صدای «آریا آرامنژاد» خواننده، آهنگساز و ترانهسرای ۳۶ ساله با جنبش سبز شناخته شد و با آثاری چون: «علی برخیز، دلتنگی، یه روز خوب و برای لمس آزادی» درخشید. تاوان این آثار، سه بار زندان و ممنوعیت انتشار کارهایش در ایران شد. او علیرغم تلاش برای ماندن در کشور و درخواست مکرر و ناکامش برای صدور مجوز آثارش، سرانجام دو سال پیش مجبور به مهاجرت شد و این روزها در سوئد مشغول آمادهسازی آلبوم جدید است.
تازهترین اثر آریا آرامنژاد با عنوان «ما گم شدیم» راوی نگاه و احساس اوست به فاجعه شلیک سپاه به هواپیمای اوکراینی و کشته شدن دهها تن از هموطنانمان و البته شرایط اجتماعی و سیاسی امروز ایران.
ترانهسرای این اثر «میلاد نظری» است و ادبیات این ترانه توجه کاربران شبکههای اجتماعی را به خود جلب کرده است؛ در بخشی از این ترانه میشنویم:
«ما گم شدیم تو راه ِرویامون
با آدرسایی که غلط بودن
فرمون ُدادیم دست ِاونا که
نه چپ نه راست، بلکه وسط بودن!»
او خود در این باره به سایت زیتون میگوید در شرایط کنونی «ایستادن در وسط به معنی اعتدال نیست بلکه به نوعی فرصت طلبی سیاسی است، دوری از فرصت طلبی سیاسی اگرچه ممکن است در ابتدا هزینهبر باشد اما در نهایت باعث خواهد شد با روشن شدن سره از ناسره، جبههای حقیقی و قوهای قابل اتکا برای تغییر بوجود بیاید».
آنچه میخوانید حاصل گفتگوی کوتاه زیتون است با آریا آرامنژاد درباره «ما گم شدیم»:
تفاوت عمده آثار جدیدت با کارهای ۱۰سال پیش چیست؟ چه از نظر فرم و محتوا و چه از نظر همکاری با هنرمندان کشور محل اقامتت.
بالا رفتن سن باعث کسب تجربیات بیشتر و تاثیر در سطح آگاهی دارد، به خصوص وقتی ذهن آدم آمادگی و اراده دریافت و کشف حقایق پیرامونش را در خود داشته باشد و تقویت کند. طبیعتا روی آوردن من به این شکل و شیوه تولید موسیقیایی بخاطر علاقهام به فهم و تجربه و کنش و واکنش در حوزه اجتماعی و سیاسی بوده و همین سرفصل باعث شده تا همواره سعی کنم چیزی به اندوختههای نظری و عملیام در این حوزهها اضافه کنم. بنابر این میتوانم بگویم امروز به نسبت ده سال قبل با آگاهی بیشتری به موضوعات و اتفاقات اجتماعی و سیاسی نگاه میکنم و این تفاوت دیدگاه قطعا در آثار تازهام نشانههای خود را بروز داده و خواهند داد.
از سوی دیگر اما با توجه به محدودیتها و تهدیدهای مدام در ده سال گذشته عملا بین من و یادگیری و تمرین مداوم در حوزه تکنیکی موسیقی فاصلهای بزرگی افتاده که نیاز به جبران آن، یکی از عمدهترین دلایل مهاجرت من بود.
اگرچه خوشحالم که محدودیتهای حاکمیت نتوانست اندیشه مرا تحت کنترل بگیرد اما قطعا روی وضعیت شغلی من تاثیرگذار بود، در نتیجه وقتی فردی نتواند در حوزه تخصصی خود فعالیت و کسب درآمد کند در نهایت مجبور به پیشبرد زندگی از طریق دیگری خواهد شد و این اتفاق در دراز مدت باعث توقف و پس رفت در رشته اصلیاش خواهد بود.
من در یک سال گذشته سعی کردم ابتدا بر روی جبران عقب ماندگیهای قبلی تمرکز کنم و سپس با مشاوره، آموزش و همکاری موزیسینهای سوئدی به تولید آثار جدید و همچنین کسب تجربه در حوزههای متفاوتی از موسیقی و آواز بپردازم.
