طوس طهماسبی - دیدگاه نو
تصویر رایجی که در تاریخ نگاری رسمی از شعبان جعفری به شما ارائه دادهاند مثل بقیه چیزهای دیگر تصویری بسیار ناقص و گمراه کنندهاست. بیشاز نود درصد از درگیریهای خیابانی و بزن بهادریهای او در حمایت از جبهه ملی و دولت مصدق صورت گرفت. شعبان جعفری دقیقا تا ۹ اسفند ۳۱ سرباز وفادارجبهه ملی و جنبش ملی کردن نفت بود. آغاز حضور شعبان در سیاست با وفاداری و ارادتش به آیتالله کاشانی و حسین مکی از رهبران و استوانههای اصلی جنبش ملی کردن نفت آغاز شد و در طول سالهای پر زد و خورد ۳۰ و ۳۱ او فرمانبری و ارتباط پیوستهاش را با اصلیترین شخصیتهای جبهه ملی از جمله حسین فاطمی و داریوش فروهر حفظ کرد.
سالهای ۳۰ و ۳۱ خیابانهای تهران صحنه درگیری پیوسته هواداران دولت مصدق و جبهه ملی با اعضا و هواداران حزب توده بود. حزب توده تا قبل از ۳۰ تیر ۳۱ دولت مصدق را خطرناک تر از شاه و انگلستان تحلیل میکرد چرا که مصدق را عامل آمریکا و جریان ملی شدن نفت را طرح آمریکا برای کنار زدن انگلستان و سیطره بیشتر بر سیاست ایران قلمداد میکرد.
زمینه اصلی این تحلیل مقتضیات جنگ سرد و اولویتهای مسکو بود که آمریکا را خصم اصلی خود می دانست نه انگلستان افول کرده را. از آنجا که هم جبهه ملی و هم حزب توده جریاناتی توده محور و بسیجگر به شمارمیرفتند، صحنه اصلی رقابت و منازعه آنها خیابان بود. شعبان جعفری عضو یکی از سازمانهای تشکیل دهنده جبهه ملی به نام مجاهدین اسلام بود که تحت فرمان کاشانی کار میکرد. حسین فاطمی آلکاپون دولت مصدق هماهنگ کننده اصلی گروههای ضربت جبهه ملی اعم دار و دسته کاشانی، حزب زحمتکشان مظفر بقایی، شاخه پانایرانیستهای فروهر و برخی گروههای کوچکتر برای از میدان به در کردن تودهایها بود که سازماندهی خیابانی بسیار منسجمی داشتند. این گروهها با چماق و چاقو و نیز کامیونهای مملو از آجر تغذیه میشدند.
در ۳۰ تیر ۳۱ و پس از رویکار آمدن قوام، شعبان و گروهش مهمترین نقش در سازماندهی تظاهرات برای سقوط قوام و بازگرداندن مصدق به قدرت داشتند. جعفری اخطار و تهدید شهربانی را که توسط پیک مخصوص به خانهاش فرستاده شده بود نادیده گرفته و در جریان ۳۰ تیر از لحظه اول تا فرجام کار سازماندهی تظاهرات را به عهده گرفته و در شرایطی که برخی از دوستانش هدف گلوله قرار گرفتند، به شکل معجزه آسایی جان به در میبرد. پیش از آن جعفری از مسئولین انتظامات و استقبال از مصدق در بازگشت از لاهه است. او حسین مکی را در بازگشت از لاهه در تمام مسیر از فرودگاه تا شهر روی دوش خود میگیرد، در شرایطی که جمع بزرگی از طرفداران نهضت ملی آنان را احاطه کرده و برای "پیشوا" و همچنین "سرباز فداکار وطن" هورا می کشند.
درگیریهای خیابانی روزمره جبهه ملی و حزب توده شایسته توجه تاریخی بیشتری است. این درگیریها را از لحاظ نوع صف بندی و مشی سیاسی نمونه کوچکتر درگیریهای بسیار خشنتر بعثیها و کمونیستها در عراق پس از کودتای ۱۹۵۸ قاسم-عارف است. حسین فاطمی را دقیقا میتوان یک عبدالسلام عارف ایرانی به شمار آورد که البته از بداقبالیاش نظامی نبود و نفوذی در ارتش نداشت. ناصریستها و بعثیها یعنی همان مصدقیهای عراقی به برکت نفوذ در ارتش توفیق یافتند تا بر کل دستگاه حکومتی مسلط شده و آن را برای سالها در دستان خود حفظ کنند. آنها هم اولین پروژهشان ملی کردن نفت بود و پس از آن که ده سال عراق را از اصلیترین منبع درآمدش محروم کرده و به سراشیب فقر و فلاکت انداختند، در نهایت ناچارا از خر شیطان پیاده شدند.
