در برنامه صفحه ۲ آخر هفته (۲۰۱۹/۹/ ۱۹) بی بی سی فارسی که در مورد بحران اخیری که از حمله پهبادی و موشکی به مراکزنفتی عربستان و از کار انداختن نیمی از تولید نفت عربستان شده بوجود آمده و تنش و روابط بین ایران و آمریکا را بشدت افزایش داده، اختصاص داده شده بود، با شرکت چهار نفر و از جمله آقایان قاسم شعله سعدی و هوشنگ امیر احمدی مورد بحث و بررسی قرار گرفت. در این بحث و برسی دو نکته تعجب مرا به خود جلب کرد. نکته اول اینکه هر چهار نفر از افراد شرکت کنندگان در بحث از اینکه پنج سال است که مدام ائتلافی از عربستان و شیخ نشینهای خلیج فارس و انگلستان به رهبری آمریکا یمن را مورد بمبارانهای کور قرار داده که بنا به بعضی از گزارشهای بین المللی جنایات جنگی به حساب میآید و موجب میلیونها آواره و چند صد هزار کشته و زخمی شده و حتی میلیونها یمنی در معرض گرسنگی و قحطی قرار گرفتهاند و ههچنین باعث خسارتهای و ویرانیهای مادی و معنوی غیر قابل جبران گشتهاند، و نتیجه حمله پنجساله ائتلاف بر یمن مسبب و موجب اصلی حمله به تأسیسات عربستان شده، حرف به میان آورده نشد. و این نشان از این دارد که جان انسانها پشیزی ارزش ندارد، اما وقتی منافع قدرتها به خطر میافتد صدای همه در میآید و حتی از دید و نظر تحلیل کنندگان را هم به همان سمت و سو میبرد از فاجعه اصلی که از بین رفتن جان میلیونها انسان است فراموش میشود و این فاجعه است.
نکته دوم این بود که در قسمتی از بحث که آقای پرفسور هوشنگ امیر احمدی در مورد حل بحران ایران و رسیدن به دموکراسی ارائه داد، مرا متعجب ساخت. ایشان که خود به لابی گری بین روابط ایران امریکا مشهور است و سالیان بین ایران آمریکا در سفر بود و گویا حتی در یکی از دورهها خود را نامزد انتخابات ریاست جمهوری هم کرده بود، اظهار داشت که راه رسیدن به دموکراسی در ایران کودتای نظامی است. که ظاهراً با پوز خند آقای قاسم شعله سعدی مواجه شد و برگزار کنند برنامه گفت مثال اینکه آقای شعله سعدی در این مورد نظری دارند و آقای شعله سعدی هم متذکر شد که این راه حال از چاله به چاه افتادن است. و حق از این نظر با او است.
این اظهار نظر از کسی که خود را پرفسور و استاد سیاست و روابط بین الملل میداند، تعجب مرا صد چندان برانگیخت و مرا بر آن داشت که تأملی در این راه حل بنمایم. و به این سئوال که آیا کودتای نظامی و یا هر کودتای دیگر راه حل رسیدن به دموکراسی است؟ پاسخ در خور داده شود.
بسیاری از مردم ما بطور مدام از خود و دیگران میپرسند، برای رسیدن به آزادی، عدالت اجتماعی وحقوق برای احاد ملتی که در یک مرز جغرافیائی - سیاسی زندگی میکنند، چه باید کرد و راه حل کدام است؟ و چرا مبارزه ملت ما که در عصر حاضر حد اقل بیش از یکصد سال پیش مبارزه را شروع کرده و سه نهضت و یا انقلاب مشروطه، نفت و انقلاب سال ۵۷ را پیش برده و از سر گذرانده، به نتیجه مطلوب نرسیده است؟ و خلاصه این سئوالِ چه باید کرد و راه حل کدام است؟ همیشه مطرح بوده و خواهد بود. کسانی که به دنبال جستجو و یافتن راه حلی مشخص برای رسیدن به دموکراسی به معنای درست کلمه هستد، قبل از هر چیز باید، مشخص کنند که بینش راهنمایشان، قدرت است و یا آزادی؟ آیا اصل را آزادی میدانند و یا قدرت را؟ و یا باز هم ملموستر، برای خود به دست آوردن بخشی از قدرت را متصور هستند، و یا خیر؟! آزادی و دموکراسی را برای آحاد ملت خود و یا نظیر اصلاح طلبان که تمام سعی اشان بازگشت به قدرت و سهیم شدن در آن است. با کمی تعمق در فهم مسئله، روشن است حتی کسانی که میگویند باید قدرت را تقسیم کرد و در قدرت سهیم شد، تحت عنوان هر نامی هم که باشد، هدف قدرت میشود، منتها اینجا سهیم شدن در آن است و نه هدف آزادی و دموکراسی و لذا تحت هر نامی که مبارزه صورت بگیرد، به آزادی و دموکراسی به معنای نسبی درست کلمه منجر نخواهد شد. فرض را بر این میگذارم که کس و یا کسانی، سازمان و یا احزابی، هدفشان مبارزه برای کسب آزادی است و نه قدرت تحت نامهای فریبنده مختلف. در کشورهایی که با نوعی از حکومت دیکتاتوری اداره میشود، چند راه کار و یا روش برای برون رفت از دیکتاتوری و رسیدن نسبی به دموکراسی متصور است:
۱- تغییر حکومت از طریق نوعی از کودتا
۲- تغییر حکومت از طریق نوعی از روشهای خشونت آمیز
۳- تغییر حکومت از طریق شرکت آحاد مردم در یک مبارزه مستمر و طولانی و ضد خشونت.
