صدای اسراییل
دنیا دارد بر سر حکومت ایران و آن کاخ های کاغذی امید و آرزو که برپا کرده است، خراب می شود و آن صدها میلیارد دلار پولی که در کشورهای همسایه و با آرزوی جهانی کردن تسلط شیعه بر جهان اسلام، آن هم به رهبری روحانیون رژیم ایران، هزینه کرده بودند بر باد می رود.
در لبنان، مردم به خیابان ها می ایند و علیه ناتوانی های دولت به تظاهرات گسترده دست می زنند و در چارچوب آن، علیه حزب الله و مزدور بودن آن و به خطر انداختن مصالح ملی لبنان نیز شعار می دهند.
حسن نصرالله نسبت به آینده گروه خود شدیدا نگران شده و از شیعیان می خواهد که در تظاهرات اعتراضی شرکت نکنند و از درخواست خود برای دگرگون کردن ساختار سیاسی لبنان و براندازی دولت کنونی، باز ایستند.
نصرالله که نوکر رژیم ایران است، به شیوه علی خامنه ای، ادعا می کند که صدها هزار نفر مردم لبنان که به خیابان ها آمده و به تظاهرات ادامه می دهند، توسط دشمن تحریک شده اند و مردم واقعی لبنان نیستند و نباید به آن ها اعتنا کرد و شیعیان نباید به معترضین دست یاری بدهند.
نصرالله که مردم لبنان را ساده لوح و زودباور به تصویر کشیده، خطاب به آنان می گوید مواظب دشمن باشند.
به ادعای او، این خود مردم لبنان نیستند که اعتراض می کنند، دشمن است که این شعارها را در دهان آنان گذاشته است.
ادعاهای مشابه حکومت ایران را در این زمینه، حتما به خاطر دارید!
بله، نصرالله راست می گوید: این دشمن است که باعث نارضایی مردم لبنان شده است؛
و این دشمن، همانا جمهوری اسلامی ایران است که با رشوه دادن به غیر شیعیان و حتی مسیحیان مارونی، از آن ها می خواهد محدودیتی برای فعالیت های مخرب حزب الله ایجاد نکنند و امتیازاتی را که تا کنون کسب کرده، به خطر نیاندازند.
دشمن هست، ولی این دشمن نه آمریکا و نه اسرائیل و نه کشورهای اروپایی است، بلکه دشمن، حکومت ایران است که می خواهد لبنان را به کشور شیعیان مبدل سازد، و این در حالی که لبنان به عنوان مکان امن مسیحیان مارونی دروزی های تحت ستم برپاگردید و اهل تسنن و شیعیان، بعدها وارد این سرزمین شدند..
در روزهای آینده خواهیم دید که شیعیان لبنان، که وطن خویش را دوست دارند، تا چه حد به این فراخوانی نصرالله گردن خواهند نهاد.
ولی لبنان مهمترین حیاط خلوت رژیم ایران، و حزب الله بزرگترین عامل اجرای خواسته ها و سیاست های حکومت اسلامی ایران است، که حاضر نیست آن جا را به آسانی از دست بدهد.
در عراق نیز اوضاع، از دیدگاه منافع رژیم ایران و برنامه های دراز مدت آن بسیار نگران کننده است.
میلیون ها عراقی به خیابان ها آمده اند و خواستار پایان بخشیدن به رشوه خواری و فساد مالی حکومت و بی کفایتی سرکردگان آن هستند و در همان حال علیه رژیم ایران نیز شعار می دهند و خواستار آن هستند که به دخالت های استعماری و استثماری این حکومت در وطنشان پایان داده شود.
حساب کنید که رژیم ایران در چهل سال اخیر چند صد میلیارد دلار برای تسلط شیعیان بر عراق هزینه کرده و حالا مردم آن کشور به پا می خیزند و از جمله، خواهان پایان بخشیدن به دخالت و نفوذ رژیم ایران در کشورشان می شوند.
