Tuesday, Sep 17, 2019

صفحه نخست » سلبریتی‌ها، بی سوادی یا مسئولیت‌پذیری؟ احمد فعال

Ahmad_Faal.jpgمسئله یکم: آیا اظهار نظر پیرامون عدالت و ظلم، آزادی و ناآزادی، برابری و تبعیض، خیر و شر، اخلاق و بداخلاقی، حق و ناحق، نیاز به سواد و یا دانش حرفه‌ای دارد؟ آیا یک انسان عادی و دانشگاه ندیده و علوم انسانی نخوانده نمی‌تواند در باره مفاهیمی که به زندگی او و حیات اجتماعی او مربوط می‌شوند، اظهار نظر کند؟ اگر نمی‌تواند چرا باید در انتخابات شرکت کند و رأی داشته باشد؟ اگر نمی‌تواند چرا حتی در موضع یک مقلد باید از مجتهد عادل تقلید کند؟ به عنوان یک متخصص علوم سیاسی و جامعه شناسی دو پاسخ مختلف به این پرسش ارائه می‌دهم. یک پاسخ اثباتی و یک پاسخ سلبی.
۱- در پاسخ اثباتی عرض می‌کنم که اظهار نظر پیرامون عدالت، آزادی و خیر و حقوق نیاز به تخصص علمی و حتی نیاز به تخصص فلسفی دارد. فهم و درک این مفاهیم حتی بدون تحلیل و فهم عمیق فلسفی، امکان‌پذیر نیست. مرحوم دکتر شریعتی از قول مرحوم ثابتی رئیس سازمان اطلاعات نقل می‌کند که روزی ثابتی نزد او آمد و به او می‌گوید، این همه دم از عدالت می‌زنی و بحث عدالت می‌کنی، خوب معلوم است که عدالت چیست؟ مرحوم شریعتی به رئیس سازمان اطلاعات پاسخ می‌دهد، بله عدالت برای فکرهای کوچکی مثل شما معلوم است، اما برای فکرها بزرگی مثل فیلسوفان هنوز معلوم نیست که چیست؟ والا بیش از ۲۵۰۰ سال از زمان افلاطون تا کنون، فیلسوفان توی سرخودشان نمی‌زدند، که معلوم کنند معنای عدالت چیست؟ (نقل به مضمون). از این نظر، توافق روی بسیاری از مفاهیم علوم انسانی کاری بس دشوار و تا حدی شاید ناممکن باشد.

