شبکههای مجازی امکان بروز جنبشها و تجمعات خودجوش و بی رهبری را بوجود آوردهاند. در ابتدا افرادی برای بیان یک خواسته به خیابان میآیند ولی به سرعت با کل نظام حاکم در میافتند. زیرا شهروندان دیگر حاضر نیستند به مناسبات حاکم تن در دهند و به سیاستمداران صاحب قدرت تمکین کنند. آنان عملا مشاهده میکنند که رهبران سیاسی فقط در زمان انتخابات و برای رای دادن به آنها توجه دارند و بعد از آن دولتمردان دیگر توجهای به آنان و خواستههایشان ندارند. مردم جهان به خوبی پی بردهاند که بر خلاف وعدههای شیرین قبل از انتخابات، نخبگان سیاسی وقتی بر اریکه قدرت تکیه میزنند گوش شنوا برای شنیدن صدای مردم و پاسخی برای حق و حقوق آنان ندارند، بدین خاطر است که از تعداد رای دهندگان در سراسر جهان سال به سال کمتر میشود. در جوامعی که روابط بر اساس قدرت تنظیم شدهاند انسانها از حقوق خود محروم میگردند و زور در این جوامع حاکم میگردد. سیاستمداران چون قادر به تحقق خواستهها و مطالبات مردم نیستند مدام دروغ میگویند و بلوف میزنند و چون دولت ابزار مستقیم قشر حاکم است و ارتش و نیروهای سرکوبگر زیر رهبری دولت میباشند در صورت لزوم زور و قهر بکار میبرند. هر چه حکومتها غیر دمکراتیک تر و توتالیتر باشند بکارگیری سرکوب و خشونت و مشت آهنین بر علیه مردم افزونتر و سبعانه تر است.
در چند سال اخیر جنبشهای مردمی مختلفی توسط شبکههای اجتماعی به راه افتادهاند. جنبش مادران آرژانتین، جنبش مادران شنبه استانبول، جنبش وال استریت، جنبشهای بهار عربی به استثنا تونس، جنبش جلیقه زردها، جنبش دی ماه ۹۶ در ایران، جنبش روشنائی در افغانستان و.....
ویژگیهای این جنبشها در این است که از سازماندهی متمرکزی محروم میباشند، فاقد رهبری مشخصی هستند، قدرت بسیج سریع دارند، غالب تظاهرکنندگان جوانند و معترضین عمدتاً از اقشار زحمتکش و پایین جامعهاند و هدفمند نیستند. اما افسوس نا روشنی هدف و سرعت بسیج و گسترش تجمعات توسط شبکه مجازی همان عاملی است که سبب آرامش زودرس ناآرامیها و جنبشهای اجتماعی میشود و پایداری و ادامه جنبشهای مجازی را ناپایدار میکند.
در این ایام موج اعتراضات و جنبشهای مردمی در بسیاری از کشورها بر علیه فقر و تبعیض و بیکاری و حتی نابودی طبیعت و فاجعه اقلیمی به راه افتاده است.
از سودان به الجزایر، از الجزایر به مصر، از مصر به تونس و از تونس به عراق، از عراق به اندونزی، از اندونزی به هنگ کنگ، از هنگ کنگ به کره جنوبی، از کره جنوبی به نیویورک، از نیویورک به لندن و پاریس، از پاریس به اکوادور و از اکوادور به آرژانتین. از شرق تا غرب مردم در اعتراض و جنب و جوش میباشند.
اروپا هم دیگ جوشانی است که هر لحظه با گسترش بحران میتواند ناآرام گردد و مردمش سر به اعتراض بر دارند. جلیقه زردها و جنبش ضد انقراض، جنبش بر علیه آلودگی هوا و نابودی طبیعت نمونه هایی از آن میباشند. راهی بجز این نیست چون سیستم سرمایه دارانه موجود ناتوان و در بن بست میباشد و دیگر پاسخگوی نیازها و خواستههای جهانیان نیستند. نمونه بارز آن بریتانیا است که نمیدانند با منجلاب برگزیت چه کنند.
یک نمونه از جنبشهای خودجوش اخیراً در بخشی از عراق توسط شبکههای اجتماعی بوجود آمده است. معترضانی که طی هفته گذشته در بغداد و دگر شهرها به خیابان آمده بودند، به فساد در ادارات دولتی، ضعف در ارائه خدمات عمومی مانند آب و برق و سطح بالای بیکاری اعتراض داشتند.
معترضان که خواستار تغییر دولت و پایان دادن به فسادند در روزهای گذشته با نیروهای امنیتی درگیر شدند. آمار بالای بیکاری، به ویژه در میان جوانان و دانشآموختهگان دانشگاهی، از دیگر مسائل مورد اعتراض معترضان بوده است.
در حقیقت این تجمعات اعتراضی شورش فرودستان به حاشیه رانده شدهای میباشند که از عهده زندگی بر نمیآیند و به تنگ آمدهاند. به حاشیه رانده شدگانی که نه حکومتگران صاحب قدرت به فکرشان هستند و نه دولتهای خارجی که در امور این کشور بی وقفه و شبانه روز مداخله میکنند.
واکنش حکومت عراق به اعتراضات استفاده از سرکوب و خشونت بود. تعداد کشته شدگان اعتراضات اخیر عراق در عرض ۶ روز به بیش از ۱۲۰ تن و ۶۱۰۶ زخمی رسیده است. دولت عراق بجای پاسخگوئی به خواستههای معترضین تلاش کرد تا با کشتار جلوی هرگونه اعتراض حق طلبانهای را سد کند. بکارگیری رعب و وحشت متعلق به تمامی حکومتهای استبدادی و شبه فاشیستی است زیرا جوهر این حکومتها قتل و کشتار است.
