سخن از دست در دست هم گذاشتن ایرانیان برای سرنگون کردن حکومت اسلامی، سخن جدیدی نیست.
عقل و منطق حکم می کند که در مقابل حکومتی قوی و وحشی و آدمکش، نیروهای سیاسی با بیشترین قدرت وارد میدان نبرد شوند. بیشترین قدرت هم زمانی به دست می آید که گروه های کوچک و پراکنده، به یکدیگر بپیوندند، و برای سرنگون کردن حکومت اسلامی، با وجود تمام اختلاف نظرها به طور هماهنگ عمل کنند.
در کنار این اندیشه ی عقلانی و منطقی، موضوع دیگری مطرح می شود و آن حق «هر» ایرانی از این آب و خاک و انتخاب حکومت آینده است.
می گویند کلمه ی «هر» در این عبارت، مبنای دمکراتیک و آزادی خواهانه دارد و باید به آن پایبند بود. حد این دمکراسی و آزادی خواهی کجاست و مرزهای آن را چه کس یا کسانی تعیین می کنند؟
در این مطلب کوتاه سعی می کنیم با کوتاه ترین دلایل، به موضوع کنار گذاشتن سه گروه در همبستگی ملی علیه حکومت اسلامی بپردازیم.
سرنگون کردن حکومت اسلامی، اگر مبنای عمل مشترک گروه ها و شخصیت های سیاسی باشد، حکومت جایگزین هم ادامه ی آن خواهد بود.
تصور این که این حکومت اسلامی به آسانی خواهد رفت و از فردای سرنگونی اش، مردم ایران در آرامش و آسایش، مجالسی مثل مجلس موسسان تشکیل خواهند داد و با انتخاباتی کاملا آزاد، خواستِ اکثریت را در دستگاه های کشوری و لشگری اِعمال خواهند کرد، تصوری ست بچگانه و بلکه ابلهانه، که متکی به هیچ واقعیتی نیست.
از مقاومت مسلحانه بازماندگان حکومت اسلامی در فضای بعد از سرنگونی که بگذریم، ما شاهد مبارزه ی علنی و خشنی که می تواند به درگیری های مسلحانه نیز منجر شود، از سوی گروه های سیاسی، برای کسب قدرت سیاسی و در دست گرفتن سکان هدایت کشور خواهیم بود.
این گروه ها، منتظر مجلس موسسان نخواهند ماند و بطور مودبانه و سر به زیرانه، به هر چه اکثریت بگوید تن نخواهند داد.
این گروه ها کدام ها هستند:
گروه های تجزیه طلب، و سازمان مجاهدین خلق ایران.
بر چه اساس چنین حدس و تخمینی زده می شود؟
بر اساس سوابق تاریخی و عملکرد دوران گذشته و حال این گروه ها.
گروه های مخالف حکومت اسلامی ابتدا باید تکلیف خود را با دو موضوع به طور صریح روشن کنند:
-تمامیت ارضی
-نقش دین در سیاست گذاری ها و اداره ی کشور در آینده
احزابی مثل حزب دمکرات کردستان و کومه له، آن طور که از عملکرد دیروز و امروزشان و از نشانه ها و اهداف سیاسی و فرهنگی شان پیداست، خواهان جدایی از کل ایران و داشتن حکومتی مستقل، با عنوان فدرال و غیره هستند و این موضوع پنهانی نیست.
سایت های این گروه ها موجود است و با مراجعه به این سایت ها می توان مشاهده کرد که چیزی به نام ایران برای این گروه ها وجود ندارد.
این ها نه پرچم ملی ایران را قبول دارند نه سرود مورد قبول اکثریت مردم را. رد و اثری از این پرچم و از این سرود و اصولا مسائلی که شامل تمام مردم ایران می شود، در سایت های این گروه ها و سخنان رهبران و اعضای آن ها قابل مشاهده نیست.
همبستگی با گروه هایی که نسبت به تمامیت ارضی این گونه برخوردی دارند، حتی اگر موجب سرنگونی حکومت اسلامی شود، جایگزین کردن غلط با غلط است.
فراموش نباید کرد که منظور از سرنگون کردن «حکومت غلط اسلامی»، بر سر کار آوردن «حکومتی درست» است نه این که یک افتضاح تاریخی را با افتضاح تاریخیِ دیگر جایگزین کنیم و دوباره سال ها مردم ایران را به گرفتاری افکنیم.
*****
مجاهدین خلق به عنوان گروه دوم، یک گروه حریص و بسیار خطرناک برای دوران بعد از سرنگونی حکومت است. مجاهدین خلق معتقد هستند که در باره ی خمینی اشتباه کرده اند، چرا که تمام سهم حکومت را در سال ۵۷ برای خود نخواسته اند و خمینی را به بازی شان راه داده اند.
سال ها پیگیری برنامه های غلط و آبرو بر باد ده که موجب کشته شدن تعداد زیادی از مجاهدین خلق در ایران و عراق شد، آن ها را آماده کرده تا در صورت وقوع تغییر در نظام سیاسی ایران، به یک باره و با تمام قوا به ارکان کشور هجوم برند و تمامِ، دقت کنید تمامِ اهرم های سیاسی و نظامی را «به تنهایی» در اختیار گیرند.
رفتار مجاهدین خلق، و برخورد آن ها با دیگر گروه های سیاسی، هرگز خارج از این چهارچوبِ «دستِ بالا» نبوده، و مجاهدین تعارفی برای تحمیل نظر خود نداشته اند و ندارند.
این که لچک به سرانِ قرآن بر سر گیرِ سینه زن برای امام حسین، می گویند ما خواهان حکومتی سکولار هستیم، شوخی تلخی ست به مانند آزادی یی که خمینی به مارکسیست ها وعده اش را داد و ما نتیجه اش را دیدیم.
برای این که گروه های تجزیه طلب، و مجاهدین خلق، به صفوف اپوزیسیون معتقد به تمامیت ارضی و سکولاریسم بپیوندند، این ما نیستیم که باید به سوی آن ها برویم و از آن ها برای پیوستن به خود دعوت کنیم، بلکه آن ها هستند که «باید»:
رسما و علنا و عملا
از گذشته ی خود تبری جویند، دست از کار سیاسی توام با مذهب بر دارند و
رسما و علنا و عملا
از ایران سخن بگویند و تغییر وضعیت مردم را نه به عنوان اقلیت و اکثریت، بلکه به عنوان فردی از آحاد ایران بخواهند.
در این صورت می توان خواست آن ها برای پیوستن به گروه های دیگر ملی را قبول کرد.
آیا تا کنون چنین درخواستی از سوی تجزیه طلبان و مجاهدین خلق مطرح شده است؟ یا این که همیشه گروه های ملی و خواهان تمامیت ارضی بوده اند که بیخود و بی جهت خواهان ورود افراد این دو دسته به بدنه و سازمان های تشکیل داده شده توسط خود بوده اند؟