سالها پیش گذرم به یکی از موزههای سلاحهای کهن افتاد. در آن موزه اروپایی، شمشیر هایی دیدم عظیم، نیزه هایی سترگ و سپرهایی سنگین. گرزهای گران و کلاه خود و زره براق و وزین مردان جنگی حسی را به بازدید کننده القا میکرد توام با دلهره. موزه ترسناکی بود ولی تمام آن ابزار گویای قدرت و شجاعت جنگجویان کهن و بازتابنده نوعی شکوه خوف انگیز بود. قطعاً استفاده از آن ابزار تنها کار قوی ترین و شجاع ترین مردان آن جوامع بوده است و بس.
اینک اما سالها از آن دوران "مردانگی" گذشته و اختراع و توسعه سلاحهای انفرادی با قدرت زیاد دیگر هر کودکی را به یک رزمنده از راه دور تبدیل کرده. امروز حتی یک بیمار روانی ترسو هم میتواند یکی از این سلاحها را بر دارد و از فاصله زیاد یلی را از پای درآورد. این تغییر پارادایم، هویتی بسیار زشت و بی شکوه از نبردهای مدرن ساخته که با بکار گیری سلاحهای هر چه مخرب تر و دور بردتر بر بی قوارگی و زشتی جنگهای مدرن افزوده است.
یکی از کریه ترین اختراعات بشری، سلاح هایی است که تک تیر اندازان از آن استفاده میکنند. این کراهت نه در خور سلاح (که پاره آهنی بیش نیست) بلکه معطوف به کاربر آن است که گویا از خصایل مثبت بشری هیچ بهرهای ندارد و مغز و جسمش ماشینی در خدمت فرمانده است. حال تصور کنید که این تک تیر انداز، دستور خود را از فرماندهی بگیرد که دشمنش نه سربازانی مسلح و رزمنده، بلکه انسانهای بی گناه و غیر مسلح هستند. چنین شرایطی که برایتان ترسیم کردم ممکن است جنون آمیز تلقی شود ولی این یکی از استفادههای بشر خاورمیانهای است از سلاح رزم که اینک در سطح بزرگی درشرایط غیر جنگی بکار میرود. با خود میاندیشم شباهت و تفاوت تک تیراندازی که در فاصلهای دور مخفی شده و یک انسان ناشناس ولی غیر مسلح را هدف قرار میدهد با یک بمب گذار انتحاری داعش یا القاعده در چیست؟
بمب گذارهای انتحاری (دستاوردی دیگر از خاور میانه برای جامعه بشری) میدانند که قربانیانشان ممکن است هیچ دخالتی در حوادث جاری نداشته باشند و یا هیچ امکان دفاعی. او میداند که شاید نوزاد، کودک، زن، سالمند یا حتی انسانهایی ناتوان را میکشد. بمب گذار انتحاری به دستور فرمانده خود پا به این میدان هلاک میگذارد و لابد هم برای فرمانبری خویش هدفی والا میبیند که وسیله را توجیه میکند. او کشتارگاه خود را انتخاب میکند و قربانیان درست مانند آنان که هدف تک تیراندازها قرار میگیرند از زمان و مکان اصابت بلا بر جان خود خبر ندارند. هم بمب گذار و هم تک تیر انداز نیازمند توجیه و حمایت روانی (بخوانید شستشوی مغزی) هستند تا با این تضاد عمیق فعلشان با موازین اخلاقی و خصائل بشر عاقل کنار بیایند.
اما بمب گذار انتحاری حد اقل این شرافت و جسارت را دارد که خود را نیز قربانی هدف خویش میکند در حالیکه تک تیر انداز فرضی ما تنها حیوانی است دو پا و فاقد جرات، شرافت و انسانیت. او در جایی مخفی میشود و بی خبر سایهای را فرو میافکند که برای اولین و آخرین بار از دریچه کوچک دوربینش ملاقات کرده. بمب گذار انتحاری اقدامی میکند که با تخریب و سر و صدای زیاد و انتشار گسترده خبرش در جوامع لا اقل تا حدی وجه حماسی دارد اما تک تیز انداز مفلوک، جز صدای تق و سپس محکومیت وسیع اجتماعی و قطعاً عذاب وجدانی پایا و کشنده هیچ حماسهای خلق نمیکند.
فیلمهای اخیر سینمای آمریکا در خصوص رفتار و زندگی تک تیر اندازان روایت کننده عاقبت این افراد است. حتی آنهایی که با توهم دفاع از وطن، ارزشها و مردم خود و با پذیرش مخاطرات زیاد در میدانهای نبرد شلیک میکنند هرگز از عذاب وجدان در امان نیستند و دیر یا زود بار آن را بر دوش خواهند کشید، وای بحال آنانی که هم میهنان بی گناه خود را مخفیانه در کوچه و خیابان شهرهایی که قرار است در آن تردد و زندگی کنند هدف قرار میدهند. این امر چنان غیرقابل باور است که میخواهم سر خود را در برف فرو کنم و در عالم خیال تصور کنم این افراد فقط از بین بیماران روحانی خطرناک انتخاب و تربیت شدهاند و لا غیر، یا از بین خردباختگانی که در اثر افراط در بازیهای کامپیوتری جنگی، عالم وهم و واقعشان یکی شده و قوه تحلیل و ادراکشان مختل.
سیاوش تهرانی