Thursday, Jan 30, 2020

صفحه نخست » عطا! چرا شما بچه مسلمان ها اینقدر ترسو و بزدل هستید؟!؛ ف. م. سخن

EB7AFB83-FE76-477B-840D-4059E02A6458.jpegسالی که خمینی، سلمان رشدی را مهدور الدم اعلام کرد و حکم به قتل او داد، در اروپا غوغایی به پا شد.

بر سر این «فتوای فقهی»، بحث و جدل ها در گرفت، و این که چرا اسلام، حکم به قتل نویسنده ای می دهد که «مثلا» به پیامبر اسلام توهین کرده است.

در هنگامه ی این بحث ها، یک انسان، یک بشر، یک نویسنده، به نام سلمان رشدی، تحت الحفظ پلیس مخفی انگلستان، به خفا رفت و تا سال ها، خود را از دست مسلمانانی که به خون اش تشنه بودند پنهان کرد.

در قرن بیستم، در کشور خودت کتابی ادبی بنویسی و چیزکی در قالب ابهام به محمد بگویی، و در کشور خودت، هزاران کیلومتر دورتر از کشورهای اسلامی امنیت نداشته باشی، یعنی خیلی کارِ تو و وضع کشور ت خراب است.

ولی هر چه بود، همین بود و انگلستان باید سلمان رشدی را از جلوی چشمان خون گرفته ی مسلمانان دور می کرد.

در این دوران، بازارِ دعوت از سیاستمداران و سفرای ج.ا. به برنامه های تلویزیونی و سوال در مورد این فتوا گرم بود.

خمینی سنگی را در چاه جهانیان آزاده انداخته بود، و حالا ماموران او باید دلیل انداخته شدن این سنگ را توضیح می دادند و عقل و خرد انسانی را به چالش می گرفتند.

این سنگ، کارِ این ماموران سیاسی توجیه گر را هم خراب کرده بود و به نوعی آن ها را در انپاس انداخته بود.

اگر مسلمان شیعه بودی و مرجع ات خمینی آدمکش بود، باید از فتوای او تبعیت می کردی!

خب. ماموران خمینی طبعا باید مقلدِ میمون صفت خمینی می بودند و اگر سلمان رشدی را در جایی می دیدند، او را در جا، روانه ی «جهنم» می کردند.

مجریان برنامه های تلویزیونی، دقیقا همین سوال را از دعوت شدگان اسلامی می کردند که اگر شما با رشدی رو به رو شوید، دست به قتل او می زنید یا نه.

اینجا بود که عیار مسلمان بودن مسلمانان پیرو خمینی مشخص می شد:
اگر می گفتند آری! ما به فتوای مرجع مان عمل می کنیم، آن ها بلافاصله به عنوان عنصر نامطلوب و خطرناک باید از کشورهایی که در آن ها خدمت می کردند اخراج می شدند.
اگر می گفتند نه! در این فتوا ایرادهایی هست و ما دست به قتل نمی زنیم، از حلقه ی پیروان خمینی خارج می شدند و مثل سربازی می شدند که به فرمان فرمانده اش گوش نمی دهد و به آن عمل نمی کند. در این حالت چه بسا خودشان مهدورالدم شناخته می شدند.

اما بچه مسلمان های ج.ا. که در پر رو گری و وقاحت در جهان همتا ندارند، راه سومی برای پاسخ «ندادن» به این سوال پیدا کردند و آن دور زدن و پیچاندن پرسشگران با مطرح کردن مسائل فقه اسلامی بود که آن ها در این زمینه بسیار متخصص بوده اند و هستند و بعد از این هم خواهند بود.

مثل پاسخ به سوالِ ساده ی جبر و اختیار، که در طول تاریخ اسلام، اسلامیون و توجیه گران نظرهای خلافِ منطقِ اسلام، در پیچاندن سوالگر اهل منطق ید طولا و زبان درازی پیدا کرده اند که اگر خدا به همه چیز آگاه است، این یعنی سرنوشت همه چیز در جهان مشخص است، پس تکلیف اختیار چه می شود، و اگر انسان مختار است، و هر کاری را که خود بخواهد انجام می دهد، پس تکلیف دانش خدایی و دانایی مطلق او چه می شود؟ در حالت جبر، تمام احکام و مجازات ها و خوب و بدها و بهشت و جهنم ها را باید ریخت در سطل زباله! چرا که انسان وقتی از خود اختیار و اراده ای ندارد، دیگر مجازات او به خاطر بدکاری ها و تلاش اش برای خوب ماندن و بهشتی شدن از عقل به دور است و اگر خداوند به سرنوشت انسان آگاه نیست پس دانش و آگاهی مطلق او چه می شود و این فقدان، با خداییت خدا در تضاد خواهد بود.