در این مختصر هدف تنها به واکاوی راه کار و یا روش کودتا برای رسیدن به دموکراسی و یا به عبارت دیگر آیا کودتا راه حل رسید به دمکراسی است؟ از راه کار و روشهای دیگر به منظور رسیدن به دموکراسی در میگذرم و علاقه مندان را به روشها و یا راه کاری دیگر به مقاله (چگونگی برون رفت از دیکتاتوری) که در سایت اینجانب به آدرس www.mohammadjafarim
موجود و قابل دسترسی است حواله میدهم.
حد اقل تجربه یک صد سال اخیر در جهان نشان داده است که تغییر حکومت جهت رسیدن به دمکراسی از طریق نوعی از کودتا به سر انجام نرسیده است. حتی اگر کسانی فکر کنند که از طریق کودتا میشود به دموکراسی رسید، قادر نخواهند بود که یک نمونه تجربه شده مبنی بر موفقیت نظر خود ارائه دهند و بر عکس در تمامی کشورهایی که کودتا شده و حتی در ابتدا هدف کودتا گران آزادی و دموکراسی عنوان شده است، سر انجام کشور در دیکتاتوری دیگر در غلطیده است و یا به قول آقای شعله سعدی از چاله به چاه افتاده است. وضعیت کشور و مردم هم بستگی به رهبری کودتا دارد. ولی در هر حال این روش مطلوب نیست و عوارض خطرناکی در پی خواهد داشت. و من تا به امروز کشوری را سراغ ندارم که از طریق کودتای نظامی قدرت را به دست گرفته و به دموکراسی منجر شده باشد. اگر آقای پروفسور هوشنگ امیر احمدی چنین کشوری سراغ دارند، لطفاً آن را ارائه دهند؟
علت منفی بودن این روش دلایل گوناگونی دارد وهم در بطن خود روش نهفته است، زیرا:
۱-کودتا روش بکارگیر زور و قدرت نظامی است که دیکتاتوری و استبداد را در بطن خود همراه دارد و با آن عجین است و این مغایر با رسیدن مردم به دموکراسی به معنای اینکه مردم حق شرکت در سرنوشت خود را داشته باشند به عبارت دیگر آزاد باشند در تصمیم گیری سرنوشت و بکاری گیری و اجرای تصمیم خود. و الاّ اگر منظور دموکراسی از قبیل نوعی که سیسی در مصر برای مردم آورده، باشد، بله امکان پذیر است و نمونههای فراوانی هم دارد.
۲-دیگر اینکه کودتا چون روش بکاری گیری زور است، از دید تمامی جهانیان غیر مشروع به حساب میآید، حتی از دید آنهایی که در کشوری به نفع این و یا آن کشور و یا قدرت خود کودتا میکنند. این است که بلافاصله بعد از پیروزی کودتا فوراً با روشها و طرق مختلف سعی میشود، به عمل غیر مشروع خود، مشروعیت ببخشند مثلاً از مجلس فرمایشی و خود ساخته و یا تحت عنوان قیام ملی و یا برای خواست مردم جهت ایجاد دموکراسی و آزادی به خود مشروعیت ببخشند. ولی همین که پایههای قدرت خود را محکم کردند گاه مشاهده میشود که از دیکتاتوری قبلی دیکتاتور تر و مستبدتر هستند.
۳- چون در کودتا قدرت وزور حرف اول را میزند، رهبری آن چه فردی و چه جمعی -که در جمعی آن هم - یک نفر به عنوان رهبر کودتا دارد، خود را پاسخ گو به ملت و یا ارگانی نمیداند و همینکه
۳- کسی در برابر اعمالش خود را پاسخگو ندانست برای ادامه دیکتاتوری کافی است به عبارت دیگرکودتا گران خود را تافته جدا بافته از مابقی آحاد مردم کشور میدانند و همین عامل کافی است که اگر هم در بدو امر در فکرش آزادی و دموکراسی زمزمه میکرده، اکنون که قدرت را به دست گرفته به بوته فراموشی سپرده شود.
آیا در کودتاهای که تا به امروز واقع شده و ما آن را سراغ داریم نتیجهای به غیر آز آنچه ذکر شد داده است؟
انسان عاقل و سیاستمدار زیرک از تجربههای گذشته درس میآموزد، و تجربه هایی که هر گز جواب مثبتی نداده است را تکرار نمیکند. و این نظیر این میماند که چون همه مردم روی دو پای خود راه میروند و حرکت میکنند، پس برای اینکه ما نشان دهیم که تافته جدا بافته از دیگران هستیم لازم است که روی سر خود راه بروم. اگر قصد ما از کوتا رسیدن به دموکراسی است، این دقیقاً به معنای روس سر خود راه رفتن است. مگی اینکه ما در ذهن خود از کودتا چیز دیگری را در نظر داشته باشیم و یا نظر به اینکه ارتباط با بعضی از جاها داریم بخواهیم از این طریق به آنها گِرا و یا اسم رمز بدهیم که این امری دیگر است. وهمین مختصر برای اهل خرد کافی است.
محمد جعفری
[email protected]
زنان روشنفکر*، مسعود نقرهکار
"با کشورم چه رفته است"، ابوالفضل محققی