Tuesday, Feb 4, 2020

صفحه نخست » محافظه کاران، فاشیسم، و آیندۀ ایران و جهان، مجید امینی

Majid_Amini.jpgاگر در قرن گذشته جوامع بشری با دومسئله ویاحرکتی درزمینۀ سیاسی، اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی روبروبودند وتوانستند تا حدودی آن دوخیزش را مهارکنند، که شیوۀ دولتی اشتراکی کمونیسم ونیروی ارتجاعی فاشیسم بودند، ولی درقرن حاضربا پدیدۀ دیگری بس خطرناک ترازآن دوروبرومی باشند. ازمسائلی که جامعۀ بشری را هردم به چالش می‌کشد، ازدیرزمانی با اوست، ودرنهایت باعث انهدام اوخواهد شد، که دلایل وقرینه هایی چون رشد زیاده ازحد جمعیت، هرچه یبشترازدست دادن زمین مزروعی سالیانه به طبیعت تا وسعت کُل آماده کردن زمین‌های غیرقابل کشت برای زراعت، نتیجتاً نبودن غذای کافی برای عموم، خطرنابودی شرایط طبیعی زندگی چون آلودگی هوا وزمینی، خطر انفجاراتمی، دردوران جنگ، حتی دردوران صلح، کبود کافی ومناسب کاروزندگی برای توده‌های مردم، پیدایش ویروس مقاوم درمقابل تمام داروهایی که ساخت بشراست و... مسئلۀ محافظه کاری ذهنیت اوست که گویا نتایج اجتناب ناپذیِراسفانگیزی برای اودربرخواهد داشت. درحقیقت مشگلاتی که دربالا ذکرشد، کلاً نتیجۀ نگرش اوبه طیف زندگی است، وبنظرمی رسد که پیش بینی فیزیک دان مشهور، آقای هاکنگ که فقط صد سال بیشتربه برای زندگی برروی کرۀ زمین به بشروقت نداده بود، می‌رود که مقرون به حقیقت گردد.

دراین مختصرنوشتاراول محافظه کاررا به زعم خویش تعریف خواهد شد وبعد بازتاب آن را درآیندۀ ایران وجهان بیان می‌شود. بعداً بین دلایل عدیده ایی که باعث بوجود آمدن این پدیده دربشرروی داده، دودلیل ارائه خواهد شد که نگارنده امیدواراست که حداقل باعث فکرخواننده گان شود، که متفکرین بتوانند دراین زمینه گفتمان بیشتری داشته باشند. این تعریف شامل اولویت خاصی نیست ونتایجِ مشاهدات طولانی نگارنده می‌باشند.

محافظه کاربه کسی اطلاق می‌شود که پیوسته بحال توجه می‌کند وچون حلی برای مسائل عدیدۀ کنونی خود درتمام زمینه‌ها که با آن‌ها درزندگی روبراست، بویژه اقتصادی درآن نمی‌بیند، وآینده گنگ، مبهم، ونامعلوم است، به گذشته رجوع می‌کند. راجع به رویدادهای گذشته اقراق می‌کند. به راحتی، حتی درزمینه‌های ساده وپیش پا افتاده غلومی کند ودروغ می‌گوید. اغلب فرق بین دروغ وراست را نمی‌داند. به شخصی به آسانی اعتماد نمی‌کند به دنبال حقیقت نمی‌رود، چون جستجوی آن را مشگل می‌بیند. بهمین دلیل حقیقت جونمی گردد. با این که تاریخ نمی‌داند واگرمی داند آن را تحریف کرده می‌داند. اصولاً بدی‌ها، ناخوش آمد‌ها، ووقایع ورویداد‌های ناگوارگذشته را