۲- در پاسخ سلبی ابتدا توجه شما را به قول آلن بدیو جلب می‌کنم. آلن بدیو در کتاب خود به نام رساله‌ای در باب شر می‌نویسد: «امروز واژه اخلاق به گونه‌ای به کار می‌رود که اصالت را به شر می‌دهد. همگی درباره اینکه چه کارهایی وحشی گری محسوب می‌شود، توافق داریم». بدیو سپس به نظریه‌های جدید کلیسا اشاره می‌کند که توافق روی شر را مهمتر از توافق روی خیر، و تاکید روی محرمات را مهمتر از واجبات می‌شمارند. امروز اگر فهم بسیاری از مفاهیم اخلاقی و سیاسی دشوار است، و هیچگونه اجماعی بر روی آنها وجود ندارد، اما تلاش‌ها بر روی وجوه سلبی همین مفاهیم کار ما را ساده کرده است. فهم سلبی این مفاهیم به هیچگونه سواد خاص و پیچیده‌ای نیاز ندارد. دستکم در حوزه عمل اجتماعی و مسئولیت اجتماعی بهتر است به جای تحلیل فنی و دقیق و فلسفی مفاهیمی چون عدالت و آزادی و حقوق، به روی مفاهیم سلبی آنها تاکید شود. تاکید روی این مفاهیم هم کاربردی هستند و هم آنکه امکان اجماع وجود دارد. بنابراین اگر انسان‌ها تا حتی فیلسوفان نمی‌دانند دقیقا تعریف عدالت چیست؟ اما دقیقا همه ما می‌دانیم که چه چیزی عدالت نیست. می‌دانیم که ظلم چیست؟ شکنجه کردن هر انسانی ظلم است. کتک زدن کودکان ظلم است. بیگاری کشاندن از هر فردی ظلم است. به کار گرفتن کودکان با هدف تولید ثروت ظلم است. سواد نیاموختن به کودکان ظلم است. خودسوزی یک دختر معصوم، به هر دلیلی ظلم است. اینها چیزهایی نیستند که دانستن و یا اظهار نظر کردن درباره آنها نیاز به سواد داشته باشد. همه ما و حتی فیلسوفان ممکن است ندانیم که دقیقا معنای آزادی چیست؟ اما همه می‌دانیم که چه چیزی آزادی نیست. اگر یگ فرد و یا یک جامعه و یا یک گروه و یا یک اقلیت نتوانند قدرت سیاسی را نقد کنند، نتوانند هم نوعان و جامعه خود را علیه فسادها و اختلاس‌ها، علیه تبعیض‌ها، به اعتراض عمومی دعوت کنند، خوب نیازی نیست که درک فلسفی و سیاسی درباره آزادی داشته باشیم یا نداشته باشیم، چنین وضعیتی علامت آشکار فقدان آزادی، دستکم فقدان آزادی سیاسی در جامعه است. اگر یک فرد و یا یک جامعه و یا یک اقلیت نتوانند ایدئولوژی حاکمیت را، و یا برنامه‌های اقتصادی و سیاسی، و مهمتر از همه اگر نتوانند در باره اصلی‌ترین موضوعاتی که مسئله روزمره زندگی آنهاست و زندگی آنها را تحت تاثیر قرار داده است، مثل جنگ، مثل برنامه اتمی و موشکی، مثل تحریم ووو اظهار نظر کنند، نیازی به درک فلسفی و سیاسی و فهم دقیق مفهوم آزادی نیست، چنین وضعیتی را هر انسان عادی که زندگی عادی دارد می‌تواند بفهمد، و هیچ نیازی به سواد دانشگاهی و غیردانشگاهی هم ندارد.

