ابراهیم نبوی، نویسنده و روزنامه نگار درباره مستند قطبزاده که از شبکه بی بی سی فارسی پخش شد نقدی نوشته که در صفحه ناظران منتشر شده است
مستند سه ساعته" فرزند انقلاب" اثری است پر از اشکالات محتوایی، نقایص سیاسی و تاریخی جدی، با ناگفتههایی که از قلم افتاده، یا گفتههای بیهوده و تکراری، با این همه بهترین مستند سیاسی فارسی است که من تاکنون دیدهام و از نظر پژوهش، پژوهش تصویری، تدوین، موسیقی و افکت، کارگردانی و تاثیرگذاری کم نظیر و بسیار ارزشمند است.
یک، نام مستند "فرزند انقلاب" است و با این جمله معروف "ژاک مله دو پن" بر پیشانی فیلم آغاز میشود که "انقلاب فرزندان خودش را میخورد". و به سئوالی پاسخ میدهد که نسل امروز جامعه ما، با آن مواجه است: "چه کسی انقلاب کرد؟
در اینکه وضعیت سیاسی کشور در چهل سال گذشته مورد قبول و رضایت اکثریت یا بخش بزرگی از جامعه نیست، تردیدی وجود ندارد، تعداد زندانیان سیاسی، جنبشهای اعتراضی، چند شورش بزرگ در بیست سال گذشته، بخصوص در دو سال گذشته، شاهد نارضایی عمومی مردم از کل حکومت و کل وضعیت کشور است. و تقریبا بخش مهمی از مردم انقلاب ایران را عامل اصلی بحران کشور میدانند. انقلابی که عامل نبود آزادی اجتماعی، افزایش آسیبهای اجتماعی، فقر و تبعیض و نابرابری، کاهش شاخصهای حقوق بشر و رفاه و سطح زندگی است.
با توجه به اینکه کمتر از ده درصد جمعیت ایران در سال ۱۳۹۸ کمتر از ۵۵ ساله هستند، یعنی کمتر از ده درصد جمعیت ایران در زمان وقوع انقلاب بالاتر از پانزده سال سن داشتند، طبیعی است که آن ۹۰ درصد سئوال کنند که چه کسی انقلاب کرد؟ چرا که انقلاب در واقع امروز به یک خاطره تبدیل شده است. در این میان دو پاسخ وجود دارد، نخست اینکه مردم ایران انقلاب کردند و روز ۲۲ بهمن تغییر رژیم حاصل رفتار عامه مردم - درست یا غلط - بود. اما پاسخ دوم این است که مهم نیست چه کسی انقلاب کرد، چون انقلاب ۵۷ اتفاق خوب و درست یا طبیعی بود، اما گروهی انقلاب را از دست رهبران اصلی آن دزدیدند و فرزندان انقلاب را کنار گذاشتند یا به همان تعبیر معروف خوردند.
مستند "فرزند انقلاب" در محدوده نظریه دوم است. در سالهای قبل صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران صدها مستند ساخته که اساسشان نظریه اولی است، یعنی معتقد است انقلاب طبیعی و مردمی بود و خیلی هم چیز خوبی بود. در سالهای اخیر "تلویزیون من و تو" و برخی رسانههای خارج از ایران آثاری ساختند که میگویند انقلاب ایران حاصل رفتار مردم فریب خورده، حاصل توافق کشورهای توطئهگر خارجی، حاصل بی شعوری روشنفکران، حاصل قدرناشناسی مردم بود، و وقتی روز ۲۲ بهمن انقلاب شد، دیگر همه چیز تمام شده بود. مهم نیست بعد از انقلاب چه کسی چه کسی را خورد، یا کدام بخش از قدرت بخش دیگر را از میان برد.
در واقع سه نظریه وجود دارد، اولی معتقد است انقلاب مردمی و طبیعی بود و خوب بود و بطور طبیعی ادامه یافت، دومی معتقد است انقلاب از اساس غلط بود و هست و هر انقلابی به فاجعه تبدیل میشود و نظریه سوم معتقد است که انقلاب مردمی و طبیعی بود، اما روح الله خمینی و دارودستهاش آن را از آدمهای خوبی دزدیدند، در اینجا آدمهای خوب میتوانند نمایندگان ما باشند: مجاهدین خلق، جبهه ملی، کمونیستها، بنیصدر، حزب توده، چپهای مذهبی، اصلاح طلبان، احمدینژادیها یا اصولگرایان در سالهای بعد.
