Saturday, Sep 21, 2019

صفحه نخست » آنان ممکن است همان اشتباهات جنگ هشت ساله با عراق را، امروز تکرار کنند

war_092119.jpgمنشه امیر - رادیو اسرائیل

به سالگرد جنگ ایران و عراق رسیده ایم و حکومت دوباره بر طبل جنگ می کوبد و عالم و آدم را مورد تهدید قرار می دهد و تو گویی که از گذشت روزگار هیچ نیاموخته است.

سی و نه سال پیش، در روزی مانند فردا (۳۱ شهریورماه) ارتش عراق حمله به ایران را آغاز کرد و جنگی به راه افتاد که هشت سال طول کشید و پس از جنگ در ویتنام، طولانی ترین نبرد خونین در قرن بیستم بود که پیامدهایی بسیار ویرانگر برای ایران به دنبال داشت:

صدها و شاید هزاران میلیارد دلار به کشور خسارت وارد آمد، بیش از نیم میلیون نفر انسان ایرانی کشته شدند که هنوز هم پیکرهای پاک بسیاری از آنان یافت نشده است و بیش از دو میلیون نفر آواره گردیدند که با گذشت این زمان طولانی، هنوز نتوانسته اند به زندگی عادی باز گردند.

جنگی که در پایان آن خمینی جام زهر را سر کشید و به شکست خود اعتراف کرد و اعتراف کرد که از فن جنگاوری چیزی نمی دانسته و با این ناآگاهی خود مرتکب یکی از بزرگترین جنایات علیه ملت ایران و سرزمین پاک ایران شده است.

شاید گفتار امروز را به سی و نهمین سال آغاز جنگ اختصاص نمی دادیم، زیرا دوست نداریم به گذشته ها بپردازیم و برتر می دانیم که حال را بهتر بشناسیم و به آینده بنگریم.

ولی، تاریخ، در ابعاد گسترده، می تواند یک آموزگار باشد. سیاستمدار ورزیده، کسی است که گذشته را بشناسد و از اشتباهات آگاه شود تا دوباره مرتکب آن نگردد.

اما تهدیدهای جنگی امروز حکومت ایران و تلاش های گسترده آن در تعرض و تجاوز به دیگران، که ممکن است آتش یک جنگ خانمانسوز را شعله ور سازد، نشان می دهد که امروز نیز مانند دیروز، رهبران سیاسی و فرماندهان نظامی رژیم ایران افرادی ناوارد و ماجراجو و باورمند به تعصبات دینی هستند و حاضرند برای رسیدن به آرمان های خیالی و رویایی، ملت ایران را قربانی کنند و ثروت های سرزمین باستانی ایران را به باد دهند.

امروز، همه فرماندهان سپاه و ارتش حکومت ایران ادعا می کنند که اگر جنگی آغاز شود، آمریکا را شکست می دهند و آن را وادار می سازند که از خاورمیانه پا به فرار گذارد. ویتنام را یادآوری می کنند که چگونه ایالات متحده، پس از سالیان دراز جنگ بی حاصل در آن سرزمین، نیروهای خود را بیرون برد.

حضور سربازان آمریکایی در افغانستان را مثال می آورند که چگونه هنوز نتوانسته اند طالبان را سرکوب کنند و امروز می خواهند با آن ها وارد گفتگو شوند.

آن ها ترامپ را مرد تجارت و نه مرد جنگ می دانند و بر این باورند که او حمله ای را آغاز نخواهد کرد و حتی قورباغه حمله موشکی و پهپادی به تاسیسات نفتی در عربستان را درسته بلعیده و لام تا کام سخنی نگفته است.

بر این باورند که ترامپ در آستانه انتخابات ریاست جمهوری قرار دارد و می ترسد که با رژیم ایران در افتد. می داند که دموکرات های در کنگره اجازه آغاز جنگ را نخواهند داد و کشته شدن سربازان آمریکایی، ممکن است موجب شکست جمهوریخواهان شود.

پیامد این ارزیابی های سیاسگذاران و استراتژیست های سپاه پاسداران آن است که می توانند به تعرض در منطقه آنقدر ادامه دهند تا به هدف رویایی خویش که همانا به دست گرفتن رهبری جهان اسلام است دست یابند.

آن ها برای پیروزی در این جنگ خانمانسوز، به نیروهای نیابتی تکیه دارند. تصورشان آن است که با به میدان فرستادن زینبیون و فاطمیون و حشد الشعبی و سرایا النجبا و انصار حزب الله و حزب الله و ده ها نام دیگر، خواهند توانست به هدف خود برسند.

می دانند که مردم ایران اهل تعرض و تجاوز نیستند. ایرانیان در جنگ هشت ساله با عراق جانفشانی کردند و از خون خود گذشتند تا دشمن خارجی را از خاک پاک سرزمین خویش بیرون رانند.