مسئله دوم: انسان وقتی در مدت ۲۰ و ۳۰ و ۴۰ سال به زیست در حکومت و قدرت خو می‌گیرد، و لو اینکه ۳۰ و ۴۰ سال پیش یک مبارزه انقلابی و یا زندانی سیاسی بوده باشد، رابطه ملت و دولت را به کلی در این مدت فراموش می‌کند. دیوانسالاری قدرت و ساختار قدرت، مدت ۵ سال کافی است که هر فردی را با مقتضیات قدرت، حفظ قدرت، گسترش قدرت، تربیت کند. لذا با گذشت مدت زمان ۳۰ و ۴۰ سال، پیامبر هم که باشید، متناسب با نیازهای قدرت تربیت می‌شوید و متناسب با نیازهای قدرت اظهار نظر می‌کنید. اکنون بر می‌گردیم به رابطه دولت و ملت، و از موضع و نگاهی صحبت می‌کنیم که موضع و نگاه یک فرد ساده از ملت است. فشار حکومت و قدرت را چون سایه سنگین حس می‌کند، حس می‌کند که اگر نخواهد نسبت به فقر، نسبت به نابرابری‌ها و تبعیض‌ها، نسبت به محیط زیست، نسبت به فسادها، نسبت به سقوط و انحطاط اخلاقی جامعه، و نسبت به حتی یک خودسوزی دخترکی جوان، بی‌تفاوت باشد، باید در اظهار نظر خود و مسئولیت خود، همواره سایه سنگین قدرت سیاسی را بالای سر خود حس کند. سایه سنگین قدرت، وزن و بدن آدمی را گویی که در ارتفاع چند ده هزار متری قرار گرفته باشید، بشدت تحت تأثیر قرار می‌دهد. مثل موقعی که یک وزنه سنگینی به پای شما بسته باشند و از شما بخواهند در ارتفاع کوه دماوند صعود کنید. اما آن کسی که مدت ۳۰ و ۴۰ سال خود بخشی از آن سایه سنگین است، در بی‌وزنی زندگی می‌کند، هیچگاه نمی‌تواند احساس سنگینی کسی را که جزئی از ملت است و می‌خواهد گوشه چشمی به مسئولیت اجتماعی و انسانی و حتی مسئولیت دینی خود داشته باشد، درک کند. وقتی شما جزئی از ملت هستید و می‌خواهید مسئولیت بپذیرید، می‌گوئید هنر برای هنر، یا علم برای علم، الگوهای نظری علما و هنرمندان بی‌تعهد است، با این هدف که نقش هنر و علم را در تعهد اجتماعی و یا در دفاع از آزادی و حقوق جامعه، خنثی کنند. می‌گویند اساساً هنر و علم در ذات خود بی‌تعهد هستند. هنر متعهد و علم متعهد، در خدمت ایدئولوژی‌های قدرت قرار می‌گیرند. چنانچه امروز هنر متعهد در دستگاه‌های تبلیغاتی و رسانه‌ای و علم متعهد در مراکز آموزشی و دانشگاهی در خدمت توجیه ایدئولوژی‌های قدرت قرار گرفته‌اند. پاسخ مفصل به این پرسش به مجال دیگری نیاز است، اما تا آنجا که به این یادداشت مربوط می‌شود، این توضیح لازم است که علم و هنر بی‌تعهد وجود ندارند. زیرا علم و هنر هر دو موضوع سوژه انسانی هستند. انسان بدون تعهد وجود ندارد، پس علم و هنر وقتی به موضوع سوژه انسانی تبدیل می‌شوند، خواه ناخواه متعهد می‌شوند. مشکلی که وجود دارد، ناشی از تعهد علم و هنر نیست. ناشی از رابطه‌ای است که علم و هنر از محتوای واقعی خود تهی می‌شوند. علم و هنر به دو طریق در خدمت توجیه ایدئولوژی‌های قدرت در می‌آیند. از یک طرف مشکل از بی‌تعهدی علم و هنر برمی‌آید. زیرا اگر بخواهیم ذات و رسالتی برای هنر و علم قائل شویم، ذات و رسالت هنر و علم آزادی است. هنر و علم خنثی در عالم واقع وجود ندارند. وقتی هنر و علم به تعهد ذاتی خود عمل نمی‌کنند، خود به خود در خدمت توجیه قدرت قرار می‌گیرند. از طرف دیگر، کانون‌های قدرت که از علم و هنر بی‌بهره هستند، علما و هنرمندان بی‌تعهد را به خدمت می‌گیرند. نتیجه این می‌شود که علم و هنر در خدمت توجیه ایدئولوژی‌های قدرت قرار می‌گیرند.
وقتی از نگاه ملت و از نگاه مردمی ‌که فاقد قدرت هستند، به علم و هنر نظر می‌اندازیم، می‌گوئیم چرا این همه هنرمندان، ورزشکاران و علما و حتی اساتید دانشگاهی ما در برابر فجایعی نظیر، تبعیض‌ها، نابرابری‌ها، حجم گسترده و سیستماتیک فسادها، در برابر تخریب بی‌امان محیط زیست، در برابر کسانی که به ناحق در زندان بسر می‌برند، مسئولیت نمی‌پذیرند و بی‌تفاوت از این همه بلاهایی که بر سر جامعه فرود می‌آید، می‌گذرند؟ وقتی از نگاه ملت و از نگاه مردمی که فاقد قدرت هستند، با اظهار نظر مسئولانه یک هنرپیشه و یا یک ورزشکار مواجه می‌شوید، به ذوق می‌آئید، هیجان‌زده می‌شوید، که بالاخره به قول اخوان ثالث "در مزار شهر آباد بی تپش" آوای جغدی هم به گوش می‌آید. اما وقتی از نگاه قدرت و از نگاه کسانی که ۳۰ و ۴۰ سال در دیوانسالاری قدرت خو گرفته‌اند، به رابطه هنر و علم و مسئولیت اجتماعی نظر می‌اندازید. دیوانسالاران قدرت نیک می‌پسندند تا سلبریتی‌ها به هرزگی مشغول شوند، اما اظهار نظر سیاسی نکنند، ولو اینکه در همان دیوانسالاری قدرت صدای مهیب و پُر همهمه ارزش‌گرایی ترک بر سقف دیوان بیافکند.

[email protected]
www.ahmadfaal.com
@BayaneAzadi



Copyright© 1998 - 2024 Gooya.com - سردبیر خبرنامه: [email protected] تبلیغات: [email protected] Cookie Policy