سایت تحلیلی نقطه - نه اینکه فکر کنید با آنها که متفاوت از ما می اندیشند مشکلی داریم، نه اصلا اینطور نیست. انسانیم و اشتباه و جبران؛ اما، تامل زیباترین کاریست که از انسان ساخته است؛ زخمههای شنیدنی! اینکه چه شد و چه خواهد شد، غنیمت ِ لحظهای است که نگاه خیرهی هستی بر ما چشم میپوشاند. دنیای تازهای در راه است. فوارهای تازه به آسمان برمیخیزد و باید سالها در انتظار فرودش باشیم. بی شک چند دهه را در نظم جدید جهانی به سر خواهیم کرد. دنیایی که باز در خود نگرانیها و تشویشها را آبستن است. یک ایرانی، دو ایرانی، هزار ایرانی و میلیونها ایرانی نیز در این دنیای جدید باید همچنان با هم و بی هم بجنگند تا روزی ایران، آنی شود که او، من یا تو میخواهیم. لبخندهای رضایت و شادی بسیاری را نیز نظاره خواهیم کرد. شادند که «شد».
پلیس جدید
دیگر «پلیسی» با نام و یونیفرم ایالات متحدهی آمریکا وجود ندارد و نخواهد داشت. آمریکاییها، ملت آمریکا، افسار سیاست کشور را بدست گرفتهاند و جرج بوش پسر، آخرین رییس جمهور آمریکا بود که با چکمه سخن میگفت. آمریکا به احتمال زیاد آرام شده است. دموکراتهای آمریکا برای برنده ماندن، راهبردهایی را که رای آفرینند، همچون پوست موز زیرپای جمهوریخواهان خواهند انداخت. معضلات اجتماعی درون و از بیرون جامعهی آمریکا، مردم را طلبکار ساخته است و از جنگ هم مدام دورتر میشوند.
آنهایی که پیش بینی میکردند و یا اینکه آرزو میکردند که روسیهی امروز در جایگاهی، نزدیک به قدرت سیاسی اتحاد جماهیر شوروی برسد، باید خشنود باشند که این چرخش آغاز شده است و در راه است. افسوس آنجاست که جز مشابهت جغرافیایی و زبانی هیچ اثری از اتحاد جماهیر شوروی در روسیهی امروز نمییابیم.
عربستان و امارات متحدهی عربی از جمهوری اسلامی میترسند، پاکستان از هند میترسد، سوریه و مصر از اسراییل میترسند، کردها از چهار حکومت میترسند، عراق از تجزیه و جمهوری اسلامی میترسد، جمهوری اسلامی از آمریکا میترسد، اسراییل نگران حرکات ایران است، ترکیه از هر همسایهی قویتر از خودش میترسد، افغانستان از پاکستان میترسد! همه چون گربههای در حالت دفاع در کنار هم نشستهاند و دمهایشان میجنبند. کسی باید آبی به میان این گربهها بپاشد تا از هم دور شوند و خیال حمله به سرشان نزند. پوتین، خندان، روز به روز بیشتر از پیش قدرت خود را نشان میدهد. به همه خاورمیانه نزدیک میشود و بزودی در میان آنها خواهند نشست.
پلیسی جدید برای جهان ما پا به میدان گذاشت. پلیسی که از جنس آمریکا نیست. از جنس اتحاد جماهیر شوروی هم نیست. پلیسی که میگوید من آتشنشان تو نیستم! اگر قواعد آتشبازی را مثل من رعایت نکنی! پلیسی که ایرانیان «استثمارستیز» نمیتوانند هنوز در داخل مرزهایش سکنی گزینند و بد و بیراه نثارش کنند. در آینده، «روسیهستیز» هم خواهیم داشت، بزودی خواهیم داشت، اما در همان آمریکا خواهند ماند. در لندن جایشان بهتر است. در پاریس خیالشان راحت تر است.
بازنده بزرگ
دیگر اروپاییها دندان بر هم نمیفشارند که چرا آنسوی دنیا حکومتی هست که هر وقت بخواهد لشکر کشی و با قدرت نظامیاش راهبردهای جهانی را تعیین میکند. این نگاه بسیاری از اروپاییها در چند دهه گذشته بود و هست. تعللهای دولت دونالد ترامپ و سازشهای دولت باراک اوباما در بکار نگرفتن نیروی نظامی آمریکا، رویدادهایی سطحی و گذرا نیستند. مردم آمریکا خواهان درگیر شدن در جنگهای کوچک هم نمیباشند. این شرایطی است که کاملا مشهود است.
دونالد ترامپ نشان داد که توان اقتصادی آمریکا بسیار بالاست اما آسیبپذیرتر از همیشه هم هست. آمریکا باید سرمایههای بیشتری را روی تکنولوژی هوش مصنوعی و ارتباطات صرف کند. همهی اینها برای مخالفانش، چهرهی آمریکا را دگرگون کرده و برای موافقانش درک جدید از آمریکا را لازم کرده است.