این مستند نشان میدهد که انقلابی دموکراتیک توسط گروهی از حزب جمهوری اسلامی و روحانیون دزدیده شده و قطب زاده به عنوان یکی از فرزندانش به عنوان نماد انقلاب کشته شده است. من در این نگاه با فیلم مشکل دارم. اصولا مهم نیست که چه کسی بعد از ۲۲ بهمن چه کسی را کشت و زد و برد و خورد، مهم این است که انقلاب رفتار غلطی است در یک جامعه که به هر حال فرزندانش را میخورد، این بار لاجوردی پیروز شد و قطب زاده را خورد، ممکن بود به قول عبدالکریم لاهیجی قطب زاده پیروز میشد و همه روشنفکران کشور را اعدام میکرد.
دو، یکی از ویژگیهای ارزنده این مستند تمرکز آن روی قطب زاده است. این ویژگی قابل تحسین است و کار پژوهشی شگفتی که روی این موضوع انجام گرفت تحسین برانگیز است، حفظ موضوع محوری و دیدن یک شخصیت از همه جوانب سیاسی، اخلاقی، عاطفی و رفتاری، کار دشواری است و همین موضوع باعث شده که فیلم ناخودآگاه به نوعی اشتباه دچار شود؟
آیا فقط قطب زاده فرزند انقلاب بود؟ آیا فقط قطب زاده مرید خمینی بود؟ آیا فقط قطب زاده بود که خبرنگاران را در پاریس جمع کرد تا خمینی را بدل به یک چهره جهانی کند؟ در تمام سه ساعت فیلم ما فقط دو تصویر از ابراهیم یزدی میبینیم در حالی که نقش ابراهیم یزدی در انقلاب مهم تر از قطب زاده بود، نقش بنی صدر به قول جان راندال در "فروش خمینی" به جهانیان به عنوان یک "ملای دموکراتیک" در پاریس قطعا اگر بیش از قطب زاده نبود، کمتر از او هم نبود. خود آقای بنی صدر میگوید: "حرفهایی که ایشان در پاریس میزد نظرات خود ایشان نبوده و حرفهائی بوده که برایش مینوشتیم و در هنگام مصاحبهها در دهانش میگذاشتیم یا سخنان بی پر و پای ایشان را نه آنطور که فرموده بودند، بلکه آنطور که لازم بود، برای خبرنگاران ترجمه میکردیم."
بعدا معلوم شد که آقای یزدی و بنیصدر و قطب زاده هر سه نظرات آیت الله خمینی را برای او ترجمه میکردند. اینکه چقدر ترجمه میکردند و چه کسی چقدر دخالت میکرد مهم نیست، مهم این است که مثلثی که در ایران بعدها به مثلث بیق( بنی صدر، یزدی و قطب زاده) تبدیل شد فقط محدود به قطب زاده نبود. از اینها مهمتر اینکه اگر بنا باشد نام یکی از افرادی که در کنفدراسیون خارج از کشور در ایران مطرح باشد، نام بنی صدر است که از سال ۱۳۵۶ حداقل چهار کتابش(منافقان از دیدگاه ما، مدرس و موازنه منفی، اصول پایه و ضابطههای حکومت اسلامی و زن در اسلام) او در ایران بطور قاچاق در ابعاد وسیع منتشر شده بود و به قول سلامتیان از ده سال قبل از انقلاب در همه پاریس ایشان را موسیو لوپرزیدان( آقای رئیس جمهور) مینامیدند. در واقع نقش همه اعضای نهضت آزادی خارج از کشور همه محو شده و فقط نام قطب زاده آمده است.
سه، بطور مشخص و روشن، در مورد انتخابات اولین ریاست جمهوری چند نفر در این فیلم دلایل خودشان را برای شکست قطب زاده گفتند، محسن سازگارا نداشتن کمپین خوب و وعده کربلا و نجف، منصور فرهنگ لاتی حرف زدن و نداشتن زبان مناسب برای سخنرانی، کرول جروم نداشتن زبان دیپلماتیک، را به عنوان دلایل شکست قطب زاده عنوان کردند، اما هیچکس نگفت که آقای بنیصدر وقتی از ملاقات با آقای خمینی از بیت ایشان بیرون آمد و در کنار احمد خمینی به خبرنگاران اعلام کرد که برای ریاست جمهوری داوطلب میشود و در واقع همه روحانیون و حزب الله و طرفداران خمینی جز معدودی در حزب جمهوری اسلامی که به حبیبی رای دادند، تقریبا همه طرفداران خمینی بنی صدر را رئیس جمهور خمینی میدانستند و با این شکل طبیعی بود که قطب زاده و هیچکدام از رقبا در برابر نماینده خمینی تاب نیاورد.