کربلا که یکی از مهمترین مراکز نفوذ رژیم ایران در عراق است، شاهد بیشترین شمارِ نسبی مردم در تظاهرات خیابانی می باشد.
مردم عراق نیز می گویند عوامل حکومت ایران، از کشورشان دست بردارند.
در یمن نیز حکومت اسلامی اکنون سال هاست پول ملت ایران را برای حوثی ها هزینه می کند، ولی آن ها همچنان در جا می زنند و تنها بخش کوچکی از خاک آن کشور را به تصرف درآورده اند و با خطر شکست روبرو هستند.
حکومت ایران مرتبا پیشنهاد مذاکرات و قطع نبرد می دهد، ولی عربستان می خواهد حوثی ها ، یعنی این عوامل دست نشانده رژیم ایران را از صحنه سیاسی آن کشور به کلی دور کند.
در همین مرحله نیز می توان گفت که رژیم ایران، در دخالت های نظامی خود در یمن، هیچ دستاوردی نداشته و هرآنچه را نیز که کسب کرده، ممکن است به زودی از دست بدهد.
ولی سنگین ترین سرمایه گذاری رژیم ایران، در هشت سال جنگ خانگی در سوریه بوده است.
سالیان دراز است که افراد سپاه پاسداران و نیروهای قدس، در آن کشور جا خوش کرده اند و فاطمیون و زینبیون به راه انداخته اند و مزدوران داخلی سوریه را به خدمت گرفته و هر ماه به آن ها حقوق می پردازند و مرتبا اسلحه برایشان می فرستند و خودشان اعتراف می کنند که سپاه قدس تا کنون بالای یک هزار تن قربانی داده است.
امیدشان آن بوده و هست که خاک سوریه را به پایگاه نظامی خود مبدل سازند و از آن جا علیه اسرائیل به جنگ بپردازند و به خیال خود بتوانند سراسر منطقه را به تسلط خویش در آورند.
ولی آن چه هفته پیش در رابطه با کردهای سوریه رخ داد، نشانگر آن است که آرزوهای حکومت ایران در این سرزمین نیز به باد خواهد رفت.
پس از توافقی که در سوچی بین پوتین و اردوغان در مورد سوریه به دست آمد، رهبران حکومت اسلامی ایران باید سر در گریبان فرو برند و از شدت شرم مهر سکوت بر لب زنند و از زیاده گویی و یاوه سرائی در مورد نقش خود در رهبری منطقه و جهان دست بردارند.
رئیس جمهوری ترکیه، برای آن که به خواسته های خود در مورد سوریه برسد و یک نوار امنیتی به عرض سی کیلومتر در طول مرزهای دو کشور برپا کند، نزد رئیس جمهوری روسیه آمد، به سراغ علی خامنه ای نرفت.
حتی به خود زحمت نداد که با حسن روحانی مشورت کند و یا برای توافق با او به تهران برود، و یا حتی پیامد مذاکرات با پوتین را به آگاهی او برساند.
اردوغان نزد پوتین رفت و همه خواسته های خود را به دست آورد.
از دیدگاه اردوغان، خامنه ای و روحانی و کل حکومت ایران عددی نیستند که قدم رنجه کند و پیش آنان برود.
رژیم ایران بیش از سه دهه در سوریه سرمایه گذاری سیاسی و نظامی و مالی کرد تا شاید بتواند جای پایی برای خود به وجود آورد.
امیدشان آن بود که در خط مرزی اسرائیل مستقر شوند و به این کشور دست اندازی کنند.
بیش از سه دهه است که رژیم ایران بزرگترین حامی اقتصادی کشور فلاکت زده سوریه است، ولی بهرۀ این حاتم بخشی نصیب روسیه و ترکیه می شود.
آن ها آقای سوریه هستند، آن ها سرنوشت آن سرزمین را رقم می زنند - رژیم ایران در این راستا عددی نیست!