برای همین یک سوال، اسلامیون میلیون ها صفحه سیاه کرده اند که جبر و اختیار را به هم بچسبانند، و دست آخر هم پاسخ درست و درمانی جز «لا جَبر و لا تَفویض بل امرٌ بین امرین» به آن نداده اند و این یعنی سفید در حالی که سفید است، سیاه هم هست و بر عکس، یعنی به همین مسخرگی و گاگولیّت!

باری. در پاسخ به سوال «شما با فتوای قتل سلمان رشدی چه می کنید» بچه مسلمان ها شروع کردند به تخصص از خود نشان دادن و پیچاندن خارجی های زبان بسته و از زیر بار مسوولیت پذیرش کشتارِ احتمالی در رفتن.

در آن زمان، عطاءالله مهاجرانی، وزیر وقت فرهنگ حکومت اسلامی بود و این به قول ترک ها «ماتاه»، تازه از مسلمانان اهل فرهنگ و تسامح و تساهل بود. خمینی که جز فارسی شکسته بسته زبان دیگری نمی دانست و عربی هم در حد عربی حوزه -یعنی «کشک»- می دانست، و اصولا بی نوا، دنیا را از بیخ و بن نمی شناخت و محدوده ی دانش اش در چهارچوب کوچه های قم و نجف بود.

او وقتی در مقابل سوال اوریانا فالاچی، در مورد موسیقی و نام های باخ و بتهوون و وردی قرار گرفت و پاسخ داد که «من این ها را نمی شناسم» تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل.

این عطا بود، که داستان «آیات شیطانی» را در گوش خمینیِ مستعد برای به هم ریختنِ نظم جهان زمزمه کرد، و آیت الله که جوش آورده بود، فتوای تاریخی اش را صادر کرد.

بعدها خود عطا مورد غضب حکومت اسلامی قرار گرفت و به انگلستان گریخت. مقامات جهانی هم کلا فراموش کردند که این همان عطا ست که سال ها قبل، زیرِ تخته سنگِ فتوای خمینی، اهرم انداخت و آن را به سمت چاه خرد جهانیان قِل داد، والا خمینی یی که باخ و بتهوون را نمی شناسد چه به آيات شیطانی با آن زبان پیچیده ی ادبی؟

حال عطا که خود از دست حکومت اسلامی گریخته و به لندن پناه آورده، گهگاه «تیکه هایی» در تعریف از حکومت اسلامی و جنایات اش در صفحات توییتر می پراند مثل بچه ی خرابکاری که خودش جرات خرابکاری ندارد ولی از خرابکاران دیگر و گنده لات های محل سابق اش حمایت می کند.

دیروز عطا، تیکه ای به امریکایی ها انداخت، که به شیوه ی اسلامیون کهنه کار و بزدل بود که حرف شان را راست و حسینی نمی زنند و کار شان را با استعاره و آرایه های ادبی پیش می برند.

تیکه ی او را در زیر می خوانید:
5BB2FF98-918A-47E4-98B3-D5B196C59678.png

من به عطا می گویم:
عطا! چرا شما بچه مسلمان ها، یک سیر جیگر ندارید و این قدر ترسویید؟ چرا رسما و علنا و صراحتا نمی گویی از افتادن هواپیمای امریکایی ها در افغانستان خوشحالی و مثل تندروهای کشورهای عربی، به خاطر این واقعه، شیرینی میانِ در و همسایه ی لندنی ات پخش نمی کنی؟ چرا به ترامپ صریح و روشن نمی گویی که انداختن هواپیمای امریکایی کار ج.ا. و جزو سکانس های «انتقام سخت» بود و تو از این واقعه خوشحال و سر افرازی؟ چرا از ضربه ی مغزی شدن سربازان امریکایی در اثر موشک باران الاسد با افتخار یاد نمی کنی و به سبک اعراب هلهله نمی کنی؟

آخر این چه مسلمانیت است که مسلمان اش این قدر ترسو و بزدل و اهل پیچاندن موضع صریح است؟

می ترسی یک تیپا به تو بزنند و آخر عمری از ج.ا. رانده و از انگلستان مانده شوی؟

باری. اکنون این ما هستیم و عطا و عطاها!

ما هستیم با زبان صریح مان و با دست خالی و بدون هیچ محافظتی، در مقابل حکومتی که در خارج از کشور هم ماموران خود را دارد و می تواند با این پیچشگری ها رذیلانه، اقامت کشورهای آزاد جهان را به دست آورد.

اگر روزی روزگاری چرخ گردون بر مراد ما بگردد، آن روز هم توجیهات عطا و عطاها شنیدنی خواهد بود!



Copyright© 1998 - 2024 Gooya.com - سردبیر خبرنامه: info@gooya.com تبلیغات: advertisement@gooya.com Cookie Policy