو باید همواره برای تصحیح، تکمیل، سازش و رواداری، به ویژه در مسائل اجتماعی و اعتقادی، جا بگذاریم.


خواندن نظرات دیگران، پنجره‌ای به کهکشان اندیشه‌ها


برای مستقل اندیشیدن باید بسیار خواند و بسیار شنید. ولی در همه‌خواندن‌ها و شنیدن‌ها فعال و سنجشگر بود. خواندن و شنیدن منفعلانه شاید بر محفوظات ما بیفزاید، اما کمکی به اندیشیدن مستقل نمی‌کند. شاید یک راه عملی این باشد که پس از خواندن یک کتاب و یا یک مقاله و شنیدن یک مصاحبه و یا یک سخنرانی از خودمان بپرسیم: سه نکته خوب، درست، برجسته و یا مثبت اثر که چیست و سه نکته بد، ضعیف، نادرست و یا منفی اثر کدام است؟ با این روش اثر را موشکافی و با دقت بیشتر بررسی می‌کنیم.
ما می‌توانیم با خواندن اندیشه‌های دیگران، دنیای خود را گسترش دهیم. به ویژه، با خواندن نظر کسانی که با آنها مخالفیم می‌توانیم نظرات خود را به چالش بکشیم. خود را بجای مخالفان خود قرار دهیم و سعی کنیم با استدلال‌های آنها آشنا شویم و آنها را درک کنیم. با افرادی که نظرات مخالف ما دارند تعامل و داد و ستد داشته باشیم. با افراد سنین مختلف، نژادها و قومیت‌های گوناگون، جنسیت، گرایش جنسی، وابستگی سیاسی، سطح اقتصادی و اجتماعی گوناگون معاشرت و تبادل نظر داشته باشیم. با افرادی که نظرات مخالف ما دارند چای یا قهوه بخوریم و ملاقات‌های کوتاه و غیررسمی داشته باشیم. در ملاقات‌ها نیازی نیست که به رفع مشکلات یا اختلافات بپردازیم و یا نظر مخالفان را افشا یا مغلوب کنیم. قبل از هر چیز، سعی کنیم با انسان و شخصِ مخالف نظری خود آشنا شویم. به ویژه نظرات انتقادی که با صداقت و بی‌تعارف و شجاعانه بیان می‌شود، گوش کنیم. بی‌شک مشترکاتی پیدا می‌کنیم که از آن بی اطلاع بوده‌ایم و می‌تواند ما را بهم نزدیک‌تر کند. این شناخت به ما کمک می‌کند تا نسبت به نظرات آنها بازتر و نزدیکتر باشیم و به تفکر اصلی خود کمتر دلبسته، افراطی و و سرسپرده.
ما باید از کتاب‌خوانی و رسانه‌های اجتماعی پرسه‌زنی برای سرگرمی و گذران وقت اجتناب کنیم و به خواندن و پژوهش در رسانه‌های اجتماعی برای به چالش گرفتن و غنا و ارتقا اندیشه ما بپردازیم.
تجربه شخصی من ملاقات من با زنده یاد داریوش همایون است. با او شدیدن مخالف بود. روشنفکری که بدون انتقاد در خدمت دیکتاتور در آمد. وقتی با این وزیر اطلاعات و جهانگردی و سخنگوی دولت پهلوی دوم و قائم مقام دبیر کل حزب رستاخیز در گوتنبرگ صحبت کردم، با وجود مخالفت با بسیاری از نظراتش، از آنهمه پیشداوری خودم نسبت به این انسان فرهیخته، سخت شرمنده شدم.