ولی پس از آن که صدام با روسیاهی ناچار شد خاک ایران را ترک گوید و از خوزستان بیرون رود و به پشت مرزهای بین دو کشور باز گردد، مردم ایران، دیگر به ادامه جنگ اشتیاقی نشان ندادند و خمینی آنقدر بی سرباز ماند که به فکر بسیج زنان افتاد و دانش آموزان را به جبهه فرستاد و بزرگترین کودک کشی تاریخ معاصر را مرتکب گردید.

خمینی که درس جنگ نخوانده بود و در جماران، جز دین و شریعت، هیچ آگاهی جهانی و زمانی نداشت، دستور داد که جنگ تا سقوط صدام ادامه یابد، بی آن که ارزیابی کند که آیا ارتش ایران این توان را دارد که به هدف تعیین شده از جانب رهبر حکومت دست یابد؟

به دستور خمینی، جنگ هشت سال دیگر نیز ادامه یافت که پیامد آن، نوشیدن جام زهر بود.

آن که صدام را برانداخت، همان آمریکایی بود که رژیم هر روز فریاد مرگ علیه آن سر می دهد.

ایرانی، امروز حاضر نیست جان خود را در عراق و سوریه و یمن و عربستان قربانی کند تا رژیم بتواند آن سرزمین ها را در تسلط حکومتی و یا دینی خود در آورد.

به همین جهت است که رژیم ایران به بسیج جوانان بیکار شیعه در کشورهای همسایه روی آورده و یک لژیون خارجی به راه انداخته است که مرکب از شیعیان پاکستان و افغانستان و عراق و حزب الله لبنان و حوثی های یمن و تعصب گرایان شیعه در بحرین و نقاط دیگر است.

یک نیروی داعشی برپا ساخته و حتی سران طالبان افغانستان را نیز به کشور ایران راه می دهد.

تحریم های ایالات متحده هم در همین راستاست که منابع مالی حکومت ایران را بخشکاند تا پولی برای پرداخت دستمزد به این بیگانان خوشباور و جنگجو در خزانه نماند.

درست است که صدام جنگ هشت ساله را آغاز کرد و در سی و یکم شهریورماه ۱۳۵۹ نیروی هوایی آن به تقلید از شیوه اسرائیل در جنگ شش روزه، ده فرودگاه نظامی و غیرنظامی ایران را هدف قرار داد و نیروی زمینی خود را نیز به داخل خاک ایران فرستاد.

ولی علت بروز این جنگ تحریکات دینی خمینی خطاب به شیعیان عراق، از همان روزهای آغازین تسلطش بر ایران زمین بود.

اگر خمینی از الفبای دیپلماسی و جنگ و روابط بین المللی کوچکترین آگاهی داشت، به این تحریکات دینی علیه رهبر دیوانه و قدرت طلب کشور همسایه روی نمی آورد.

سخن از سالهایی است که صدام می خواست از سه قشر جداگانه عقومی و دینی در عراق، یعنی از شیعیان و اهل تسنن و کردها یک ملت واحد بسازد و رهبری کشورهای عرب را به دست گیرد و بر خلیج فارس تسلط داشته باشد و به آرزوی خود برای نابودی اسرائیل دست یابد.

خمینی از همان روزهای نخست، به تحریک شیعیان علیه این برنامه صدام پرداخت و آنان را به شورش علیه دیکتاتور نادان و سرکش عراق تحریک کرد.

خمینی نمی دانست که صدام در آن سال ها بزرگترین ارتش جنگی در تاریخ عراق و کشورهای عرب را به وجود آورده تا در صدد نابودی اسرائیل براید و کشورهای عرب را در تسلط خود گیرد.

خمینی نمی دانست که ارتش صدام، دم شیر است و نباید آن را به بازی گرفت.

خمینی همه توان تبلیغاتی و نفوذ دینی خود را برای تحریک شیعیان عراق و ایجاد شورش آنان به کار گرفت.

او نمی دانست پیش بینی کند که این رفتار چه پیامدهای مرگباری می تواند داشته باشد.

صدام به خشم آمد و به این فکر افتاد که با جدا کردن خطه زرخیز خوزستان از پیکر ایران، بتواند خود را رهبر جهان عرب معرفی کند و تاج پادشاهی را بر سر گذارد - همان گونه که اکنون چهار دهه است که رژیم ایران از نابودی اسرائیل سخن می گوید و تروریسم فلسطینی و عربی و اسلامی را زیر چتر حمایت خود گرفته تا بتواند ادعا کند که بهترین مدافع اسلام است و تاج رهبری مسلمانان جهان شایسته سر او می باشد.

صدام در آن سال ها از امضای معاهدۀ تقسیم اروند رود (همان شط العرب) با ایران احساس شرم می کرد و آن را یک توهین به مقدسات عراقی می دانست.

