رفیق خوری - ایندیپندنت فارسی
جمهوری اسلامی آخوندهای ایران بعد از گذشت پنج دهه تا هنوز به انقلابیگری اصرار میورزد و با وجود وضعیت بد اقتصادی مردمش، صدور انقلاب را به عنوان یکی از عمده ترین اولویت های خود میداند.
سرمایه رژیم ایران در صدور انقلاب، یک ایدئولوژی مذهبی است با سه پشتیبانه که عبارت اند از: شعار مرگ بر آمریکا، مرگ بر اسرائیل، ارتقای برنامه موشکی در داخل و جنگ نیابتی توسط پنج ارتش عقیدتی در منطقه.
رژیم ایران نه از سرنوشت شوروی میخواهد درس عبرت بگیرد و نه از تاریخ کشور چین؛ اتحاد جماهیر شوروی به یک ابرقدرت نظامی هستهیی تبدیل شده بود، در حالیکه از نگاه اقتصادی پایههایش سست و لرزان بود، اما علی رغم آن، سیاست های خود را در راستای کمک به احزاب کمونیست، صدور انقلاب کمونیستی به جهان و جنگ سرد ادامه داد تا اینکه در فرجام با وجود جذابیت فراوانیکه ایدئولوژیش داشت، از درون فرو ریخت.
اما در چین پس از پیروزی انقلاب کمونیستی، مائوتسی تونگ، کمونیسم شوروی را تحریف شده خواند و خود تفسیر جدید و تندروانهای از کمونیسم ارائه داد که بر مبنای آن میان کمونیستهای پیرو مائو و کمونیستهای پیرو شوروی، شکاف به وجود آمد.
مائو به احزاب پیرو خود در سرتاسر جهان کمک میکرد و در صدور انقلاب به بیرون از چین مجدانه تلاش میورزید. اما زمانیکه دنگ ژیائوپینگ قدرت را به دست گرفت، برنامه صدور انقلاب را متوقف و توجه خود را معطوف به توسعه اقتصادی کرد و چین را به قدرت دوم اقتصادی جهان بعد از ایالات متحده آمریکا، مبدل کرد. پس از وی، شی جین پینگ، در بالا بردن قدرت نظامی و گسترش نفوذ چین در جهان کوشید.
انقلاب ایران در واقع دو مرحله را پشت سرگذرانده است. به گفته میثاق پارسا در کتاب «چرا دموکراسی در ایران شکست خورد و چگونه میتواند پیروز شود»، در مرحله اول، همه اقشار مختلف ایران، از روحانیون گرفته تا حزب کمونیست توده، مجاهدین خلق و بازاریها، برای رهایی از رژیم شاه در پیروزی انقلاب سهم گرفتند و شعار همگان، استقلال و آزادی بود. اما در مرحله دوم، امام خمینی وعدههای خود مبنی بر تشکیل نظامی مبتنی بر دموکراسی را به فراموشی سپرد و نظامی را بر شالوده « ولایت فقیه» بنیان گذاشت و به سرکوب و قلع و قمع احزاب و گروههای شریک در انقلاب، پرداخت.
مطالب بیشتر در سایت ایندیپندنت فارسی
حال این پرسش مطرح میشود که آیا یک نظام دینی که بر مبنای انتظار و ظهور مهدی منتظر، پیریزی شده است، میتواند به معنای دقیق کلمه، انقلابی باشد؟ و آیا جریانهای لیبرال و چپ در اروپا و جهان عرب که به سبب سرخوردگی از سیاستهای هژمونیک آمریکا، از نظام ایران دفاع میکنند، آماده هستند در زیر سایه این چنین نظامی زندگی کنند؟
البته واقعیتها چیزی دیگری را نشان میدهد؛ در خود ایران به رغم شعارهای «نه چپ نه راست، نه شرقی نه غربی»، سیستم اقتصادی، سرمایه داری است. افزون بر آن، رژیم با قانون برآمده از ولایت فقیه و زور سر نیزه همه انواع آزادیها را از جامعه ایران سلب کرده است.