چهار، در مورد رفتن خمینی از نجف به پاریس نام قطب زاده پررنگ شده است، انگار که او "امام" را با اتومبیل از نجف تا نوفل لوشاتو رسانده است، در حالی که در فرودگاه پاریس ابراهیم یزدی به استقبال او آمده بود، بنیصدر هم بر اساس تلفن احمد خمینی برای خمینی خانه اجاره کرده بود که در فیلم وقتی قطب زاده در فرودگاه به خمینی میگوید برایتان ماشین آماده کردیم، خمینی به احمد میگوید برویم خانه آقای بنی صدر. در واقع دلیل رفتن به پاریس بر اساس این گفتهها بنی صدر است، در حالی که کل اتفاقات در مستند چنان چیده شده که انگار "امام" به خاطر حضور قطب زاده به پاریس میرود.
پنج، یکی از مسائل پنهان پشت فیلم، که گاهی آشکار میشود، دعواهای میان اپوزیسیون خارج از کشور قبل از انقلاب و اپوزیسیون خارج و داخل است. در واقع بخشی از دعوای همه با قطب زاده به خاطر تک رویهای او بود، تقریبا از هر ده جمله بنی صدر پنج جملهاش همین است(آفت کار جمعی تک روی است و ایشان تک رو بود). در واقع بخش مهمی از دشمنیهای بدنه دولت با قطب زاده، ادامه دعواهای خارج از کشور بود که در زیر دیالوگهای فیلم به چشم میخورد و گاهی هم مثل جمله لاهیجی در مورد مهدی بازرگان(اصولا بازرگان از خارج از کشوریها خوشش نمیآمد.)
شش: نقش حسن شریعتمداری در فیلم علیه منطقهای فیلم است. او در مورد دریافت پانصد هزار تومان از سوی مهدوی برای خرید خانه میگوید: "این پول را گرفتند برای اینکه در پرونده باشد." در پرونده کی؟ پرونده قطب زاده؟ چه نیازی به این پول بود؟ برای گروهی که نمیدانست برای کودتا باید از عربستان صد میلیون دلار پول بگیرد یا از شریعتمداری ۵۰۰ هزار تومان، این موضوع چه نقشی در پرونده دارد. بعدا ایشان توضیح میدهد: "کودتا اصلا شوخی نبود، خیلی هم جدی بود، منتها کودتا علیه پدر من بود." یعنی قطب زاده اعدام شد برای اینکه آیت الله شریعتمداری از مرجعیت خلع شود؟
هفت: کارگردان مجبور شده برای حفظ محوریت قطب زاده به عنوان موضوع اصلی فیلم، از پرداختن به بخشهایی از واقعیت سیاسی خودداری کند، اما این بخشها گاهی آنقدر مهم است که کل تحلیل واقعیت را زیر سئوال میبرد. در موضوع "اشغال سفارت آمریکا"، "آغاز جنگ ایران و عراق" و بخصوص "سی خرداد" این موارد مشهود است.
هشت، در موضوع "آغاز جنگ" فیلم خیلی ساده با این نظر بی دلیل و بیربط با بخشهای پیشین آقای "نوری زاده" در مورد نزدیک شدن ایران و کشورهای حاشیه خلیج فارس شروع میکند و بلافاصله به موضوع ترور قطب زاده در امارات و جنگ ایران و عراق میپردازد، انگار قطب زاده بخاطر آن تیراندازی شخصا تصمیم گرفته که رژیم بعثی عراق را ساقط کند. و اصولا این نکته که آغازگر جنگ ایران نبوده و عراق بوده را زیر سئوال میبرد و نه تنها ایران را عامل آغاز جنگ میداند، بلکه قطب زاده را عامل آغاز جنگ میداند.
نه، در موضوع "اشغال سفارت آمریکا" فیلمساز بعد از اینکه تصاویر اشغال سفارت آمریکا را نشان میدهد، تصویری از قطب زاده را نشان میدهد که میگوید: "سفارت آمریکا یک مرکز جاسوسی بود." گویی که این افراد دانشجویان پیرو قطب زاده بودند و اصولا این نقشه را کشیده بودند که قطب زاده وزیر خارجه بشود. انگار نه انگار که هم قطب زاده و هم دولت بازرگان و هم بنی صدر و شورای انقلاب، همه مخالف اشغال سفارت آمریکا بودند و دانشجویان هم قرار بود دو روز در سفارت بمانند و بعد بیرون بیایند و تمام احزاب سیاسی از حزب توده و چریکهای فدایی و مجاهدین خلق و همه و همه جز نهضت آزادی طرفدار این حرکت بودند و بعد از حمایت خمینی این دانشجویان در سفارت باقی ماندند و جز افرادی مثل موسوی خوئینیها و محتشمی کسی از آغاز با این قضیه موافق نبود. هر چه بود قطب زاده آغازگر این قضیه نبود، در حالی که در این مستند چنین نشان داده میشود.
