«اینگونه بود که دانشجویان جهتی را که جنبش در حال در پیش گرفتن است را نشان دادند. چرا که تاریخ مبارزات سیاسی دانشگاه بما میگوید که دانشگاه همیشه جهت گیری سیاسی جامعه را، قبل از بلند شدن موج سراسری جنبش، مانند قطب نما نشان میدهد. به بیان دیگر، دانشگاه و مبارزات دانشگاهی، در واقع نبض سیاسی جامعه میباشد و طپش این نبض است که جهت گیری جامعه را به وضوح مینمایاند.»
جنبش دانشجویی در ۱۶ آذر، از جمله با شعار «پهلوی و مجاهد/دودشمن آزادی» (۱) تاریخ سازی کرد؛ تاریخ سازی که از طرف تمامی رسانههای وابسته سانسور شد و با سکوت وسط بازهای خارج از کشور روبرو شد. در این تاریخ سازی، جهتی را که مبارزه ۱۳۰ ساله ایرانیان بر ضد استبداد وابسته نیاز دارد به پیش بگیرد، به جامعه ملی وطن معرفی کرد. توضیح اینکه، از زمان تاسیس دانشگاه و شکل گرفتن جنبشهای دانشجویی، بخصوص از جنبش ملی شدن نفت به این طرف، دانشگاه، مانند ایرانی کوچک بوده است که تمامی جریانهای سیاسی را در خود جا داده است. ولی همیشه یک جریان، جریان اصلی بوده است و گفتمان برتر و آن گفتمانی بوده است که بنا بر تجربه انقلاب مشروطه و کودتای دیکتاتوری وابسته رضا شاهی و اشغال ایران در جنگ جهانی دوم، شکل گرفته بود. این گفتمان که حامل این تجربه تاریخی بوده است حامل این باور بوده است که مردمسالاری در ایران، تنها و تنها زمانی میتواند واقعیت بیابد که بر دو اصل راهنمای «استقلال» (در تصمیم، چه بمنزله فرد و چه بمنزله ملت) و «آزادی» (در گرفتن نوع تصمیم) استوار باشد.
در جریان مبارزات تاریخی، این گفتمان ملی، هم شکل سکولار ملی (مصدقی) را بخود دیده است و هم شکل دینی آن را (در فرم خمینی پاریس و «میزان رای ملت است.») به همین جهت بود که در جریان کودتای خرداد ۶۰ (۲) و یورش استبداد مذهبی برای قبضه قدرت و باز سازی استبدادی سرکوبگر تر (همیشه اگرانقلاب، به باز سازی استبداد منجر شود، استبداد "جدید" کیفیت سرکوبگرتری را پیدا میکند، از جمله به این دلیل که انقلاب، نیروهای اجتماعی عظیمی را آزاد میکند و بنا بر این برای خنثی کردن این نیرو که در برابر باز سازی استبداد مقاومت میکند، سرکوب شدید تری مورد نیاز میشود.) نیازی جدی بود تا اولین رئیس جمهور مصدقی (در جلسات دو روزه مجلس برای شکل قانونی دادن به کودتا، از جمله دلایل بی کفایتی بنی صدر، در کنار طرفداری از دموکراسی و حقوق انسان و مخالفت با گروگانگیری، و.. و مصدقی بودن او بود. و از جمله شعارهای چماقدارن در جریان حمله به سخنرانی بنی صدر به مناسبت ۱۴ اسفند، شعار: «حالا که رهبرت مصدق شد/رای مارو پس بده» بود.) از دانشگاه و سازماندهی دانشجویی و فضا و زمین دانشگاهها، برای مقاومت در برابر باز سازی استبداد محروم شود. حمله به دانشگاهها، تحت پوشش "انقلاب فرهنگی" به این دلیل صورت گرفت. (۳) بنا بر نوار حسن آیت، دبیر سیاسی حزب جمهوری اسلامی، هدف از آن زدن رئیس جمهور بود (از طریق کشتار بزرگ که بنی صدر، در شب تحصن بخشی از دانشجویان دانشگاه تهران، صدها اتوبوس را به دانشگاه فرستاده، آنها را خارج و خیابانهای اطراف دانشگاه را از مردم خالی کرد. اینگونه، پاسداران مسلح آماده حمله را از پوشش مردم محروم و در نتیجه، نقشه کشتار را خنثی کرد.) و بنا بر قول آیت، بنی صدر زرنگی کرد و سوار موج شد:
«دانشگاه از ۱۴ خرداد به بعد تعطیل میشود و غیر از تعطیل بعدش برنامه هست. برنامة خاص داریم، برنامه اجرا خواهد شد و بابای بنیصدر هم نمیتواند با آن برنامه کار بکند.» (۴)
کودتای خرداد ۶۰ و کشتارهای وسیع و بشدت امنیتی کردن دانشگاه و اعدامها و جنگ با عراق، سالها دانشگاه را، وارد سکوتی نسبی کرد. ولی رأی دادگاه میکونوس که بنابرآن، آقایان رفسنجانی، خامنهای - بدون نام بردن ولی با عنوان سران رژیم -، فلاحیان، محسن رضایی و علی اکبر ولایتی، آمران ترور رهبران حزب دموکرات کردستان ایران، شناخته شدند و فراخواندن سفرای کشورهای اروپایی، سبب سخت منزوی شدن رژیم و تن دادن به انتخابات نیمه انتصابی ریاست جمهوری شد که در نتیجه، آقای محمد خاتمی، با رجوع دادن به اهداف اولیه انقلاب و استقلال و آزادی و مردم سالاری، بخشی از دانشگاه را به نفع خود فعال کرد و در نتیجه، بخشی بزرگی از جامعه که تا آن زمان، انتصابات در شکل انتخابات را از کودتای خرداد ۶۰ ببعد تحریم کرده بودند، (روزنامه جمهوری اسلامی، اینها را «مهمانان ناخوانده» توصیف کرد.) در دادن رأی شرکت کردند و خاتمی رئیس جمهور شد.
