در سال ایرانی رو به پایان، با حوادث استثنائی متعددی که در کشور رخداد مشت رژیم برای همیشه در برابر ساده دل ترین مردم نیز بازشد و، همزمان، تشت «اصلاح طلبی» نیز از بام افتاد. اما برای مفسران غربی که به دنباله روی از همگنان ایرانی خود، یعنی لوُبیگران غیر رسمی رژیم تهران، که یا روزگاری در این نظام جای مهمی در مطبوعات آن داشتهاند، یا برای کسب اعتبار خود را نمایندهی سابق مجلس اسلامی معرفی میکنند یا ادعا میکنند یک معاون وزیر سابق تبعیدی همین رژیماند، انتخابات نمایشی دوم اسفند بار دیگر فرصتی شد که همچنان از رقابت میان «محافظه کاران» و «میانه روها»، یا آنچه که «اصلاح طلبان» مینامند، داد سخن بدهند.
اینان تا کنون هنوز کمتر توجه کردهاند، یا نخواستهاند بکنند، که حکومتی چون رژیم ملاهای ایران، هر چند که واژهی جمهوری را هم در عنوان رسمی خود یدک میکشد، از جمهوریت چیزی ندارد. در نظر نمیگیرند که از آنجا که پایهی این رژیم را مرجعی به نام ولی فقیه و رهبری تشکیل میدهد که منشاءِ الهی و اقتدارات او در قانون اساسی به وضوح تمام بیان شده، و در آن برای مراجع دیگر، بویژه برای ملت، جایی برای کمترین آزادی ابتکاری باقی نمیماند، یک نظام خودکامه از نوع توتالیتر آن است. نمیبینند که با این وضع، ظاهر جمهوری آن بدان ماهیتی از نوع ابوالهول میبخشد که ترکیبی است از انسان و یک جانور تخیلی. به عنوان شاهد تاریخی نیز مهم است یادآور شویم که، زنده یاد دکتر مهدی حائری یزدی، دوست و همدورهی خمینی در دوران طلبگی در قم، که بعدها به مقام استادی در فلسفهی تحلیلی در ایالات متحدهی آمریکا و کانادا رسید و از لحاظ سیاسی از هواداران دکتر مصدق بود، در مصاحبهی خود به پژوهشگران تاریخ شفاهی دانشگاه هاروارد اظهار کرده است که، طی یک دیدار از خمینی، زمانی که او برنامهی خود دائر بر استقرار جمهوری اسلامی درایران را اعلام کرده بود، از وی پرسیده بود که «وی قصد دارد از میان انواع متعدد موجود در نظامهای جمهوری کدام یک را در ایران تأسیس کند»، پاسخ خمینی به پرسش او سکوتی طولانی بیش نبود. این واقعه گویای حقیقت مهمی دربارهی ماهیت این «جمهوری» است: آن حقیقت این است که بنیانگذار این رژیم دربارهی رژیم جمهوری، و حتی هیچ رژیم دیگری، چیزی نمیدانسته است و پیشنهاد او تنها یک «کاچی بعض هیچی» بوده و به عبارت دیگر دامی برای ملت ایران، بدین منظور که به کمک آن در ابتدا مشروطهی سلطنتی موجود را برچیند تا سپس پیچ و مهرههای رژیم جدید خود را هر اندازه که لازم دانست محکم سازد.
اینگونه بود که در همه پرسی برای «انتخاب» مردم میان «جمهوری اسلامی» و «سلطنت» (که در میان آن دو عنوان دوم هم، که میبایست " مشروطهی سلطنتی" نامیده میشد، غلط و تقلبی بود!)، آنهم مانند همهی رژیمهای توتالیتر با ۲. ۹۸٪ آراء، مرحلهی بعدی این بود که یک «مجلس خبرگان» مرکب از یک اکثریت از مذهب پیشگان و گروهی دیگر از هواداران خمینی، جایگزین مجلس مؤسسانی شود که در ابتدا وعدهی آن داده شده بود. از این گذشته، تناقض درونی موجود در عمل رجوع به آراءِ عمومی برای تأیید قانون اساسی دستپخت چنین مجلسی که، با قانونیت دادن به قیمومت فقیه بر «شهروندان» آنان را به وضع صغار در میآورد، تناقض کوچکی نبود. این دکترین بدین معنا بود که قیمومت بر صغار و مهجوران، که تا پیش از قانون اساسی ۱۲۸۵ و دادگستری مبتنی بر آن، به سران مذهبی محلی تعلق میگرفت، شامل کل ملت شود۱ که با این وضع او نیز در موقعیت یک صغیر قرار میگرفت. اما، از سوی دیگر پرسیدن عقیدهی عنصری که تحت قیمومت قرارگرفته دربارهی صلاحیت قیم او از موارد شمول پارادوکس باستانی اِپیمِنید (فیلسوف یونانی) بود که «پارادوکس مرد اهل کرِت» نیز نامیده میشود: پوچی چنین اظهار عقیدهای درست مانند اظهار عقیدهی مرد اهل جزیرهی کرِت است، هنگامی که میگوید: «من اهل کرت ام؛ اهالی کرت همگی دروغگو هستند»؛ یعنی دو اظهاری که یکدیگر را نفی و خنثی میکنند ۲!