تقویت من و فردگرائی


تقویت من انسان‌ها و کوتاه کردن دست جمع و سنت و چارچوب‌ها از حریم خصوصی افراد یکی از اصلی‌ترین زمینه تقویت تفکر مستقل و اراده معطوف به عمل آزاد و خودسالار است. سانسور رایج به خاطر جمع، به خاطر سنت، به خاطر آبرو و... دشمن شماره یک تفکر مستقل است. باید دست و پایمان را از این زنجیرهای آشکار و نهان آزاد کنیم.
مرعوب کردن دیگران با اتوریته معنوی، به کمک دانش، تقوا و شهرت هم دیکتاتوری است. رهبران باید امکان بیان بی‌واهمه را برای عموم فراهم کنند. نه از پیش رفتن مطلوب است و نه از پس آمدن. ما باید باهم رفتن و همگام رفتن را بیاموزیم.
یکی از بزرگترین مانع نیل به دموکراسی و سکولاریسم در ایران عدم وجود تفکر مستقل در ما و عدم وجود منِ نیرومند و خودسالار است. فرهنگ مرید و مرادی، مرجع و مقلدی، رئیس و مرئوسی، پیروی بی‌چون و چرا، اندیشه‌ی چاره‌گر، پاسخ‌اندیش و راهگشا را تنبل کرده و یا به کلی از کار می‌اندازد.
سازمان‌ها و احزاب ما به تفکر مستقل و اعضای خودسالار ارج نمی‌نهند بلکه آنها را چون مانع می‌نگرند. عضویت در یک سازمان سیاسی و اجتماعی نباید شخصیت عضو را خُرد کند و او را پیرو بی‌چون چرای رهبری و یا برنامه سازد. تکامل و پیشرفت یک سازمان تنها با تلاش دسته‌جمعی اعضای آن و با خرد، داوری و تشخیص مستقل و همگانی عملی است.
یکی از بنیادترین ویژگی اندیشیدن ناوابسته، اعتماد به نفس است. بسیاری از افراد ایده‌های نو و یا دید انتقادی سازنده دارند، ولی تعداد کمی از آنها ایده‌ها و یافته‌های خود را علنی می‌کنند و یا در راه عملی‌شدن آن می‌کوشند. پیروزمندان این میدان کسانی هستند که من قوی و خودباوری استوار دارند وبا شجاعت نظرات خود را بیان و از آن دفاع می‌کنند.


کار روی پروژه‌های پژوهشی


کارکردن روی پروژه‌های پژوهشی و یا تحقیق روی مسائل و مشکلات مشخص علمی یا اجتماعی، اندیشیدن ناوابسته ما را تقویت می‌کند. این کار اگر جمعی و در گروه‌های مثلن سه تا پنج نفری انجام شود، بسیار کارآمدتر است. به عنوان نمونه، می‌توان روی چگونگی تنظیم قانون اساسی مشروطیت در ایران پژوهش کرد. چگونه این قانون تدوین و تصویب شد؟ نظرهای گوناگون چه بود؟ چه کسانی و چگونه سازش کردند؟ یا شاید به این پرسش پاسخ داد: افزایش سریع جمعیت در ایران مثبت است یا منفی؟ و یا شاید: چگونه جوانان به اعتیاد روی می‌آورند و چگونه می‌توان از این فاجعه پیشگیری کرد؟ مسلمن شما با نگاه به محیط خود، عرصه جالب‌تر و مبرم‌تری برای پژوهش پیدا می‌کنید. اصل اندیشیدن مستقل، پیگیر و هدفمند روی مسئله مشخص است.
نتیجه پژوهش باید منتشر شود و ما با نظرات موافق و مخالف برخورد کنیم. برای اندیشه ناوابسته ما باید خود را درگیر حل مسائل و پاسخ‌‌دادن به پرسش‌های دشوار بکنیم و در این درگیری فکری، اندیشه خود را صیقل دهیم.


مسافرت، گشودن چشمان به دنیای دیگر


ما باید ذهن خود را با آشنائی با فرهنگ‌ها، تمدن‌ها و تجربیات مختلف باز کنیم و تجربه زندگی خود را غنا ‌بخشیم. به نقاط مختلف کشور خودمان و همچنین کشورهای خارجی سفر کنیم. با سفر، چشمان خود را به دنیای دیگر و رنگارنگ باز کنیم.
سفر افق دید ما را گسترش می‌دهد و چشم ما را به روش‌های جدید و متفاوت زندگی، سنت‌ها، انسان‌های جدید، محیط‌ها و فعالیت هایی جدید که ممکن است در کشور خود هرگز ندیده باشیم باز می‌کند.
افرادی که سفر نکرده‌اند و یا نمی‌کنند عمومن دیدی تنگ‌نظرانه به جامعه دارند و این امر گزینه‌های قابل قبول آنها برای زندگی را به حداقل می‌رساند.
تجربه شخصی من، دیدن شوروی و اروپاست. تصویر و تصور من قبل از مسافرت به این کشورها با واقعیتی که دیدم، به هیچوجه همخوانی نداشت.