اردوغان، آن فرد مغرور که با همه سر جنگ دارد، حتی به خود اجازه می دهد به سران رژیم ایران توهین کند.
او در واکنش به اعتراض و مخالفت سران ایران نسبت به حمله نظامی ارتش ترکیه به شمال سوریه، با بی تربیتی خطاب به روحانی می گوید: «شما می بایستی مخالفان کار ما را ساکت می کردی»!
ولی وزارت خارجه رژیم ایران، از توافقی که بین اردوغان و پوتین به دست آمده ابراز خشنودی می کند و ادعا دارد که کاملا منطبق با توافق آدانا می باشد که رژیم ایران این همه برای اجرای آن اصرار ورزیده بود.
ولی این شکست سیاسی حکومت اسلامی در صحنه منطقه ای، باز هم جلوی یاوه سرایی ها و خودستایی های رژیم ایران را نمی گیرد.
علی اکبر ولایتی که روزگاری وزیر خارجه حکومت بوده و اکنون سالیان دراز است که در مقام مشاور ارشد رهبر در امور بین المللی، جای خوش کرده است، در سخنان روز چهارشنبه خود، از جمله ادعا کرده می گوید که کشورهای موسوم به محور مقاومت، در موازنه های منطقه ای و جهانی دست بالا را خواهند داشت.
اگر منظورش چین و روسیه است، آن ها رژیم ایران را در برنامه های خود، تنها تا زمانی به بازی می گیرند که سود مالی برایشان داشته باشد.
از نظر آن ها، ایران، جز یک بازار بزرگ صادراتی نیست، که از چین حتی سنگ قبر و بیل می خرد.
سازمان های ترور عربی و فلسطینی و اسلامی نیز، تنها تا هنگامی رژیم ایران را به بازی می گیرند که برایشان سود مالی داشته باشد.
یادتان هست که حماس در غزه، پرچم ترکیه را به اهتزاز درآورد و نه پرچم حکومت شیعه ایران را.
با آن که کاخ کاغذیشان در برابر چشمان همگان فرو می ریزد، فرماندهان سپاه پاسداران همچنان ادعا می کنند که پیروز شده اند و خاورمیانه و جهان زیر پایشان است و آمریکای قدرتمند به زانو در آمده و وارد جنگ با ایران نشده و دنیا دارد به کام رژیم ایران می شود.
ولی در همان حال که در همه کشورهای منطقه رودستی خورده اند و همه امیدهایشان دارد نا امید می شود، در داخل ایران نیز از مدت ها پیش زنگ خطر به صدا در آمده است، زیرا همه شرایط برای خیزش مردمی فراهم شده و ملت فقط در انتظار فرصت مناسب است تا به پا خیزد و این کاخ ظلم و ستم را براندازد.
اگر مردم لبنان به خاطر فساد حکومتی و سوء مدیریت سرکردگانش به پا می خیزند، اگر در عراق مردم به خیابان ها می آیند و هراسی ندارند که از گلوله ماموران حکومتی کشته شوند، در ایران هم فساد مالی در ابعاد بسیار گسترده تر، و سوء مدیریت به صورتی بسیار دردناک تر وجود دارد و بالاتر از همه، حکومت در آرزوی واهی تسلط بر جهان اسلام، همه امکانات مالی مردم و کشورشان را به حراج گذاشته است.
آن ها سخت می ترسند که در کنار ناکامی های منطقه ای، خیزش مردمی در داخل ایران نیز در کمین آنان نشسته است.
شاید تلاش برای برپایی حکومت نظامیان در ایران و سپردن مملکت به دست سپاه پاسداران، از دید آنان راهکاری به هدف نجات رژیم می باشد.
ولی هرلحظه، خشم مردم ممکن است جرقه زند و آتشی را برافروزد که آنان قادر به خاموش کردن آن نباشند.