به آسانی فراموش می‌کند. گذشته راازحال بهترمی یابد. زودترازمعمول به عقیده ایی (ایدئولوژی) می‌بندد. باسانی آرمان گرمی شود - خود را به آن عقیده واندیشه گره می‌زند - به آن ایده اصرارمی ورزد ودرپیاده کردن آن درزندگی حال خود می‌کوشد وازهیچ عملی برای رسیدن به مقصود خود فرونمی گذارد. آن هدف عینکی می‌شود که اوبرچشمان خود می‌گذارد ودنیا را فقط ازپشت آن می‌نگرد. به آسانی هیجان زده می‌شود. تمام تصمیمات خود را برمبنی احساسات می‌گیرد. دوراندیش نیست. با منطق کاری ندارد. مسائل بغرنج سیاسی، اقتصادی، اجتماعی، وفرهنگی را می‌خواهد باخشونت حل کند. خود محوراست. درهربر خوردی فقط توان نگرش به منافع خود را دارد. دوست دارد همه یک دست فکرکرده وآن چنان رفتارکنند که مورد پسند اوست. با این که ازبی مسئولتی دیگران پیوسته شکایت می‌کند، خود بهیچوجه مسئولیت اعمال خویش را نمی‌پذیررد. این سرباززدن ازپذیرش مسؤلیت وقبول دیگران برمبنی آن چه را که آنان هستند، جسمی ومعنوی می‌باشد. محافظه کارکسی که به آینده خوشبین نیست، اصولاً آن را نمی‌بیند. نمی‌تواند مکث کند. عجول است. حوصله ندارد. شلخته است. عمق چندانی ندارد. خودرا شفاف درآینۀ زندگی نمی‌بیند. مقصود زندگی را نمی‌داند. حد اکثراستفاده را ازمنابع طبیعی برای اکنون می‌خواهد. توجه کافی به ریشه‌های مسائل خود، دیگران، واجتماع را نمی‌کند. قدرت فکرکردن ندارد. طوطی وارآن چه را که اززمان تولدش که اودرزمینۀ عقلی وخِرد بی دفاع می‌بوده، اول توسط مادربعد پدروبعداًمحیط خانواده به اوتلقین وتزریق شده، گرچه برمبنی توهم، خیال، گمان، دروغ، ریا، یک کلاغ دوکلاغ تاریخ بوده، اوباورکرده، می‌پندارد - بقیۀ عمرخود را بلند گوی آن می‌شود. کمترسئوال می‌کند، واگرهم کند، جواب نادرست وکاذب آن را خود بهترمی داند. بهیچ وجه برای پذیرش عقاید دیگران بازنیست. بدیگران مطالفت وتوجه ندارد. لغت هایی چون "شاید"، "امکان دارد"، "احتمالاً"، "ممکن است" و... هیچگاه استفاده نمی‌کند - گویا درلغتنامۀ ذهنیت اووجود ندارد. درپندارهای خود شک وتردید نمی‌کند. عذر خواهی برای اعمال خطای خویش که گویا اولین قدم بسوی رشد انسانی است، هیچ گاه برزبان نمی‌آورد. چرا که آن رامانند ریزش ومتلاشی شدن کُل ساختمان شخصیت روانی خود درضمیرناخودآگاه خود، می‌داند. اگربه آمارجهان نووپیشرفته رجوع شود، اوازتحصیلات، بویژه دانشگاهی، یا بعلت اقتصادی، یا انتخاب شخصی، محروم بوده است. ازآن که کتاب مطالعه می‌کنند متنفروخشمگین است. گرچه ممکن است برزبان نیاورد، ولی ازهرچه روشنفکرودگراندیش بدش می‌آید. حس کنجکاوی ندارد. علاقه بیاد گرفتن ندارد. اغلب مشاهده