بخاطر اینکه اعتراضات و ناآرامیها آرام نشوند و موفق گردند چه باید کرد.
میدانیم اکثر اعتراضات خودجوش به شورشی برای بیان خشم از مشکلات و تلنبار شدن مطالبات مبدل میشوند و به دنبال تغییر نیستند. این شورشها علیه زندگی نکبت باری هستند که حکومتهای فاسد نئولیبرالیسم در هر گوشه و کنار جهان برای مردم بوجود آوردهاند. کشورهای زیادی در حال گذار از زندگی و وضعیت فلاکت باری هستند که اکثریت مردم جهان از جمله مردم عراق در آن گرفتارند.
اما بن بست معترضین با نظام حاکم و دولتمردان زور پرست بدون تغییر واقعی نظامهای موجود قابل حل نیست. پس بدون تغییر جدی هیچ پیشرفتی میسر و ممکن نمیگردد. وجود و حضور یک آلترناتیوی که بخواهد روابط حاکم را متحول کند و روابط انسانها را با حقوق تنظیم نماید حائز اهمیت است. و مردمی که بخواهند حاکمیت خویش بر سرنوشت خویش را بدست گیرند و خود مبدل به آلترناتیوی در برابر قدرت شوند.
باید روابط قوای حاکم که ناشی از قدرت و زور و پول است تغییر ساختاری یابد. ساختاری که روابط انسانها با انسانها و انسانها با دولتهایشان بر مبنای حقوق تنظیم گردد. همه چیز و همه راههای تا کنونی یا شکست خوردهاند و یا در بن بست بسر میبرند. دلیلاش این است که هر راهکاری برای زمانی شاید خوب و موثر باشد ولی زمانی دیگر ناکارآمد میشود. یک روز اقتصاد سرمایه داری در مقابل اقتصاد دوران فئودالی اقتصادی مترقی بود امروز دیگر اقتصادی سرمایه داری یعنی اقتصاد بازار آزاد پاسخگو نیست بلکه ویرانگر است. نتیجه همین اقتصاد است که ثروت ۲۶ نفر در دنیا بیش از ثروت نیمی از مردم جهان است. در آمریکا ثروت ۳ نفر برابر ثروت بیش از ۴۰ درصد از مردم آمریکا است.
تا زمانی که انسانها به حقوق خود وجدان جمعی پیدا نکنند امکان ندارد جامعهای حقوقمند بنا نمایند. هدف باید ایجاد جامعه انسانی باشد که در آن تمامی شهروندان صاحب حق از حقوقی مساوی برخوردار باشند و حقوند شوند و نیز حیوانات و طبیعت هم دارای حقوق خویش باشند.
بدون داشتن چنین هدفی و ایجاد چنین آلترناتیوی جنبشها میآیند و میروند. علاوه بر وجود هدف و آلترناتیو منطبق بر هدف؛ دو امر دیگر برای موفقیت هر جنبش مدنی قابل اهمیت میباشند. مصادره خیابانها یعنی سرازیر شدن در خیابانها چون خیابان ابزار پیروزی است و رها نکردن آن و حضور جمعیتی پیگیر که به دنبال تغییر سیاسی جدی میباشند یا بقول "اریکا چنووت " پژوهشگر علوم سیاسی موفقیت یک جنبش در آن است که سه و نیم درصد از مردم بطور فعال در آن شرکت کنند.
برپا کردن دنیائی که برخوردار از ارزشهای انسانی باشد؛ بدون تلاش و حضور هدفمند و نقش آفرینی بخش فعال و سازمانده جنبشهای اجتماعی در جهان واقعی تحقق پذیر نیست.
معترضین و بخصوص مردم کشورهای زیر سلطه استبداد تنها نباید در این اندیشه باشند که باید از حکومتهای استبدادی رها شوند آنان باید از تفکر استبدادی که استبداد را بازتولید میکند هم باید رها گردند. همان تفکر مستبد ساز و استبداد پروری که رضا شاه و محمد رضا شاه پهلوی و صدام و مبارک و سیسی و بن علی و ملا علی و ملا عمر و آل خلیفه و بن سلمان و آل سعود و خمینی و آل خمینی را بر مردم منطقه خاورمیانه مستولی گردانده است.
بنابراین مردم عراق و مردم دیگر کشورها از جمله ایران تا زمانی که آگاه نشوند که صاحب کرامت و حقوقاند و به دنبال عملی کردن حقوق خود نباشند و خود را صاحبان اصلی کشور خویش ندانند و فقط بخواهند در چارچوب قلمرو حکومت و سیاستمداران موجود راه حلی بیابند، اعتراضات آنان به جائی نمیرسد و تحولی صورت نخواهد گرفت. بفرض اگر عراقیها حتی بتوانند عادل عبدالمهدی نخست وزیر عراق و دولتش را از کار برکنار و واژگون نمایند، چند روز دیگر عبدالمهدی دیگری نخست وزیر میشود.
همانطوریکه صدام سنی رفت و مشتی جانی و فاسد و فاسق شیعه بر جایش تکیه زدهاند. در ایران هم استبداد پهلوی رفت و استبداد دینی بنام جمهوری اسلامی جای او را گرفت که دهها برابر خشن تر و خونخوار تر از رژیم پهلوی است.