اندیشیدن ناوابسته دلیری می‌طلبد


اندیشیدن ناوابسته کار ساده‌ای نیست. انسان همیشه در مسیری است که پیش از آن پیموده نشده است. باید با اعتماد به نفس، دلیری و پشتکار در این راه گام زد. دنباله‌روی از دیگران گزینه‌ای آسان یا ایمن بنظر می‌رسد ولی در دراز مدت پیامدهای جبران‌ناپذیر دارد. این ذهن فعال و اندیشنده و ناوابسته است که درها را به روی فرصت نو باز می‌کند و اندیشه‌های نو پرورش می‌دهد و ما را به سطح بالاتری از خودآگاهی و آگاهی ارتقا می‌دهد. اندیشه نو و مستقل تنها از تمرین خلاقانه، با اندیشیدن و عمل کردن و تجربه کردن حاصل می‌شود.
ما انسان‌ها تمایل شدید داریم از مسیرهای رفته برویم و کارهای‌های رروزه خودمان را تکرار کنیم، به زبانی دیگر با خلبان خودکار (autopilot) عمل کنیم. خوردن همان غذاها، تماشای همان نوع فیلم‌ها، حضور در کنسرت‌های خاص، خواندن کتاب‌های خاص و گفتگو با افراد همفکر. با انجام فعالیتها عادت‌گونه امکانات بسیاری را در زندگی از دست می‌دهیم.
وقتی مباحث جدید را یاد می‌گیریم، انسان‌ها جدید ملاقات می‌کنیم، و یا درگیر فعالیت‌های جدید می‌شویم، شناخت و اطلاعات بیشتری در باره خودمان، دیگران و جهان کسب می‌کنیم. بینش جدید پیدا می‌کنیم و سطح تفکر کنونی ما ارتقا می‌یابد.
ما باید به اندیشیدن خطر کنیم. همیشه این امکان را داریم با تفکر مستقل ما به اندیشه‌های نوین و راه حل‌هایی بدیع که هرگز تا کنون کوشش و آزمایش نشده دست یابیم.


گام‌زدن در مسیری متفاوت، ناهمرنگ با جماعت


بی‌شک ضرب‌المثل «خواهی نشوی رسوا، همرنگ جماعت شو.» رهنمودی سازنده و برتری‌بخش نیست. شاید ما را از رسوا شدن نجات دهد ولی تفکر مستقل، نوآوری و نوجوئی را غیرممکن می‌کند. همیشه وقتی اکثریت راهی را می‌روند و اندیشه‌ای که دارند، راه و اندیشه درست نیست. اگر نوآوران، مخترعان و کاشفان بزرگ از ضرب‌المثل ما پیروی می‌کردند، زمین هنوز هموار بود، برق ناشناخته و حقوق بشر بیان ناشده.
همواره تفکر و روش رایج بهترین جایگزین نیست. نباید احساساتی شد. باید منطقی و عقلانی فکر کنیم. جوانب مثبت و منفی گزینه و یا اندیشه را موشکافانه بررسی کنیم. بجای همرنگ جماعت شدن و کورکورانه از آنها پیروی کردن، باید بر اساس آنچه که درست و مناسب است عمل کنیم.
ما انسان‌ها موجودی اجتماعی هستیم و دوست داریم با جمع اشتراک داشته باشیم و به راحتی با جریان همراه می‌شویم. ما همه از عقل و منطق برخورداریم، ولی عده کمی از ما شجاعت استفاده و بکارگیری عقلانیت در همه زمینه‌ را دارند. باید تلاش کنیم و مطمئن شویم، بدون حسابگری‌های گوناگون، همواره عقلانی و منطقی فکر می‌کنیم. بخاطر داشته باشیم، هرچه بیشتر فکر کنیم، توانایی‌های ذهنی ما بیشتر می‌شود. بنابراین همیشه از پیروی و تقلید اندیشه دیگران خودداری کنیم و به منطق و عقلانیت خود اتکا کنیم.