معاهده اروند رود در دوران محمد رضا شاه پهلوی و به سود ایران بسته شده بود که نشان از درایت و ورزیدگی دیپلماسی ایران در آن دوران دارد.

صدام می دید که خمنینی به شیوه ای جنایتکارانه، بسیاری از فرماندهان برجسته ارتش ایران را اعدام یا برکنار کرده و یا موجب جلای وطن آنان شد.

صدام می دید که رژیم ایران سفارت بزرگترین قدرت جهانی را به اشغال درآورده و دیپلمات های آمریکایی را در گروگان دارد و بنابراین، اگر عراق به ایران حمله برد، ایالات متحده به کمک ایرانیان نخواهد آمد - و چنین شد. ایالات متحده در دوران جیمی کارتر اعلام بیطرفی کرد تا ز هر طرف شود کشته، سود آمریکاست.

خمینی گفته بود که هدفش صدور انقلاب و برانداختن همه رژیم های عربی و اسلامی در منطقه، و تسلط اسلام شیعه بر سرزمین های مسلمان نشین است.

ایران، قربانی تجاوز شده بود. ولی چرا ایالات متحده به یاری رژیم آید که سفارتخانه اش را اشغال کرده و دیپلماتهایش را به گروگان گرفته، و هر روز فریاد مرگ بر آمریکا سر می دهد.

اگر یک آدم عاقل در آن دوران در کنار خمینی بود، به او می گفت که سرکشی را کنار گذارد و جوانان ایرانی را به قربانگاه نفرستد. خمینی جنگاور نبود، دیپلمات نبود و از سیاستمداری نیز چیزی نمی دانست. سرکش و ماجراجو بود و به پیامد رفتار خود اعتنایی نداشت.

صدام می دید رژیمی که ارتش آن پراکنده و ضعیف است، و با آمریکا وارد نبرد دیپلماتیک شده، و با اروپا در حال خصم است، و در جهان یار و یاوری ندارد، به تحریکات جنگی علیه کشورش پرداخته است.

صدام نادان نیز تصور می کرد که در چنین حال و هوایی در داخل ایران و در منطقه و جهان، به آسانی می تواند رژیم ملایان را براندازد و خوزستان را به تصرف در آرود و بر منابع نفت ایران مسلط شود - همانگونه که چند سال پس از آن، در صدد برآمد منابع نفتی کویت را در اختیار بگیرد.

باز به نادانی خمینی باز گردیم که به تحریک شیعیان عراق ادامه داد و با آتشباری هشدار دهنده ارتش عراق در خط مرزی روبرو شد.

هیجده روز پیش از حمله ارتش عراق به خاک ایران بود که خمینی به ارتش ایران دستور داد خطوط مرزی عراق را با قویترین آتش ممکن، هدف قرار دهد. این در تاریخ ۱۳ شهریورماه سال ۱۳۵۹ بود که عراق آن را زمان آغاز جنگ می داند.

صدام، آن را "حنگ قادسیه" و در واقع "قادسیه صدام" نام نهاد تا چنین تداعی کند که شکست ننگین تازه ای در انتظار ایرانیان است که قادسیه را تکرار خواهد کرد - همان مکانی که در نخستین سال های پس از ظهور اسلام، نیروهای ایرانی در آن جا از جنگجویان پابرهنه عرب شکست خوردند و ایران متلاشی شد و به تصرف بیگانگان عرب در آمد.

بی تردید، موقعیت نظامی و قدرت آفندی و پدافندی امروز رژیم ایران، در مقایسه با نخستین سال های به قدرت رسیدن خمینی تفاوت اساسی دارد. امروز رژیم ایران دارای یکی از بزرگترین قدرت های موشکی در خاورمیانه و حتی جهان است.

ولی مجموعۀ نظامی حکومت ایران، همچنان ضعیف و آسیب پذیر باقی مانده است.

یک حمله ناگهانی ارتش آمریکا به پایگاه ها و مراکز استقرار سپاه پاسداران در سراسر ایران، ممکن است موجب فروپاشی این نیرو شود و بزرگترین فرصت را برای مردم ایران به وجود آورد که این حکومت را براندازد.

ماجراجویان سپاه پاسداران و مشاوران نظامی خامنه ای، در محاسبات جنگی و ارزیابی امور دیپلماسی جهانی و موقعیت استراتژیک سخت اشتباه می کنند و نتیجه، ممکن است تکرار فاجعه جنگ هشت ساله با عراق باشد.

ولی این بار، پیامد آن، ممکن است برافتادن این حکومت باشد که از هیچ پایگاه مردمی در ایران برخوردار نیست.



Copyright© 1998 - 2024 Gooya.com - سردبیر خبرنامه: info@gooya.com تبلیغات: advertisement@gooya.com Cookie Policy