آیا راه حل اسلام نبود؟ همان اسلامیکه خمینی به گورباچوف آخرین رهبر شوروی شرح داد و او را برای ورود به آن فرا خواند؟ آیا سخن مریم اتابک، تعبیر معنیداری از این تناقضات نیست؟ آنجا که میگوید: مادر بزرگش در زمان رضا شاه، به خاطر خود داری از رفع حجاب مجازات شده بود در حالیکه خودش بعد از انقلاب به خاطر خود داری از پوشیدن حجاب مورد مجازات قرار گرفت.
آیا اجرای شکلی و ظاهری انتخابات دموکراتیک در یک نظام تمامیت خواهی که ولی فقیه بر اساس حق الهی، بر آن حکم میراند، میتواند حقیقت را تغییر دهد؟
البته روشن است که مفهوم انقلاب در نظام آخوندی، عبارت است از تصحیح اشتباهات تاریخی و داد ستانی از ستمیکه بر امامان در تاریخ رفته است، و دگرگون کردن جامعه به گونه عمیق و ریشهیی. اما هدف نهایی چنانچه در «سند الگوی اسلامی ایرانی پیشرفت برای پنجاه سال آینده» آمده است: «رسیدن به جامعه دینیای است که روابط اجتماعی در آن مبتنی بر پایهها و ارزشهای اسلامی باشد».
مارکسیستها میگفتند، «سیوسیالیسم»، مقدمهای است برای رسیدن به «کمونیسم». در مرحله سوسیالیسم، «هرکس به اندازه قدرتش کار میکند و به اندازه کارش مزد میگیرد» اما در مرحله کمونیسم، «هرکس به اندازه قدرتش کار میکند، اما به اندازه نیازش مزد میگیرد»
به همین ترتیب سند الگوی پیشرفت اسلامی ایران میگوید: «حکومت اسلامی» مقدمهای است برای رسیدن به «جامعه اسلامی» و بدون حکومت اسلامی داشتن جامعه اسلامی غیرممکن است، اما برای رسیدن به این هدف و انتقال از حکومت اسلامی به جامعه اسلامی، به پنجاه سال کار و تلاش نیاز است.
این در حالی است که چالشها روز به روز بزرگتر و اعتراضات و قیامهای مردمی بر علیه نظام، گستردهتر میشود. البته باید توجه داشت که اعتراضاتیکه پس از هرچند گاهی بلند میشود، و شعار « نه غزه نه لبنان جانم فدای ایران» سر میدهد، تنها در بیکاری و گرانی و بحران اقتصادی محدود نمیشود، بلکه افزون بر آن پارادوکس موجود میان اندیشههای قرن هفتمی و خواستههای نسل نوین را نیز بازتاب میدهد؛ نسلیکه بعد از انقلاب متولد شده، نه شاه را دیده و نه از ستم او چیزی میداند، تنها میخواهد با اندیشههای قرن ۲۱ زندگی کند و از اینترنت بدون فیلتر بهرمند باشد.
وضعیت در ایران بنا به تعبیر کریم سجاد پور، پژوهشگر کانون کارنیگی، این است که: «مردم با امکانات بالفعل و بالقوهایکه در اختیار دارند، میخواهند مانند کره جنوبی زندگی کنند، اما رژیم میخواهد آنها مانند کره شمالی باشند».
حقیقت این است که رژیم ایران، چنانچه تامسین مادر، استاد اقتصاد سیاسی دانشگاه آکسفورد، میگوید: «زندگی در بحران را به حال خود مفید میداند؛ زیرا در این صورت میتواند تمام ناکامیهای اقتصادی خود را به گردن تحریمها و دسیسههای خارجی بیندازد».
جالب است که روحانی خطاب به آمریکاییها میگوید: «آمریکاییها عظمت ملت ایران را درک نکرده اند، آنها فکر میکنند با ۴۱ سال تمدن مواجه اند. خیر آنها با هزاران سال تمدن ایران مواجه اند». آیا منظور روحانی از این سخنان، تنها یادآوری میراث فرهنگی ایران است یا اعتراف ضمنی بر اینکه هدف انقلاب اسلامی، بازگرداندن امپراتوری ایرانی به شکل دیگری است؟ هرچه باشد، قدر مسلم این است که هیچ امپراتوریای را نمیتوان با انقلاب پیریزی کرد.