جنبش دانشجویان در دفاع از آزادیها که با اعتراض به بستن روزنامه سلام انجام داد، نشان داد که حمایت از آقای خاتمی تا زمانی انجام میشود که از اهداف اعلام شده خود تخطی نکند. البته این تخطی و وسعت گرفتن آن سبب شد که دانشگاه خط خود را از او جدا کند.
سرکوب خونین جنبش سبز، دانشگاه را به این نتیجه رساند، که از مهمترین دلایل شکست جنبش و محدود شدن آن در میان طبقه بیشتر متوسط، یکی ماندن در زمین رژیم و در نتیجه محکوم به رعایت خطوط قرمز آن و رهبریتی اصلاح طلب که عبور از رژیم را بر نمیتافت بوده است. در نتیجه، برای عبور از فلج سیاسی و راه به جلو، چاره را در عبور از استبداد در تمامیت آن جست که در شعار. عبور در شعار:
«اصول گرا/اصلاح طلب/دیگه تموم شد ماجرا»
بازگو شد. اینک دانشگاه میداند که محل عمل بیرون رژیم و جهت عمل اینست: تنها راه اصلاح استبداد، از میان برداشتن آن است. نتیجه این آگاهی و اعلام آن، از جمله سبب شد که شعارهای جنبش دیماه ۹۶ اصل نظام و خروج از رژیم را با شعار «مرگ بر دیکتاتور» و «مرگ بر اصل ولایت فقیه» و «استقلال، آزادی جمهوری ایران/ی» هدف بگیرد و اینگونه خود را از بازی قدرت دو جناحی که برایشان «حفظ نظام اوجب واجبات است.» بیرون بکشد.
در جنبش خونین آبان ماه، وقتی دانشگاه دید از یکطرف، آقای خامنهای سعی دارد معترضان را سلطنت طلب و رجوی طلب توصیف کند و از طرف دیگر، همین دو گروه در خارج و با استفاده از رسانههای بسیاری که به سبب وابستگی به قدرتهای خارجی، بدست آوردهاند، کوشش در مصادره کردن جنبش به نفع خود دارند، برای مقابله با سه رأس مثلث طالب قدرت در وابستگی، ضرور دید جنبش را وارد فاز جدیدی کند: در کنار شعار «مرگ بر دیکتاتور» سر دادن شعار: «مجاهد و پهلوی/دو دشمن آزادی»، جنبش وارد فاز هدفمند و روشمند شدن شد.
شعارها در باره استقلال و آزادی و حقوق شهروندی بمثابه هدف و روش و فراخوان به جنبش همگانی، آن کاستی را رفع میکنند که جنبشهای پیشین داشتند و آن ابهام را با شفافیت جانشین میکنند که سبب میشد جنبش کنندگان ندانند مرحله بعد چیست و آینده را ترسناک ببینند و از عمل بازبمانند.
اینگونه بود که دانشجویان جهتی را که جنبش در حال در پیش گرفتن است را نشان دادند. چرا که تاریخ مبارزات سیاسی دانشگاه بما میگوید که دانشگاه همیشه جهت گیری سیاسی جامعه را، قبل از بلند شدن موج سراسری جنبش، مانند قطب نما نشان میدهد. به بیان دیگر، دانشگاه و مبارزات دانشگاهی، در واقع نبض سیاسی جامعه میباشد و طپش این نبض است که جهت گیری جامعه را به وضوح مینمایاند.
بنا بر این، با این شعار، دانشجویان هم به آقای خامنهای میگویند: «برو»، مردم ایران نمیخواهند در مدار بسته نفله شوند و هم به جامعه ملی ایران میگویند: فریب بازی رهبر عالیقدر/ اعلیحضرت همایونی، که به شما میگوید که یا ما، یا پهلویستها و رجویستها، را نخورید. این سه بارها امتحان خود را دادهاند و هر سه از دشمنان استقلال و آزادی هستند و عاقل از یک سوراخ دو بار گزیده نمیشود.