شده که اوگرفتاری روانی درخواندن دارد. اگرکتابی را هم می‌خواند حتماً موضوعی است که به پندارهایی که درکنه وجود اوقبلاً متبلورشده، هم خوان بوده وبه آن‌ها صحه می‌گذارد. لذت مطالعه را نمی‌داند. گویی ازیاد گرفتن دوری می‌کند. زمینۀ خوبی دارد برای پذیرفتن تئوری توطئه‌ها - آن‌ها را بدون هیچ مدرکی زود می‌پذیرد وبه ساده گی درحضوردیگران، اغلب رسا دربیان وتشبث آن تاکید می‌ورزد. ساده نگراست - ازبغرنجی مسائل تنفردارد، وپیوسته تلاش می‌کند که خود وجامع را ازآن دورنگه دارد. به شقاوت وزورایمان دارد. آسان وارزان می‌توان رفتاروکرداراورا خرید واجیروکنترل نمود. اوست که باعث ادامۀ عمرحاکمان مرتجع، چه درگذشته، چه درحال می‌شود، ودرآینده خواهد شد. چون نه تنها هدف خود را برحق می‌پندارد وبلکه آنرا مقدس می‌شمارد، بویژه اگرآن عقیدۀ ریشه درمذهب یا عِرق ملی داشته باشد. طایفه وایلی وارفکرمی کند. حقوق مدنی واجتماعی آنانی که تمایلات همجنسی دارند بهیچ گونه نمی‌شناسد، وباآن‌ها علناً بمبارزه برمی خیزد. انتقام جوست. ازرنج دیگران لذت می‌برد. نان را به قیمت روزرا می‌خورد. شکنجه گری می‌شود که گویا حس ترحم دروجود اویافت نمی‌شود. حتی به راحتی حاضرمی شود که جان انسان‌های دیگررا برای رسیدن به آرمان کاذب خود، بگیرد. خود را برترازدیگران می‌داند، بویژه که شخص مخالف عقاید اوباشد. یا درلابلای گفتارخود یا به طریق آشکار پیوسته ویا غیرمستقیم به طرف مقابل می‌گوید، "با حقایق کاری ندارم - با آنها مذاحم من نشو. " مخالف شدید علوم مطلقه، تجربی، وتمام دست آورده‌های بشری است. اگرظاهراً حاضربه گفتگوبا کسی است باطناً فقط می‌خواهد عقاید خود را به دیگران تحمیل کند. بنحوی که اگربا دیوارگفت وشنود منطقی شود، شانس این که آن رابا دلائل منطقی بحرکت درآورید، بیشتراست تا دراوتاثیری گذارده شود. گرچه درمیان مردم است، ولی نهایتاً تنهاست. ازتنهایی خود، درضمیرناخود آگاه خود، رنج می‌برد، ولی آن را بصورت تنفربه وقایع وبدیگران نشان می‌دهد. با دیدی عجیبی به جهانی که مانند زمان درمدام درحال تغییراست، می‌نگرد، وازآن وحشت دارد. اغلب خود را درملافۀ مذاهب یاعِرق ملی مریض گونه، که تماماً مبنی توهم بشریست وساخت مخیلۀ ناتوان اوست، یا تاریخ اقرارآمیزاست، می‌پیچد - گرم نگه می‌دارد. تمام گرفتاری‌های خود وجامعه را گردن دیگران می‌اندازد که اصولاًعضواقلیت هستند وحق دفاع ازخود وتوان آن را ندارند. برای آنان حقوقی قائل نیست. زود به تمام نیروهای ماورای طبیعت ایمان می‌آورد. به جادووجنبل باوردارد. تمام رویدا‌های ناگوار زندگی خود را نه تنها نمی‌پذیرد، بلکه آن‌ها را