عاشق چالش‌ها


یک‌بار دیگر عاشق شوید، عاشق بی‌قرار. تا لذت زندگی باعشق رابیشتر درک کنید. این‌ بار نه عاشق چشمانی که تمام وجود شما را می‌لرزاند، نه پستان‌های درشت و سفید به رنگ شیر و یا آغوشی گرم که بهارش شما را به معراج می‌برد، بلکه عاشق چالش‌هایی شوید که ارزشها، عقاید، پیشداوری‌ها و داوری‌های شما را به چالش می‌گیرند و ببنید که زندگی بر امواج ناآرام چالش‌ها چه زیباست. بیشتر مردم دوست ندارند که ارزشها، عقاید، پیشداوری‌ها و داوری‌های آنها به چالش کشیده شود. آنها به جواب‌های ساده پیشینیان به مسائل پیچیده و بغرنج راضی هستند و به آن ایمان دارند. این جواب‌ها را حقایق مطلق می‌دانند و خود را متولی این حقایق مطلق و دیگران را نادرست و مستحق محو شدن. اما فقط با شنیدن دیدگاههای متفاوت و اندیشیده مستقل خودمان است که خودمان و دیگران و جهان را بیشر می‌شناسیم. اگر فقط به شنیدن و خواندن مطالبی که دوست داریم بشنویم اتکا کنیم و اندیشه‌های انتقادی را حذف کنیم، یکی از اصلی‌ترین منبع رشد و تکامل خود را از بین می‌بریم.
اندیشیدن مستقل و امکانات جدید آنرا را تمرین و تجربه کنیم تا ببینیم زندگی چقدر زیباتر می‌شود و آفرینش و پروردن اندیشه جدید و ناوابسته چه لذت‌بخش است. مهمتر از همه چقدر مردم، جامعه و جهان به این آفرینش ما و این تفکر مستقل ما نیازمندند. تفکر مستقل و آفرینش نوین ما، نه تنها باعث خرسندی ماست، بلکه هزاران نفر دیگر را نیز شاد خواهد کرد.
تمام توان خود را بکار گیریم تا یک متفکر مستقل و خودسالار باشیم. به دیگران هم الهام دهیم تا انسان و جامعه وجهان را کاوش کنند، دیدگاه‌های خود را به چالش بکشند، کنجکاو شوند، و با هم رشد و تکامل، همزیستی و رواداری گسترده‌ای را تجربه کنیم و امکانات جدید زندگی را کشف و به کمال و سازندگی زندگی کنیم. دنیای ما خیلی بزرگ است و برای همه ما جا دارد. دانسته‌های ما در مقابل نادانسته‌های ما بی‌نهایت ناچیز است و تلاش جمعی و تفکر مستقل و نوآور همه‌ی ما، همه‌ی ما بدون هیچ استثنا را می‌طلبد تا فرهنگ فرهنگ پیروی کورکورانه، مرید و مرادی، مرجع و مقلدی، رئیس و مرئوسی نفی و از آن گذر کنیم و جهان آفرینش سازندگی گام بگذاریم.


قانون یانته


در جامعه کسانی هستند که خود با تفکر مستقل و آفرینش میانه‌ای ندارند و سخت از پیشرفت و درخشش دیگران آزرده می‌شوند.
شاید بهترین توصیف این دسته مخالفان تفکر مستقل و ابراز آن در قانون یانته (Law of Jante) آمده باشد. این مفهوم را نخستین بار آکسل ساندموسه (Aksel Sandemose) ‏ نویسندهٔ دانمارکی-نروژی در رمان «پناهنده‌ای از مسیر خود می‌گذرد» (En flyktning krysser sitt spor) در سال ۱۹۳۳ ضرب زد.
از این اصطلاح برای بیان نگرش خوارکننده‌ بعضی‌ افراد نسبت به فردگرایی و موفقیت فردی استفاده می‌شود و بازگوکننده ذهنیتی است که تلاش فردی را ناچیز جلوه می‌دهد و تمام توجهش را به تلاش جمعی معطوف می‌دارد. این قانون ده ماده دارد:
نباید فکر کنی که تو کسی هستی.
نباید فکر کنی که به خوبی مائی.
نباید فکر کنی که از ما باهوش‌تری.
نباید تصور کنی که از ما بهتری.
نباید فکر کنی که بیشتر از ما می‌دانی.
نباید فکر کنی که از ما مهم‌تری.
نباید فکر کنی که به درد چیزی می‌خوری.
نباید به کارهای ما بخندی.
نباید فکر کنی کسی برایت اهمیت قائل است.
نباید فکر کنی می‌توانی به ما چیزی یاد بدهی.
با مطالعه قانون یانته و پرهیز از دنباله‌روی از مواد دهگانه آن می‌توانیم بهتر فردگرائی و من خود را تقویت کنیم و تفکر ناوابسته و خودسالار را به عادت و خصلت خود فرابرویانیم.


