مقدمه
در طول سه ماه گذاشته سه تحول بزرگ در ایران اتفاق افتاد. واکنش مردم داخل ایران به این سه رویداد مهم مدنی، سرنوشت ساز و با شکوه بود، و نشان دهنده عمق آگاهی آنها و فرسنگها جلو بودن از اپوزیسیون قلابی ترامپیست خارج کشور، اپوزیسیونی که از تحریمهای اقتصادی و تهدید و جنگ اقتصادی حمایت میکند، با تجزیه طلبان پالوده خورده و حتی اتحاد میکند، و میخواهد ایران را به همان جایی ببرد که لیبی در سال ۲۰۱۱ رفت. این واکنش در سه پرده به خوبی جنبش مدنی مردم در داخل ایران و توان و پتانسیلهای آنرا به نمایش گذارد، و در عین حال عجز اپوزیسیون قلابی را از درک شرایط کشور را نشان داد. مرور این سه پرده و مقایسه آنها با واکنش اپوزیسیون قلابی بسیار گویا میباشد.
پرده اول: تظاهرات آبان ماه
مردم که از سو مدیریت کشور، فساد ساختاری شده و در نتیجه آن غارت ثروتها و منابع کشور، و اثرات شدید تحریمهای اقتصادی به ستوه آمده بودند، به بهانه افزایش شدید قیمت بنزین به خیابانها ریختند و به اعتراض پرداختند. تظاهرات مردم کاملا مشروع و برحق بود. اگرچه نگارنده معتقد است که به صلاح مردم و کشور است که قیمت سوخت و انرژی در کشور افزایش یابد تا به سطح متوسط آن در ناحیه خلیج فارس رسد، افزایش ناگهانی قیمت بنزین در شرایط وحشتناک کنونی اقتصاد کشور بدون توجیه بود. در آغاز تظاهرات مسالمت آمیز بود. ولی از حدود پایان روز دوم به خرابکاری و خونریزی رسید. به گمان نگارنده بدون شک حاکمیت مسول نهایی خونریزی هاست، حتی اگر گروههای تجزیه طلب در، بعنوان مثال خوزستان، به تحریک پرداخته، راهها را بسته بودند، و زندگی را بر مردم عادی تنگ کرده بودند. بر طبق گزارش وبسایت "کلمه" دستکم ۶۳۱ نفر از مردم جان خودرا از دست دادند. نگارنده ادعای خبرگزاری رویترز مبنی بر اینکه حدود ۱۵۰۰ نفر از مردم کشته شده بودند را رد میکند، نه به این دلیل این چنین چیزی امکان ندارد و یا احتمال آن وجود ندارد، بلکه به این دلیل که رویترز یک تاریخچه طولانی گزارشهای دروغ دارد و به همین دلیل قابل اعتماد نیست.
عمده تظاهرات در حاشیه شهرها و توسط تهیدستان و زحمتکشان انجام شد. همچون تظاهرات دو سال پیش طبقه متوسط شهر نشین در تظاهرات نقش عمدهای نداشت. این موضوع بخاطر این نیست که طبقه متوسط از شرایط کنونی و یا حاکمیت راضی است. بر عکس، بیشترین آسیب شرایط کنونی به طبقه متوسط رسیده است. ولی طبقه متوسط ایران تحصیلکرده و با جهان در ارتباط است. طبقه متوسط از سرنوشت افغانستان، عراق، لیبی و سوریه آگاه است، و مایل نیست که ایران تبدیل به یکی از آنها، مانند سوریه شود، و یا به آنجایی رسد که لیبی در سال ۲۰۱۱ رسید. این که حاکمیت اینترنت را برای یک هفته یا بیشتر قطع کرد هیچگونه تاثیری در ارزیابی طبقه متوسط از شرایط نداشت، چون نه شرایط کشور در ابانماه شرایط جدیدی بود، و نه این طبقه و همینطور طبقه بالا و ثروتمندان به تازگی با وقایع خاورمیانه آشنا شده اند، بلکه آنها این تحولات را سالها است که دنبال کرده اند. در حقیقت تهیدستان و زحمتکشان هستند که به دلیل عدم توانایی مالی با دنیای خارج در ارتباط ممتد نیستند، و به همین دلیل بیشتر تحت تاثیر تحریکات اپوزیسیون قلابی قرار گرفتند.