به گردن دیگران می‌اندازذ وآنان را مسبب می‌شمارد. اگرهیتلرکلیمی بودن را موجب تمام مسائل آلمان می‌دانست، دانلد ترامپ تمام گرفتاری‌های اجتماع آمریکا را مهاجرین آمریکای جنوبی می‌داند. درکشورهای اروپایی تمام مهاجرین رامسبب مسائل خود می‌داند. درایران سبب همۀ بدبختی‌ها وعقب ماندگی‌ها را به گردن تمام اقلیت‌ها مانند بهائی‌ها، زنان، فهمیده گان، دگراندیشان، سنی‌ها، درویشان و... می‌اندازد. بشرها را پیوسته به دوگره تقسیم می‌کند: خودی‌ها وغیرخودی‌ها. بویی ازخلاقیت درتمام زمینه‌های هنری نبرده وازآنها بیزاراست، ولی درظاهرازهنرهای مختلف تمجید می‌کند. حتی درکشورهایی که باصطلاح حکومت مردم سالاری است، وسایلی می‌جوید وآنان را بکارمی برد که پیوسته حافظ منافع اوباشند. چنانچه حتی درغرب یک پدیده رخ داده، که جمعی ثروتمند توانسته‌اند این محافظه کاران فقیروتهی دست را چنان درمهاروکنترل با حرف‌های دروغین خود درآورند که پیوسته برخلاف منافع خود رأی دهند. درآمریکا آزادی را مترادفِ با حق داشتن وحمل اسلحۀ گرم می‌پذیرد. با عمل پزشگان درزمینۀ سقط جنین بشدت مخالف است، به حدی که آمادۀ کشتن پزشگان می‌باشد. با این که کشتن شخصی درهرجامعه ایی جرم محسوب می‌شود، ولی اوحتی به دول انتخابی خود اجازه می‌دهد که قاتل را بکشند؛ همان کاری شنیع وغیرقانونی (کشتن) را با قاتل کنند که اوکرده است. با این که مخالف کشتن است، ولی جوانان را بعنوان سربازتعلیم می‌دهد، به آنان اسلحۀ گرم می‌دهد، بجنگ می‌فرستد که دیگرجوانان را بکشند، واگربیشتروخوب ترکشتند، آنان را بعنوان قهرمان ملی می‌شناسد. اوست که موافق اعدام هرگونه جنگ ودرگیری مسلحانه می‌باشد. مردی ومردانگی درخشونت وکشتارتمام جاندان و بویژه انسان‌ها می‌داند. گریه نمی‌کند یا جلوی جاری شدن اشک خود را درحضوردیگران می‌گیرد، چون که آن عمل را مخالف انسان ومرد بودن می‌شمارد. اکثرانسان‌ها، کم وبیش بعضی ازصفاتی راکه دربالا به آن‌ها اشاره رفت درکنه شخصیت وجود ذهنیت خود دارند، واغلب دردارا بودن آن‌ها فکرنمی کنند وازآنان درخود، بی خبرند. یا بهتربیان شود: مقداری ازشخصیت‌های هیتلر، استالین، صدام حسین، مارکوس، رضا میرپنج، محمد رضا پهلوی، خمینی، خامنه‌ای و... دیگردیکتارتورهای جهان درتمام انسان‌ها کم وبیش وجوددارد ولی چون درموقعتی و میحطی مناسبی قرارنمی گیرند، آن صفات را ازخود بروزنمی دهند. آزمایش جدید روانشناسی که درآن برروی بیش ازبیست نفرانجام گرفت، واشخاصی که حاضرشدند مقدارهزاروپانصد ولتاژرا دربدن انسان هایی که آنان را بهیچوجه ندیده بودند ونمی شناختند، وارد کنند - که خود اثبات این فرضیه است. خوی