کارنامه مصدقیهای عراقی نشان میدهد که غرب برای خنثیسازی حرکت های ملی کردن نفت لزوما نیازی به کودتا یا تغییر حکومتها نداشت. درگیری خیابانی دو ساله جبهه ملی و حزب توده از لحاظ خاستگاه اجتماعی نیروهایی که در خیابان بودند تا حدود زیادی شبیه به درگیریهای خیابانی گروههای موسوم به حزبالله با گروههای چپ در سالهای ۵۷ تا ۶۰ بود. در مقاله مربوط به مصدق هم تاکید کردم که توفیق جریان او و نهضت نفت بدون همراهی این قشر و نخبگان مرجعش نظیر کاشانی، امکانپذیر نبود. اختلاف مصدق و کاشانی مدتی پس از ۳۰ تیر ۳۱ آغاز شده اما در اواسط زمستان ۳۱ به خصومتی شدید بدل میشود.
کاشانی که پروژه مصدق برای حذف شاه را زمینهساز تسلط کمونیسم بر ایران و نابودی دم و دستگاه روحانیون میبیند در حرکتی موثر و هوشمندانه در آخرین لحظاتی که شاه آماده خروج از ایران میشد و حتی اتومبیل های حامل وسائل و لباسهای او و ملکه چند ساعت قبل به سمت عراق حرکت کرده بودند، هوادارانش را جلوی کاخ شاه میفرستد تا به نفع او تظاهرات کرده و از او بخواهند در ایران بماند. این اقدام کاشانی به یکباره موازنه قوای صحنه سیاست ایران به زیان مصدق تغییر داده و شاه را که به کلی روحیهاش را از دست داده و منفعل شده بود، حیات دوباره بخشیده و به صحنه باز میگرداند. در این ماجرا است که کاشانی مستقیما به جعفری و دوستانش هم میگوید که باید به سمت کاخ رفته و مانع از خروج شاه از ایران شوید.
شعبان جعفری تا آن زمان نمیدانسته که اتحاد مصدق و کاشانی تمام شده و آنها رو به روی هم قرار گرفتهاند. شعبان و همراهانش از جلوی کاخ به خانه مصدق هدایت میشوند تا از او بخواهند پیامی داده و مانع خروج شاه شود. از آنجا که پس از درخواستها و داد و هوارهایشان مصدق بر بالکن حاضر نمیشود تا درخواستشان را اجابت کند، آنها به سمت در خانه هجوم برده و آن را میشکنند. شلیکهای گارد محافظ مصدق آنها را عقب رانده و پراکنده میکند. در این میان خواهرزاده شعبان درجا کشته شده و خودش هم زخمی و دستگیر میشود. در بازداشتگاه به شدت مورد ضرب و شتم قرار میگیرد و به او میگویند دکتر فاطمی اعدام تو را خواسته است. برای شعبان جعفری سادهدل با ذهن بدویاش قابل هضم نیست که چگونه پس از آن همه خدمت به جبهه ملی و در شرایطی که شخص فاطمی شش ماه پیش در روزنامه باختر امروز مطلبی در ستایش از شخص او به پاس "جان فشانی در قیام ۳۰ تیر" نگاشتهاست، حالا با او اینطور رفتار میکنند.
از اینجا است که کینه فاطمی و دولت را به دل میگیرد و در دادگاه فاطمی را تهدید میکند که اگر زنده از زندان بیرون بیاید، از او انتقام خواهد گرفت. جعفری از همان ۹ اسفند تا ساعت ۲ بعد از ظهر ۲۸ مرداد ۳۲ در زندان میماند و درگیریهای اصلی روز ۲۸ مرداد نمیرسد. از آنجا که دست به اسلحه یا نظامی هم نبوده در درگیری نهایی در مقابل خانه مصدق شرکت نمیکند، چرا که آنجا دیگر درگیری تانک و مسلسل است و جایی برای امثال او نبوده. در نهایت در روز ۲۸ مرداد نقش او به رژه رفتن با وانتهایی که تصویر شاه رویشان نصب شدهبود، محدود شد. البته دوستان و همقطارانش در همان فاصله صبح تا ظهر کارهای لازم را انجام داده بودند. در نهایت باید گفت جدایی شعبان جعفری و دار و دستهاش از جبهه ملی و دولت مصدق معلول جدایی کاشانی و نیروهای مذهبی و همچنین جناح محافظهکارتر جبهه ملی یعنی امثال مکی، بقایی، زهری و دیگران بود.