امیر طاهری - ایندیپندنت فارسی
کابوس یا رویا؟ سالهاست که خوانش رهبران جمهوری اسلامی از اوضاع ایران بین این دو تصور نوسان داشته است. بر اساس خوانش نخست، ایران در شرایط دشوار اقتصادی و سیاسی با مشکلات روز افزون دست و پنجه نرم میکند. حجتالاسلام حسن روحانی، رئیسجمهوری، میگوید، مملکت تعطیل است و میافزاید، به مردم میگوییم چه کسی مملکت را تعطیل کرده است. به کار بردن «مملکت» برای توصیف ایران امروز بهنوبه خود جالب است و نشان میدهد که از دید روحانی، کشور به نوعی به نظام پادشاهی (یا ملکی) اما در شکل استبدادی آن بازگشته است. چندی پیش، حجتالاسلام، گفته بود که جمهوری اسلامی در شرایط کنونی میتواند به شیوه «از این ستون به آن ستون فرج است» به بقای خود ادامه بدهد، اما نباید انتظار پیشرفت و رفاه عمومی بیشتر داشته باشد.
البته حجتالاسلام به وعده خود برای معرفی مسئول، یا مسئولان تعطیلی کشور وفا نکرده است. با این حال، با مراجعه به یک سخنرانی دیگر ایشان میتوان در این زمینه گمانهزنی کرد. در آن سخنرانی، آقای روحانی به صراحت گفته که همه «سیاستهای راهبردی» نظام را «ولی فقیه» آیتالله علی خامنهای در نقش «رهبر» تعیین میکند. بدین سان، شاید بتوان نتیجهگیری کرد که آقای روحانی، آقای خامنهای را مسئول کشاندن ایران به بنبست میداند.
اما این کابوس که آقای روحانی تلویحا از آن سخن میگوید تا چه حد واقعیت دارد؟
تردید نیست که اوضاع ایران از نظر اقتصادی، سیاسی و بینالمللی خوب نیست. با این حال، اقتصاد جمهوری اسلامی، علیرغم ندانمکاریهای رهبران و فساد گسترده در همه سطوح، تعطیل نشده است و در آستانه سقوط نیز قرار ندارد. یک عامل در این پهنه، سهم بسیار بزرگ «اقتصاد سپاه» در جمهوری اسلامی است که گاه به موازات و گاه در جهت عکس اقتصاد رسمی و نیمه رسمی به زندگی خود ادامه میدهد. تحریمهای وضع شده از سوی ایالاتمتحده، اتحادیه اروپا و سازمان ملل متحد نقش این «اقتصاد سپاه» را پررنگتر کرده است.
بعضی همسایگان ایران، بهویژه ترکیه، عراق و افغانستان به ادامه و گسترش این «اقتصاد سپاه» کمک میکنند و خود نیز از آن سود میبرند.
مطالب بیشتر در سایت ایندیپندنت فارسی
در صحنه سیاسی نیز اوضاع کنونی جمهوری اسلامی رضایتبخش نیست. کلمه نظام در متنی از خستگی تاریخی، رخوت ایدئولوژیک و تضادهای درونی هر روز عمیقتر، ناتوانی خود را هر روز آشکارتر میکند. تبلیغات گسترده درباره انتخابات آینده نشانه تشبث غریق به گیاهی لزران در میان امواج خروشان بهشمار میرود. با این حال، در پهنه سیاسی نیز جمهوری اسلامی احتمالا خواهد توانست، لنگان لنگان، به راه خود، دستکم تا مدتی ادامه دهد.
در اینکه سیاست خارجی جمهوری اسلامی به بنبست رسیده، شکی نیست. شعار آقای خامنهای، «نه جنگ، نه مذاکره»، بهترین توصیف از این بنبست است. در همان حال قیامهای مردمی که در لبنان و عراق آغاز شده است، محدودیت استراتژی «صدور انقلاب» را ترسیم میکند. این قیامها ریشه اساسا داخلی دارند و جنبههای ضد جمهوری اسلامیشان دست کم در حال حاضر، هنوز تهدیدی مستقیم برای رهبران تهران بهشمار نمیرود.
اگر قرار باشد از کابوس سخن بگوییم، شکست «برجام» که زیربنای استراژی گروه آقای روحانی را تشکیل میداد، برای رژیم بهمراتب نگران کنندهتر از قیامهای مردمی در لبنان و عراق و حتی کاهش روزافزون نفوذ ایران در سوریه و یمن بهشمار میرود.