درنده گی درانسان‌ها به دلایل زیادی پنهان می‌ماند. با این که انسان‌های خیلی معدودی یافت می‌شوند که خط قرمزی برای خود می‌کشند، وتحت هیچ شرایطی ازآن عبورنمی کنند، خود می‌توان دریافت که آیا محافظه کاری همان فاشیسم است وما درکجای این مقوله قرارداریم. رشد سریع محافظه کاری درسطح جهانی به علل عدیده ایی آیندۀ جهان وآن چه راکه زندگیش می‌نامیم هرچه زمان بجلومی رود بیشتربه مخاطره می‌اندازد. برای صدق این سخن این که آیا ما به ایدئولوژی فاشیسم ایمان داریم، کافی می‌باشد که خطی بروسط ورقۀ سفیدی ازکاغذی کشیده وآن را به دوستون درآوریم. دربالای یک ستون تیترفاشیسم را نوشته ودربالای دیگری دولغت محافظه کاری را. زمینه‌ها، باوری‌ها وپندارهای (نه چندان مفصل) اقتصادی، سیاسی، اجتماعی، وفرهنگی را برای فاشیسم ومحافظه کاری تعریف کرده ودرهرستون بنویسیم. نگاهی به نتیجۀ کارمعیین خواهد کرد که اولاًمحافظه کارهمان فاشیسم است، ودوماً که ما با باورهای کاذب خودمان، صادقانه، دربعُد زمان، که هستیم؟ چه هستیم؟ ودرکجا قرارداریم؟

شخصیت هایی یافت می‌شوند، شبیه ترامپ درآمریکا، بولسونارودربرزیل، جانسون درانگلستان، موردی درهندوستان، خمینی وخامنه‌ای درایران، نتانیاهودراسرائیل و... که بهشت معبود را به جوامعه قول داده ولی جهنم را درزمین تحویل می‌دهند. این افراد ازاین محافظه کاران سوء استفاده نموده ودرلوای توده گرایی (پاپولیزم) مدافع منافع آن‌ها معرفی می‌کنند، چرا که تمام محافظه کاران می‌روند اکثریت جمعیت جهان شوند. اگردرقرن گذشته ایده کمونیزم به اوقول ونوید برابری رامی داد ونتوانست آن را تحویل دهد، پاپولیست خود را مدافع حقوق توده‌های مستعضف نشان می‌دهند تا به رهبری برسند. اگرازمنتخبین قبلی خود سودی برای بهبودی زندگی روزانۀ خود ندیده، حتی درکشورهای غربی، فراموش کارمی شود - هرچه حقه باز، متقلب، شارلاتان، بی شعورونفهمی را انتخاب می‌کند که معرف اوگردد.

درایران با این که شاهپوربختیاربعنوان نخست وزیر، تمام سران حزب جبهۀ ازروی برمی گردانند، اورا ازحزب اخراج می‌کنند - درمدت سی وهفت روزحکومتش آنچه رااومی خواست به اومیدهد؛ مانند آزادی مطبوعات، انحلال ساواک، آزادی تمام زندانیان سیاسی و... برپا برمی خیزد وانقلاب می‌کند زمام حکومت را بدست قشری می‌دهد که بافت فکریشان برمی گردد به عصرهجر. چرا که ازنظرفکری کوراست وآینده نگرنیست. حتی تحصیل کرده‌ها عکس آن رهبررا درماه وتارموی اورا درلابلای صفحاتی کتابی می‌بینند که مدت زمانی است سرلوحۀ پندارهای اوبوده. با این که ازآن تصمیم خود پشیمان است، ولی درنهان خانۀ فکریش، به آن عمیقاً ایمان دارد.