پرده دوم: ترور سرلشگر قاسم سلیمانی و واکنش مردم
سرلشگر قاسم سلیمانی توسط پهبادهای امریکایی در فرودگاه بغداد ترور شد. اکثریت بزرگ تحلیلگران، چهرههای آکادمیک علوم سیاسی و روابط بین المللی، و حتی رسانههایی مانند نیویورک تایمز که در رابطه با ایران همیشه از موضع دولت آمریکا حمایت میکنند، وهمچنین تمامی نامزدهای حزب دموکرات آمریکا کشتن سرلشگر سلیمانی را ترور assassination نامیدند و از آن به شدت انتقاد کردند، نه به این دلیل که طرفدار سرلشگر سلیمانی و یا جمهوری اسلامی هستند -- که البته نیستند -- بلکه آنرا قدمی در راه جنگ کامل با ایران و نتیجه سیاست شکست خورده آقای ترامپ و وزیر خارجه او مایک پامپئو میدانند که بطور غیر قانونی و نابخردانه از برجام خارج شد. جناحهای ضد جنگ در آمریکا هم واکنش منفی بسیار شدیدی به این ترور داشتند که البته توسط رسانهها و وبسایتهای اپوزیسیون قلابی منعکس نشد. در عوض اپوزیسیون قلابی، از چپهای بریده تا سلطنت طلبان و فرقه مجاهدین از این ترور استقبال کردند، همانهایی که همیشه ترورهای حاکمیت را محکوم کرده بودند. گویی ما تروریسم خوب و بد داریم؛ خیر، تروریسم توسط هر کسی، گروهی، و یا دولتی محکوم است. اگر حتی تمامی اتهاماتی که دولت آقای ترامپ و اپوزیسیون قلّابی به سرلشگر سلیمانی نسبت داده بود درست بود، او باید توسط دادگاه بین المللی کیفری محاکمه میشد، نه اینکه ترور میشد. از روزی هم که او ترور شد، هر روز دلیلی که آقای ترامپ و دولت او برای اینکار داده اند تغییر یافته است.
این را مقایسه کنید با واکنش مردم در داخل ایران. واکنش آنها به کلی با واکنش اپوزیسیون قلابی متفاوت بود. میلیونها نفر در تشیع سرلشگر سلیمانی شرکت کردند. گزارش تمامی رسانههای مهم غرب، نه رسانههای جمهوری اسلامی، حاکی از اتحاد مردم در واکنش به این ترور بود. حتی بسیاری از تحلیلگران نوشتند که این ترور به سود حاکمیت شد. دولت آقای ترامپ و اپوزیسیون ترامپیست تصور میکرد که با ترور سرلشگر سلیمانی مردم به خیابانها ریخته و جشن میگیرند. باردیگر مردم داخل کشور بلوغ سیاسی خودرا نشان دادند.
پرده سوم: سقوط هواپیمای مسافری اوکراین و اعتراض به آن
در همان شبی که جمهوری اسلامی به ترور سرلشگر سلیمانی واکنش نشان داد و به یک پایگاه نظامی عراق که بخشی از نیروهای آمریکا در آنجا ساکن بودند حمله کرد، چند ساعت پس از آن حمله هواپیمای مسافری یک شرکت اوکراینی با ۱۷۷ مسافر و سرنشین از فرودگاه تهران به پرواز درامد، ولی ۷ دقیقه بعد در یک فاجعه عظیم انسانی سقوط کرد و تمامی مسافران آن، از جمله نزدیک به ۱۵۰ نفر از هموطنان ما که بیشتر، اگر نه همه آنها، از نخبگان و تحصیل کردگان بودند جان باختند. خانواده خود نگارنده نیز بسیار غمگین شد، نه تنها بخاطر عمق فاجعه که در آن همه ایراندوستان عزادار شدند، بلکه به دلیل اینکه دو فرزند یکی از همکلاسان همسر نگارنده در دانشگاه نیز جان باختند.