ده، در ماجرای سی خرداد، متن مستند دقیقا این است: "سال ۱۳۶۰ آنچه بسیاری پیش بینی میکردند اتفاق میافتد. کشمکش بین حزب جمهوری اسلامی و هواداران خط امامیاش از یک سو بنی صدر، مجاهدین خلق و بسیاری از گروههای مذهبی منتقد از یک سوی دیگر به یک رویارویی خونین می انجامد. نخستین رئیس جمهور ایران از کشور فرار میکند. هزاران نفر بازداشت یا اعدام میشوند. دهها مقام رسمی یا حامیان حکومت ترور میشوند. فضای سیاسی ایران به سرعت بسته و سرکوب تمام عیار آغاز میشود."
واقعیت نشان میدهد این متن درست نیست. نخست اینکه درگیری اصلی بین بنیصدر و مجلس و حاکمیت روندی داشته که در این روند بنی صدر به تدریج به سوی مجاهدین خلق کشیده میشود و بعد از برکناری بنی صدر از ریاست جمهوری سازمان مجاهدین خلق اعلام ورود به فاز مسلحانه میکند و با نیم میلیون نفر به خیابان میریزد. اصولا گفتن اینکه یک طرف ماجرا حزب جمهوری اسلامی بود، انکار تاریخ است. ( این که کل طرفداران خمینی در حزب جمهوری اسلامی خلاصه شود، نظریه بنی صدر است که کل تاریخ ایران را در نبرد خودش و حزب جمهوری اسلامی می داند.)
حزب جمهوری اسلامی ده هزار نفر هم عضو نداشت که بخواهند به خیابان بریزند و اصولا آغاز دعوا با آنها نبود. صرف نظر کردن از ماجرای ۱۴ اسفند، نادیده گرفتن اصل ماجراست و از آن گذشته، دو ترور بزرگ هفتم تیر و هشتم شهریور را بدون شناسنامه رها کردن انکار واقعیت است. از اینها گذشته، این موضوعات ربطی به قطب زاده ندارد. قطب زاده در یک ماجرای دیگری خانه نشین شد که اگر واقعه سی خرداد هم رخ نمیداد، باز همان اتفاق میافتاد.
یازده: مستند "فرزند انقلاب" یک اتفاق خوب در مستندسازی سیاسی است. حفظ تعادل رنگ در فیلمی که بخشی از آن از تصاویر حرفهای روز بی بی سی استفاده میشود، بخشی از آن از تصاویر قدیمی و ضبط شده از تلویزیونهای چهل سال قبل و بخشی از آن از آرشیو دوران سیاه و سفید و بخشی دیگر از عکسهای مختلف استفاده میکند، نیازمند یک دقت جدی در تدوین است. انتخاب و ساخت موسیقی و افکتها و همراهی و هماهنگی آنها با حس فیلم عالی است. زاویه بندی، شیوه و فضای مصاحبهها عالی است.
به طور کلی فضاسازی مستند برای بخش ساخته شده و هماهنگی آن با بخش مستند موجود تحسین برانگیز است. پایان بندی هر سه قسمت، که با دقت صورت گرفته است. در قسمت اول کش آمدن سرود "خمینی ای امام" و کند و فیکس شدن تصویر، در قسمت دوم عبور قطب زاده از زیر محل سخنرانی بنی صدر و فیکس شدن او و همچنین تصویرسازی قبر بدون نامش در بین قبرهای پدر و مادرش در قسمت سوم عالی است.
کار پژوهشی و جمع آوری این همه تصویر از پنج قاره جهان، استفاده از فضاهای خالی و افکت برای تصاویری که نمیتوان در دسترس داشت(مثلا: تصاویر کافهای که صبحها قطب زاده و دوستانش کارشان را آغاز میکردند.) فرشاد بیان کاری ارزنده و دشوار کرده که علیرغم همه مشکلات به نتیجه ای تاثیرگذار و پر اهمیت رسیده است.
دوازده: مستند "فرزند انقلاب" مستندی است سیاسی و طبیعتا جنس سیاست کشور ما را دارد، ایرادات سیاسی این مستند اجتناب ناپذیر است، در واقع مشکل از این سوی دوربین و فیلمساز نیست، مشکل از آدمهایی است که آن سوی دوربین به عنوان شخصیتهای سیاسی نشستهاند، به گیرندههای خود دست نزنید، اشکال از واقعیت است.
احتمال رویارویی نظامی ترکیه و ایران در ادلب
کرونا و راز ۲۰۰۰ قبر در «قطعه بحران» بهشت معصومه قم