درلهستان که کمی بیشترازنیم قرن پیش اولین کشوری می‌بود که مورد حملۀ آلمانِ هیتلری قرا گرفته بود ومردش می‌بایست حافظۀ تاریخی داشته باشند، درحال کنونی حاکم مرتجعی انتخاب می‌کنند که هوادار فاشیسم است. درفرانسه که چهارسال زیرچکمۀ آلمانی درجنگ دوم جهانی بود، به خانم "لپن" در حدود چهل درصد رأی می‌دهد که درباطن طرفدارعقاید هیتلراست. درانگلستان یک لات بی سروپا را انتخاب می‌کند که طرفدارخروج ازاتحاد اروپا است. دانمارک که چندی پیش جزوه بهترین جامعۀ جهانی جهت زیست شناخته شده بود، اکنون بزرگترین رشد ارتجاع را دارد. درهندوستان مردی بنام "موردی" به نخست وزیری انتخاب می‌کند که درنطق خویش زمان فرمانداریش دراستان گجرات می‌گوید اوطرفدارهیتلراست، که بتواند حقوق اقلیت را (درحدود یک صد وبیست میلیون مسلمان) زیرپا گذارده وبرنامۀ یک دست کردن جامعۀ آن کشوررا پیاده کند. درایتالیا که بزرگترین حزب پیشروی را درده‌های قبل دارا بود، سریع بسوی ارتجاع می‌رود. رشد حزب ضد مردمی درسوئد قابل انکارنیست. دراطریش حزب فاشیسم شدید روبه رشدوگسترش است. درمجارستان که نسل پیش آن با تلاش وازخود گذشتگی اززیریوغ کمونیسم درآمده بود، به ندای پاپولیسم جواب مثبت می‌دهد. درفیلیپین شخصی را برخود می‌گمارد که خود افتخاربه آدم کشی دارد. حقوق مبتلایان به مواد مخدررا که ازمرض روحی رنج می‌برند، آنان که درقبال دراختیارگذاردن این مواد ارتزاق می‌کنند پای مال کرده - به افرادی که آنان را بکشند مقداری پولی بعنوان پاداشت می‌دهد - که تا بحال تقریباً دوازده هزارنفرکشته شده‌اند. درکشوربرمه خانم سانگ سن سورا انتخاب می‌کند که چندی پیش جائزنوبل صلح ازآن خود کرد که اکنون به شدت ازکشتاردسته جمعی مردم مسلمان راکه انگلیس‌ها درجنگ دوم جهانی ازنواحی بنگلادش هندوستان به آن کشورکوچ داده بودند، دفاع می‌کند. ازبدوجدایی ازهندوستان پیوسته ارتشی‌های متعصب مذهبی حکمران درکشورپاکستان بوده‌اند، یک صدوبیست کلاهک اتمی برنامه ریزی شده برای شهرهای هندوستان دارند. وهندوستان بیش ازصد وده کلاهک اتمی برنامه ریزی شد برای شهرهای بزرگ پاکستان آماده دارد. وپاکستان تمام عوارض اجتماعی خودرا برگردن هندوستان می‌اندازد، وهندوهای هندوستانی، حتی تحصیل کرده‌هایشان، مرتب برطبل جنگ با پاکستان را می‌کوبد. درکشورشیلی کشتاردسته جمعی کمترازنیم قرن پیش رافراموش رامی کند، ودولتی برروی کارمی آورد که دشمن پیشرفت فقرا است. دربرزیل شخص مرتجعی را به ریاست امورانتخاب می‌کنند. درروسیه حکومت مافیایی سرکارگمارده می‌شود. درآمریکا شخص دروغ گو، متزور، چاچول باز، و... به رهبری خود انتخاب می‌کند که درحقیقت "پوتین" اورا درکاخ سیفد بگمارد. خلاصله این که درسراسردنیا محافظه کاران (مرتجعین) رشد قابل ملاحظه ایی دارند. همۀ این تحولات بدست محافظه کاران انجام می‌گیرد. بایک نظرعمیق ودقیق شخص متوجه می‌شود که درتاریخ بشریت این محافظه کاراست که همیشه سدی است درمقابل تمام پیشرفت‌های بشری بوده وخواهد بود.