مطابق همیشه حاکمیت در ابتدا دروغ گفت و قبول نکرد که در سقوط هواپیما دست داشته است. ولی چون یک ویدئو منتشر شد که نشان میداد یک موشک [در حقیقت دو موشک] به هواپیما خورده است، ستاد کل نیروهای مسلح مجبور به قبول آن شد و مسئولیت را به عهده گرفت. ولی به محض اینکه حاکمیت نقش خودرا قبول نمود، دانشجویان در چند دانشگاه بزرگ تهران به تظاهرات پرداختند، و به این فاجعه، دروغ گفتن حاکمیت، قبول نکردن بلافاصله مسئولیت، بهانه تراشی، و مسائل دیگر به درستی اعتراض کردند. در عین حال جان باختن تعداد زیادی از هموطنان نخبه و تحصیل کرده ما در یک پرواز به خارج واقعیت تلخ دیگری را نیز به نمایش گذاشت: نخبگان ما مجبورند که ترک وطن کنند، در حالیکه بی لیاقتها فقط به دلیل "خودی" و از "نور چشمی ها" بودن در ایران همه گونه امکانات را دارند، که تازه خیلی از آنها اجازه اقامت در آمریکا، کانادا، و اروپا را نیز دارند.
جنبش مدنی داخل کشور و اپوزیسیون ترامپیست
سه پرده نمایش و واکنش مدنی مردم در داخل کشور به سه حادثه مهم به خوبی عقب بودن عظیم اپوزیسیون قلابی ترامپیست از مردم و عدم درک درست آنها از شرایط داخل کشور را به نمایش گذارد. همان مردمی که به درستی در آبان ماه به اعتراض پرداختند، ولی گستردگی شرکت در آن حد نبود که ایران را در راه جنگ داخلی و سوریهای شدن آن قرار دهد ، در دی ماه از آن کسی که از نظر آنها، درست یا غلط، مدافع امنیت ملی کشور بود و نقش بی بدیلی در شکست دأعش در عراق و دور کردن خطر آن گروه تروریستی از مرزهای ایران داشت، تجلیل کردند. همان مردمی که بارها فریاد زدند "انتقام" [نگارنده چنین فریادهایی را نابخردانه میدانست و میداند]، به محض آشکار شدن نقش حاکمیت در فاجعه سقوط هواپیمای مسافری و کشته شدن تعداد زیادی از هموطنان نخبه و بی گناه ما، و دقیقا فقط چند ساعت بعد از آن "انتقام،" به اعتراض پرداختند.
با این سه واکنش به کلی متفاوت به سه حادثه به کلی متفاوت مردم داخل کشور بخوبی درایت و عقلانیت سیاسی خود، درک و آگاهی درست خود از شرایط کشور در منطقه، و در عین حال حال مخالفت خود با نظام عقب افتاده ولایت فقیه، و همچنین بی اعتنا بودن به اپوزیسیون ترامپیست را به طرز بی بدیلی به نمایش گذاردند.
کلام پایانی
نگارنده و همفکران نه شاه میخواهند و نه شیخ. نه دیکتاتوری سلطنتی با تاج میخواهند و نه دیکتاتوری با عمامه. نگارنده و همفکران خواهان یک جمهوری دموکراتیک هستند که در آن دین هیچگونه نقشی در حاکمیت نداشته باشد، روحانیون به حوزهها برگردند، و این جمهوری دموکراتیک با جنبش سراسری خود مردم در داخل کشور بدون مداخله خارجی بر پاشود. هرگونه مداخله نظامی غرب در ایران منجر به خونریزی عظیم، ویرانی کشور، و تجزیه ایران خواهد شد. واکنش عقلانی و با درایت مردم به تحولات سه ماه اخیر باردیگر نشان داد که خود آنها قادر خواهند بود با یک جنبش سراسری به سر منزل مقصود برساند. نگارنده و همفکران از این جنبش حمایت کرده، و مداخله خارجی را رد میکنند.
اپوزیسیون قلابی ترامپیست ایران بارها و بارها نشان داده داده است که از درک درست شرایط کشور عاجز است، و نه پایگاه اجتماعی در ایران دارد، و نه قادر به ایفای نقش مهمی در آینده کشور است. این به اصطلاح اپوزیسیون فقط به فکر رسیدن به قدرت در ایران از هر طریقی است، بدون اینکه کوچکترین اهمیتی به اثرات کوششهای ضد میهنی خود در حمایت از افراطیترین و جنگ طلبترین جناحهای آمریکا بدهد.
صفحه فیسبوک نگارنده
خامنهای؛ رهبری که دیگر سخنور نیست، مراد ویسی