بسیار خوب! حالا بپردازیم به محتوای اثر جدیدت؛ برخی میگویند کارهای اعتراضیات در جنبش سبز، در اثر جدید جایش را به نوعی روایتِ بنبست داده. آیا این به معنای انفعال و ناامیدی است؟ یا از دل این ناامیدی افق جدیدی را جستجو میکنی؟
من بارها در گفتگوهای مختلف تاکید کردم که اساسا جنبش سبز از همان ابتدا بر مبنای آرمانهایی شکل گرفته که ریشههایی عمیق دارند در تاریخ مبارزات مردم در راه تحقق اهداف خود. توجه به آن ریشهها و این تاریخ به ما نشان میدهد که روند حرکت سیاسی و اجتماعی بنا به شدت و ضعف سرکوب در دورههای مختلف گاه کند و گاه تندتر شده است.
امید کاذب گاهی بسیار تخریب کنندهتر از ناامیدی حقیقی است؛ نا امیدی از یک ساختار یا شیوه، در نهایت میتواند باعث ایجاد جرقهای برای تغییر شود...
یعنی این تغییر را در خارج از جریانهای موجود جستجو میکنی؟ به عبارت دیگر این بخش از ترانه که مرزبندی میکند با کسانی که «نه چپ نه راست، بلکه وسط بودن» آیا اعتراضی به جریانهای سیاسی و به طور مشخص جریان اعتدال است؟ یا ترانهسرا و خواننده منظور دیگری دارند؟
برداشتهای اولیه از این بیت همینگونه بود اما در حقیقت چیزی مهمتر از این مرزبندیهای رایج سیاسی وجود دارد که دغدغه اصلی این اثر هنری است. من فکر میکنم وسط ایستادن به آسیبی جدی در منظومه ارزشهای ما تبدیل شده است. در شرایطی که از یک طرف فاصله حاکمیت با بنیادیترین مفاهیم حکمرانی صحیح، چه از منظر اخلاقی، چه از منظر بینالمللی و حتی از منظر دینی که حاکمیت فعلی ایران بر طبل داعیه داری آن میکوبد روشن تر از همیشه است، چگونه میشود و میتوان در جایی بینابین ایستاد؟ در چنین شرایطی ایستادن در وسط به معنی اعتدال نیست بلکه به نوعی فرصت طلبی سیاسی است؛ دوری از فرصت طلبی سیاسی اگرچه ممکن است در ابتدا هزینهبر باشد اما در نهایت باعث خواهد شد با روشن شدن سره از ناسره، جبههای حقیقی و قوهای قابل اتکا برای تغییر به وجود بیاید. در واقع، این اثر هنری درباره یک وظیفه و مسئولیت اخلاقی حرف میزند نه یک آرایش سیاسی.
حالا که رسیدیم به این نقطه و شرایط ماههای اخیر؛ به نظرت از «دلتنگی» ۸۸ تا «ما گم شدیم» ۹۸، هم خودت و هم فضای هنری جامعه چه مسیری را طی کرده است؟ مثلا در کارهای دیگران مثل «دستاشو مشت کرده» اثر جدید «هیچکس» در آبان ماه گذشته، آیا به سبک جدیدی در هنر اعتراضی رسیدهایم؟
ببینید جامعه بخاطر عدم توجه حاکمیت به تغییرات اجتماعی و ذهنی مردم و سرکوب مدام تلاشهای مسالمت آمیزشان برای تغییر، در وضعیتی سرخورده و عصبانی قرار گرفته، از یک سو نمیخواهد ایران دچار تجربه ویرانی شود که یک سویش حاکمیت دیکتاتوری و سوی دیگرش سایر کشورها ایستادهاند و از سوی دیگر رسیدن ایران به حاکمیت حقیقی مردم و توسعه را امری دور از دسترس نمیبیند. منِ هنرمند و سایر هنرمندان هم طبیعی است که بخشی از همین جامعه هستیم و آنچه روایت میکنیم بخشی از واقعیتهای جاری اجتماعی است. مسیری که به تعبیر شما هنر اعتراضی طی میکند چیزی مستقل از وضعیت و صدای مردم نیست و این مسیر را باید بخشی از مسیر مردم فهمید و دانست.
و در پایان آیا میتوانیم به زودی منتظر آلبومی از کارهای جدید آریا آرامنژاد باشیم؟
بله، من ماههاست که درگیر تولید آلبومی متفاوت از نظر سبک موسیقی و اجرا هستم، این آلبوم مشتمل بر هشت آهنگ با محتوای سیاسی و اجتماعی است و تمامی قطعات آن آلبوم بصورت زنده با اجرای نوازندگان سرشناسی از سوئد و چند ملیت دیگر در حال ضبط است که تصور میکنم در ماه مارس آینده آماده انتشار باشد.