حالا چرا بشرمحافظه کارمی گردد واغلب صفاتی را که دربالا به آن اشاره شد دراونمایان می‌شود، خود به این ساده گی نیست. دلایل عدیده ایی را می‌توان برشمرد که دراین جا به دودلیل مهم آن اشاره می‌شود:

الف - زمان به سه طریق درزندگی مان سنجیده می‌شود. عمربشر، که میان گیرآن شاید درحدود هشتاد سال باشد. زمان تاریخ، که با هزارسال شناسای می‌گردد. وزمان کهکشانی، که با بیلیون سال شناخته می‌شود. دربوجود آمدن کهکشان بیش ازچهارده بیلیون سال می‌گذرد. کرۀ زمین کمی بیش ازچهاربیلیون سال پیش بوجود آمد. درحدود بیش ازسه میلیون ونیم سال است که بشرامروزی تکامل یافته وجسماً بررورپاهای خود راه می‌رود. چندی نیست که اودرسوریه فعلی شهری می‌سازد. با درنظرگرفتن زمان لازمه برای تکامل فکری اوبویژه با مقایسه با زمان کهکشانی، اینطوربنظرمی رسد که زمان کافی برای رشد تکاملی فکری اونبوده است. بنحوی که اگراوبا مشکلات عدیده ایی که خود جهت ادامۀ زیستی خود بوجود آورده است، که دربالا بصورت مختصربه آن‌ها اشاره شد، واگربقا بیابد، واگرامروزبا تمام دوری ازخود خواهی، همه چیزخواهی خود، تجهیزات خود، سرمایه، نیرو، دانش خود اقدام کند، پس ازگذشت چندین میلیون‌ها سال امکان دارد که ازرشد فکری برخودارشود که ازمحافظه کاری دوری گیرد - که بعید است چنین کاری بکند، چرا که به تاریخ اگرروجوع شود به سقم وصحت این گفته ایمان خواهیم آورد.

ب - هرطفلی درآن ثانیه ایی که بدنیا می‌آید ازصفاتی که راجع به محافظه کاری دربالا گفته وبرشمرده شد، بدوراست. طیف دلایلی که بشرمحافظه کارمی شود خیلی وسیع ترازاست که به چشم می‌خورد. این ترس، نبودن اعتماد بنفس، خود محوری، همه چیزخواهی، زود به دروغ متوصل شدن، عوامفریبی و... است که تمام یاد گرفتنی است. روحی درجهان هستی نمی‌توان یافت که درعمرخویش صدمه ندیده باشد. کمترانسانی را می‌توان یافت که صدمات روحی خود را درزمان کودکی بیاد داشته باشد. بایست درنظرداشت که آن چه را صدمۀ روحی برای فردی محصوب می‌شود برای دیگری امکان دارد که چنین نباشد. وجود رشد بی سابقۀ محافظه کاران درسطح جهان ودرگرفتن زمام امورکشوری در کشورهای قاره هایی چون اروپا، آسیا، آفریقا وآمریکای شمالی وجنوبی بی سابقه بوده، وگویا هرچه زمان بجلومی رود مسائل روی هم انباشته شده اوضاع درتمام زمینه‌ها وخیم ترمی گردد.

نظریات روان شناسان بالینی کودک را پیوسته نمی‌شایست بدست فراموشی سپرد: اغلب موافقند که بیش ازنودوپنج درصد باورها، پندارها، افکارودید گاه‌های بشرالی سن پنج سالگی قوام می‌گیرد. پس بنظرمی رسد که مادرها، پدرها، محیط خانواده، روش آموزشی آن کشوروجوّاجتماع درتربیت خانواده گی رُل مهمی را بازی می‌کنند - که این مسائل "سردرازدارد" - که بشربرای آینده درازمدت هیچگاه فکرنمی کند. ازاین نظراست که مسئلۀ برقراری یک حکومت عادلانه درسطح جهان بویژه ایران مشگل می‌گردد، چرا که بافت فکری بشرهنوزآنطورکه می‌بایست وشاید تکامل نیافته ومسائل عمیق تروپیچیده ترازآنچه که هستند درظاهربه چشم می‌خورند.



Copyright© 1998 - 2024 Gooya.com - سردبیر خبرنامه: info@gooya.com تبلیغات: advertisement@gooya.com Cookie Policy