خودشیفتگی


اقتدارگرایان، جمع‌گرایان افراطی و خودشیفتگان از اصلی‌ترین موانع تفکر مستقل دیگران هستند. خودشیفتگی (Narcissism) عشق افراطی به خود و تکیه بر خودانگاشت‌های درونی است. خودشیفتگی به‌ویژه در رهبران سیاسی ویرانگر است. هیتلر، استالین و خمینی نمونه‌های از انسان‌ها‌ی خودشیفته بودند که با این ویژگی در سطح رهبری زخم‌های فراموش‌نشدنی به بشریت زده‌اند.


نظر شما


خیلی خوشحال می‌شوم اگر تجربه و نظرات خودتان را با من در زمینه تفکر مستقل و اصیل و مبتکرانه با من در میان بگذارید. به نظر شما چگونه می‌توانیم از فرهنگ پیروی کورکورانه، مرید و مرادی، مرجع و مقلدی، رئیس و مرئوسی گذر کنیم؟

احد قربانی دهناری

[email protected]
http://ahad-ghorbani.com
http://telegram.me/ahaddehnari
https://t.me/AhadGhorbaniDehnari
http://www.facebook.com/ahad.ghorbani.dehari

برای مطالعه بیشتر
Benjafield, John G. (1993). Thinking Critically About Research Methods. UK: Pearson
Bowell, Tracy. (2014). Critical Thinking. UK: Routledge
Cottrell, Stella (2017). Critical Thinking Skills: Effective Analysis, Argument and Reflection. UK: Red Globe Press
Gilbert, Ian (2014). Independent Thinking. UK: Independent Thinking Press
Loseke, Donileen R. (2011). Thinking About Social Problems: An Introduction to Constructionist Perspectives. USA: Aldine Transaction
Salmon, Merrilee H. (2012). Introduction to Logic and Critical Thinking. UK: Wadsworth Publishing
دوستدار، آرامش (۱۳۷۰). امتناع تفکر در فرهنگ دینی. پاریس: انتشارات خاوران.
خواندن رمان عادت می‌کنیم را به گرمی توصیه می‌کنم که داستان موانع تفکر و عملِ مستقل یک زن ایرانی است:
پیرزاد، زویا (١٣٩۷). عادت می‌کنیم. تهران: نشر مرکز
Abstract
The urgent need for independent thinking
We must equip to independent thinking skills for be not only a great thinker, but a great leader too. By such skills we learn how to understand the world and life based on our own personal experience and observation, and to make critical well-informed decisions in life in the same way. By this way, we gain confidence and the ability to learn from our mistakes as we build successful and productive lives.
Often there might be more than one correct answer to a question and whether an answer is "correct" might be more subjective than objective.
We should be active learners to pave the way for our independent thinking.
We have to scrutinize the work we read or hear: May be by using the 3X3 Rule - to find out at least 3 things that author did right and 3 things that should be corrected or improved.
We can assign ourselves a well-defined research project. We might, for example, research on how The Persian Constitution of 1906 that resulted from the Persian Constitutional Revolution was written? We should share the research result and hear critics and defend it.
Ahad Ghorbani Dehnari
12 August 2019



Copyright© 1998 - 2024 Gooya.com - سردبیر خبرنامه: [email protected] تبلیغات: [email protected] Cookie Policy