این شعار میگوید، وبوضوح، که پهلویسم و فرقه رجوی (در اینجا کار برد فرقه به جای سازمان، به قصد تمسخر نیست، بلکه سازمان مجاهدین از زمان ورود به عراق، وارد پروسهای شد که استحاله از سازمانی سیاسی به فرقه نتیجه آن بود. به بیان دیگر، در عراق، این سازمان تمامی صفات فرقه وبلکه توصیف جامعه شناسی سیاسی و دینی فرقه را از آن خود کرد.) را دو ضلع دیگر استبداد تاریخی در ایران میداند و میداند که زمانیکه آقای رضا پهلوی، دوران استبداد سیاه پدر خود را که سبب ساز انقلاب شد (مسئول اول هر انقلابی، استبدادی است که حقوق شهروندان که حق حاکمیت حق مشترک در همه حقوق او است، برسمیت نمیشناسد.) را دوران طلایی توصیف میکند، از جمله به این معنی است که اگر در عالم خیال، روزی به قدرت برسد، این "دوران طلایی" را دوباره باز سازی خواهد کرد و تنها تفاوت در این است که باز جویان و شکنجه گران نه ریشوها و بد لباسها که خوش لباسهای کراواتی دو تیغه ریش را زده میشوند. یا اینکه، میداند فرقه رجوی سازمانی سیاسی بود که فعالیت خود را با «مرگ بر آمریکا» شروع کرد و سرانجام فرقه وابسته به قدرت سلطهگر شد و کار خود را درود به خشنترین و فاسدترین عناصر راست افراطی آمریکا گرداند. سازمانی که با اعمال خشونت تمام، افراد خود را کنترل میکند، هرگاه بر دولت دست یابد، همین کنترل را از طریق سرکوب خونین، به سراسر جامعه بسط خواهد داد. شعار میگوید: دانشجویان میدانند که در وضعیت داخلی و منطقهای و جهانی، دو رآس دیگر نمیتوانند جانشین رأس حاکم بگردند. اما مردم ایران میتوانند با راندن هرسه رأس از صحنه سیاسی کشور، استقرار جمهوری ایران را با شهروندان حقوند، میسر کنند.
نتیجه اینکه، جنبش دانشجویی با قرارگرفتن رودرروی سه ضلع مثلثی که استبداد را بر وطن تحمیل کرده است، محل عمل خود را در درون جامعه ملی بر دو اصل راهنمای استقلال و آزادی قرار داده است و عمل از درون چنین فضایی، روز بروز بیشتر به نسل جوان میگوید که برای سرنگونی استبداد و جلوگیری از باز سازی آن، نیاز به آن است که از منظر حقوق (حقوق انسان، حقوق شهروندی، حقوق ملی، حقوق طبیعت و حقوق جامعه به عنوان عضوی از جامعه جهانی.) به خود، جامعه و مبارزه سیاسی-فرهنگی برای رهایی از استبداد بنگرد. شعار:
«پشت به قدرت/روی به ملت»
و نیز شعار:
«بیا بیرون هموطن/حقت رو فریاد بزن.»
عارف شدن به این واقعیت که تنها راه و کوتاه ترین راه برای عبور از استبداد و استقرار جمهوری شهروندان ایران، عمل کردن به حقوق و خود را و جامعه را «حقوند» دیدن، (۵) ایناست بشارت جنبش دانشجویی به مردم ایران و مردمان کشورهای دیگر که یا در جنبش هستند و یا روی به جنبش خواهند آورد..
همانطور که روزی بعد از کشتار آبان ماه نوشتم، کشتارآبان کشتار ۱۷ شهریورپهلوی شد و همان سرنوشت در انتظار استبداد مذهبی است. با این جوی خونی که آقای خامنهای راه انداخت و روشی که دو جناح رﮊیم اتخاذ کردند، سبب شد که دولت ولایت مطلقه فقیه، به انزوا درآید و أصولگرایی و اصلاح طلبی کارکردهای خود را از دست بدهند. اینگونه، زور خالص استبدادی تبهکار در برابر ملت، عریان ایستاد و البته در چنین رویارویی، این مردم هستند که پیروزند، چرا که استبدادها همیشه میآیند تا بروند، ولی مردم همیشه میمانند. باوجود این، مردم نیز باید بدانند هرگاه دینامیک حیات سمت یاب زندگی نگردد، دینامیک مرگ، جامعه را تا مرگ حیات ملی پیش خواهد برد. شعارهای دانشجویان نوید میدهد که این دینامیک زندگی است که بر دینامیک مرگ غلبه کردهاست.
(۲). https://www.tribunezamaneh.com
(۳). http://zamaaneh.com