اما، به هر روی، از هم اکنون شاهد نگرانیهای اروپاییها هستیم. آمریکا قدرتاش کم شده است، درست! دیگر دنبال آن هژمونی سابق نیست، درست! اما آیا این جهان بدون پلیس میشود؟ سر پا میماند؟ اروپا این روزها - و از شروع جنگ داخلی سوریه - آنچنان مفعول و منفعل در برابر گردن کشیهای ترکیه عمل میکند که براستی مردم اروپا باید از خود بپرسند: «آیا خانههای گرم در زمستانها و سفرهای ارزان در تابستانها» ارزش این جایگاه جهانی جدید را برای اروپا داشت؟ چگونه با توسعهی مداوم قدرت نظامی و نفوذ سیاسی روسیه در خاورمیانه و در نزدیکی مرزهای اروپا، دیگر میتوان پاسدار ارزشهای امانیسم، رمانتیسم، سکولاریسم، دموکراسی و حتی سوسیالیسم ماند؟ راحت تر از قبل؟ راحتتر از دوران قدرت آمریکای «جهانخوار»؟ این گوی و این میدان!
اروپا بازنده بزرگ سه دههی آینده است. راه سراشیبی را پیش گرفته است. راستها و افراطیهای اروپا قویتر خواهند شد. زنجیرههای سرمایهداری و سرمایه داران زنجیرهها در اروپا بیش از پیش گلوی طبقهی متوسط را خواهند فشرد. ترس از استیلای قدرت سیاسی و نظامی روسیه و نفود آن بدرون اروپا، وحشت روزافزون از بالهای پرندهی غولپیکر اقتصاد چین، اروپا را مشوش و به هم ریخته خواهد ساخت. اروپاییها که نتوانستند آمریکا را سوسیال سازند و از این نفرت بزرگی ساخته شد، باید برای فرونریختن سوسیال دموکراسی خود، تلاش و راهبردهای شگفتی را تدارک ببینند.
نفت - خاورمیانه
همه چیز از نفت شروع و به نفت باز میگردد - این، دستكم باور بزرگ منتقدان آمریکا است. ارزش نفت، بخوانید خاورمیانه، ماهانه در چرخهی انرژی جهان کمتر میشود. از یک دهه پیش این تحولات قابل پیشبینی بود. نفت خاورمیانه باید جایگزین مییافت. این جایگزین از جا برخاسته و در راه است. «نفت» در آیندهی نزدیک و تا قبل از سال ۲۰۳۰ میلادی، دیگر آن متاع قبلی نیست و نخواهد شد. انگیزه و توجهی آمریکا به خاورمیانه بسیار کمتر از گذشته است. خاورمیانه با عملیات نظامی دوران جرج دبلیو بوش، با بهار عربی و از سالها قبل با انقلاب اسلامی ایران در بحرانها و مشکلات تازهای غلطید. مشکلاتی که ملزومات برونرفت از آن، در حال حاضر در خاورمیانه نه مشهود است و نه در زیر پوستهی حرکات اجتماعی، قدرت نمو دارد.
نظر آنهاییکه آمریکا را چیزی جز دهان گرسنهای برای نفت خاورمیانه نمیدیدند را گفتیم، اگر به نظر خودمان نیز اشارهای بکنیم باید نوشت که امید به رشد سکولاریسم در خاورمیانه، باور به خزیدن ریشههای نگاه خردگرایانه در ذهن مردمان این منطقه، و حتی ایران، نحیف ماندهاند. جهان در ناامیدی به خاورمیانه مینگرد. بیش از هر زمان دیگری غرب خاورمیانه را دارای پتانسیلهای کافی برای برونرفت از مشکلات نمیبیند و خاورمیانه نیز غرب را نمیفهمد. آنگونه که باید، شاهد رشد و ترقی زمینههای حرکات اجتماعی و فلسفی مشوق مدرنیته در خاورمیانه نیستیم. نه در ساختارها و نه در زیرساختارهای اجتماعی هیچ کشور خاورمیانه، جدال بین سنت و مدرنیته دیده نمیشود. ترکیه قدمهایی به عقب بر میدارد. نگاه تند ناسیونالیستی ترکیه همراه با چاشنیهای تاریخی و مذهبی قرار است قهرمانان و آرمانهای تازهی این کشور را بسازد. ایران نیز در این مقام است که «تاجزاده»، سازش مردم در برابر ستم را دلیل بلوغ فکری مردم میداند. فرزند انقلاب از اینکه مردم انقلاب نمیخواهند به «خود» میبالد. گشت و گذاری هفتگی در شبکههای اجتماعی مردم خاورمیانه ما را به این تامل میرساند که بدیهیات خردگرایی و منطق غرب در این مردم جای ندارد. عراق که در طول دو دهه پس از سقوط صدام در ساختارهای سیاسی تحولات زیادی را برتافت و اکتساب کرد، اما هنوز از توسعهی ارزشهای بنیادین این ساختارها در میان مردم بهره نمیبرد. این نمونهها نیز برای کنارهگیری آمریکاییها از خاورمیانه بسی موثر بودهاند.