آقای روحانی و گروه او دیگر چیزی برای عرضه ندارند و با اغراق در سیاهنمایی اوضاع در جمهوری اسلامی و تکان دادن انگشت اتهام در جهت مخالفان ناشناس، نمیتوانند شکست استراتژی مزدورانه خود را پنهان کنند. در سنت ایرانی جوانمردی، پهلوانی که به گود رفته و شکست خورده است، با تعظیم به همگان اذن خروج میگیرد یا به اصطلاح پوریای ولی، پهلوان صوفی سده چهاردهم میلادی، لنگ میاندازد. لنگ انداختن هرگز مایه سرشکستگی نبوده است و بر عکس، نشانهای از فروتنی در پذیرش واقعیات، که خود ناشی از مشیت اللهیاند، بهشمار میرود.
اگر پیشینیان آقای روحانی، از هاشمی رفسنجانی و محمد خاتمی گرفته تا احمدینژاد در موقع لازم لنگ انداخته بودند، ایران میتوانست از فانتزی یک قدرت دو سر به در آید و با کنار زدن پردهای که واقعیت را پنهان میکند، لعبتباز واقعی را در حال عمل ببیند.
در نقطه مقابل کابوس ترسیم شده از سوی آقای روحانی، رویای شکل گرفته در اوهام آقای خامنهای قرار دارد. بخشهایی از این رویا هر روز در مقالات روزنامه کیهان که میگویند منعکسکننده نظرات رهبر است، به همگان عرضه میشود.
در یکی از این مقالات در هفته گذشته خواندیم که:«برتری و اقتدار ایران در تبیین معادلات غرب آسیا روز به روز بیشتر تثبیت میشود. برای ادراک دقیق این امر قطعی قرائن جالب توجهی را در چند بازه زمانی و با مختصات شگفتآور باید دید».
در یک مقاله دیگر میخوانیم که «برجستهترین صاحبنظران» جمهوری اسلامی را در همه زمینهها پیروز میبینند.
اما این «برجستهترین صاحبنظران» چه کسانی هستند؟ در راس آنان یک روزنامهنگار فلسطینی به نام عبدالباری عطوان است که در رسانههای جمهوری اسلامی به عنوان «متفکر طراز اول جهان عرب» معرفی میشود. توصیه او به اعراب این است که هر چه زودتر از کشورهای غربی، بهویژه ایالاتمتحده فاصله بگیرند و رهبری جمهوری اسلامی را بپذیرند تا در پیروزی بزرگ آن سهمی بگیرند.
با این حال، اکثریت «برجستهترین صاحبنظران» که تصویر رویایی از جمهوری اسلامی ترسیم میکنند، آمریکایی هستند. رسانههای سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، همراه با کیهان، تالاری مجازی از تصاویر این آمریکاییهای ایرانشناس ساختهاند. در این تالار فرید زکریا، یک گوینده تلویزیونی در نیویورک، رابین رایت، روزنامهنگار، باربارا اسلاوین که بهعنوان «دانشپژوه» معرفی میشود، پروانه ابراهیمیان، مبلغ تصور «کودتا» در ۲۸ مرداد و رائول مارک گرشت، یک تحلیلگر پیشین سازمان مرکزی اطلاعات آمریکا (سیا) میدرخشند.
جالب اینجاست که جمهوری اسلامی حتی در زمینه تولید ادبیات ضد آمریکایی دارای قابلیت داخلی نیست و به ترجمه آثار نویسندگان ضدآمریکایی در غرب، بهویژه در خود ایالاتمتحده بسنده میکند. پژوهشگر فرانسوی، ماری فرانس توانه، در بررسی خود از ادبیات ضدآمریکایی، یا آمریکا ستیزانه، نشان میدهد که صدها نویسنده از ۴۸ کشور در آسیا، اروپا، آفریقا، آمریکا و استرالیا در این «صنعت» فعالیت دارند. نکته جالب، غیبت ایران در این فهرست است. جمهوری اسلامی ایران که بنای ایدئولوژیک خود را بر آمریکاستیزی استوار کرده است، پس از ۴۰ سال نتوانسته است حتی یک نویسنده جدی آمریکاستیز عرضه کند و بهناچار به واردات از دیگر کشورها تن میدهد.
میان «کابوس» روحانی و «رویا»ی خامنهای، ایران، در تجسم کنونی خود به عنوان جمهوری اسلامی، دچار کرختی تاریخی شده است. نه راه پیش دارد و نه راه پس. لک و لکی میکند و لنگان لنگان دور خود میچرخد و همچنان میگوید: «مرگ بر آمریکا!».
این شعار را هفته آینده در چهلمین سالگرد «فتح الفتوح»، یعنی اشغال سفارت ایالاتمتحده در تهران با صدایی بلندتر خواهید شنید.
علی مطهری: جمهوریت به تدریج محدود شده است