قهرمانان دنیای آینده
ابراهام لینکلن را از بزرگترین رهبران جهان ما باید دانست. رهبری آرام و متواضع و عمیق، که به یک جنگ داخلی خونین تن داد و آنرا لازم دید. جنگی با برادران سفیدپوست خود برای حقوق قانونی بردگان سیاه آفریقایی را آغاز کرد؛ تا بگوید که اگر سیاهپوست را با سفید پوست برابر نمیدانید، این در ذهن شما بماند، ولی حقوق برابر را باید به سیاهپوستان روا بدارید. لینکلن باور داشت از پس این جنگ، ساختارهای اجتماعی دموکراسی در آمریکا محکم میشوند.
امروز، رییس جمهور اتیوپی جایزهی صلح نوبل میگیرد! او را قهرمان میدانیم. قهرمان رفرمهای اجباری و اقدام در جهت آزادی زندانیان سیاسی و حل بحران کهنه بین اتیوپی و اریتره که سالها در دشمنی بسر بردهاند. جنگهایی که ارزشهای طرفین جنگ را جدا باید به زیر رادیکال برد.
اگر آقای سیاسی جهان، به خواست دل هموطنان تودهای ما، ولادیمیر پوتین باشد، دور نیست که رییس جمهور ترکیه، رجب طیب اردوغان هم نوبلی بگیرد؛ کافی است که او بحران بیچارگی و مصیبتهای کردهای سوریه و ترکیه را خوب دامن زند. و سپس پس از سالها خون و خونریزی با لبخندی از جنس لبخندِ «برادر رفیق پوتین» اعلام صلح کند. اینها قهرمانان دنیای آیندهی ما هستند. قهرمانان نیمهکاره گذاشتن جنگهای فرساینده و بی پایان - تا اینکه پلیس از راه برسد و گوش همه را بچرخاند.
هم اکنون روسیه با رضایت خاطر شاهد حملات و کشتار کردهای سوریه است. چرا؟ زیرا ترکیه بیشتر از آمریکا فاصله میگیرد. این ارزشی است که پوتین با افتخار و قدرت در برابر رسانهها و مردم و مجلس روسیه از آن سخن خواهد گفت. زیرا الزامی ندارد که مثل آمریکاییها «ادای» دموکراسیمداری را در بیاورد. بیچاره دموکراسی! نوع راستین آنرا را در آینده باید از میان خوش و بشهای رفقای «چپ» و برادران اصلاحطلب استخراج نمود. بزودی خواهیم دید که بخشی از هموطنان درسخواندهی ما نیز، همچنان که سرخی مالبورو و بامو شان را سرخی ارزشهای سوسیالیسم میدانند و در اروپا و آمریکا رسانه میگردانند، از این موزاییک نظم جدید جهانی دفاع جانانه خواهند نمود.
ایران
در جمهوری اسلامی ایران، علی خامنهای، فرزندش مجتبی خامنهای، سران سپاه پاسداران، اصلاحطلبان و همهی آنهایی که باور دارند بقای نظام جمهوری اسلامی به نفع مردم ایران و منافع ملی کشور ماست، این روزها بسی خرسندند. زیدآبادی اگر چه در دو مقاله دلی به حال آمریکا سوزاند، اما از اینکه فکر کند نظام جمهوری اسلامی برندهی این جدالهاست، خاطرش گزندی نخواهد یافت. «عطالله مهاجرانی و فرخ نگهدار» هم بسی راضی و مسرورند. تبریکی ولرم را از ما داشته باشند. اما، روسیه نیز با ایران زیاد نخواهد ماند. اکنون که آمریکا آرام از خاورمیانه فاصله میگیرد و این منطقه را به حال خود میگذارد، رغبت روسیه به دیگر کشورهای منطقه بسی بیش از ایران است. روسیه هرچند با یک کشور دموکرات و مدرن فاصله دارد اما ابدا هم سنخ با جمهوری اسلامی نیست. بی شک منافع روسیه در خاورمیانه با کشورهای سنی و توسعهطلب بهتر تقسیم میشود تا با جمهوری اسلامی که بسیار مرتجع و افراطی است.
ایران بر این چرخ زیاد نخواهد چرخید. هرچند که مبانی و جوهر مبارزات مردم ایران فاقد توافق بر خواستههای همهگیر و مشترک است، اگر چه که «هنوز» اپوزیسیون داخل و خارج ایران فاقد «نهاد» رهبری مشروع و دارای نمایندگی از سوی اکثریت ایرانی است، اما ایران آبستن تحولات زیادی است. عدم کفایت و مهارت مدیران و سران حاکم بر کشور دلیل اصلی این تحولات است. با آمریکا و بدون آمریکا، کار مردم ایران با این رژیم به بحرانهای بزرگ خواهد کشید. سال آتی بخش بیشتری از فساد اقتصادی و حکومتی این رژیم بر مردم آشکار خواهد شد. این نظامی که با ایجاد ترس و تظاهر به بیشرمی، با مردم خود مدام فاصله میزاید، باید بدرون خندق فروغلطد و خواهد غلطید.
تحلیل/نقطه
قوانین معیوب ایران و نتایج آن