با این مقدمات، انقلابیونی که به این رژیم تمکین کرده بودند، جز به قیمت این که «از رژیم برگشته» یا حتی یاغی شمرده شوند، نمیتوانستند پایههای آن را، که تا ظهور امام غائب تغییرناپذیر، و در نتیجه اصلاحات ناپذیر اعلام شده بود، زیر سؤال برند.
در نتیجه، درگیری میان شریکان در این قدرت، که بلاشک نمیتوانست رخ ندهد و حتی به جاهای باریک هم نکشد، ربطی به زیر پرسش بردن جزم هایی نداشت که رژیم بر پایهی آنها بنا شده بود، و دربارهی آنها تنها مسابقهی وفاداری مجاز بود. و، وفاداری در این قلمرو و همهی نتایج آن جایی برای هیچگونه میانه روی باقی نمیگذاشت، و مانند همهی رژیمهای اقتدارگرا، اختلاف میان شریکان قدرت بیش از آن که مبین اعتقادات شخصی باشد حاکی از مبارزه بر سر مواضع بهتر در قدرت بود.
اما، اگر هیچ نظر متفاوت درباره مبانی رژیم حتی قابل تصور هم نیست، آنچه که افسانهی «اصولگرا ـ اصلاح طلب» هم آن را بیان میکند و هم بر آن سرپوش مینهد، چیست، و، گذشته از مسابقه بر سر قدرت میان گروه بندی هایی که از این واژگان اراده میشود، وجه تمایز دیگر میان این «گرایش ها» چه بوده و چیست؟
باید گفت که اینجا سخن بیشتر بر سر نکتهای معناشناختی است تا بر سر واژگان. به عبارت دیگر، از آنجا که رژیم خود را همچنان انقلابی میداند و مخالفان سیاسی آن نیز دائماً به دادگاههای انقلاب کشانده شدهاند و میشوند، سخن گفتن از انقلابیون اصلاح طلب نوعی تناقض در خود الفاظ خواهد بود. افزون بر این در هیچیک از رژیمهای قرن بیستم که عنوان انقلابی به خود دادند ما شاهد ظهور و وجود چنین نیروهایی نبوده ایم۳.
گذشته از این، چندان بی دلیل هم نیست که این مفسران غربی موضوع را بدین شکل بیان میکنند: یکی از ادعاهای مفسران غربی، که در اینگونه اظهارنظرهای خود که در آن از تبلیغلگران رژیم ایران پیروی میکنند این است که بگویند تحریمهای دونالد ترامپ در نتیجهی تشدید مشکلات زندگی برای اکثریت مردم ایران، که واقعیتی انکارناپذیر است، سبب افزودن بر محبوبیت «تندروهای رژیم» شده از این راه به تقویت آنها کمک میکند.
اما، واقعیت این است که، هر قدر هم از تندرو و میانه رو بگوییم، هر روز شمار بزرگتری از شهروندان در پسِ پشت زندگی هر روز سخت تر خود آنچه را که باید ببیند، یعنی نظامی را که سرنوشت آنان را در دست دارد، میبینند. در نتیجه پاسخ به این پرسش که بالأخره در بحث این دوگانهی «اصولگرا ـ اصلاح طلب» در جمهوری اسلامی سخن بر سر چیست، باید گفت که این تنها نوعی سهل گرفتن الفاظ است، بویژه برای کسانی که آنها را دربارهی خود بکار میبرند، و نیز گونهای سخن پردازی، هم برای ارضاءِ خود و هم برای تبلیغات. حقیقت این است که با عدم امکان هرگونه اصلاحات به معنی دقیق کلمه، و با دِینی که همگی آنها به اصول پایهای رژیم دارند۴، و با دلبستگی همگی آنان به امتیازات خود، تنها موضوعی که این گرایشها بر سر آن توافق ندارند این است که در استفاده از خوان یغمای قدرت چه روشی به صرفه نزدیک تر خواهدبود.
البته، موضوعات مورد اختلاف میان آنان، خواه در سیاست داخلی و خواه در سیاست خارجی، همواره وجودداشته است. آزادی بیان بیشتر، حتی محدود به وفاداران به نظام، آن هم تنها در قلمرو رسانهها، که محمد خاتمی در دوران ریاست جمهوری خود، اعلام و تا حدی نیز برقرار کرد، به سرعت به انتشار عناوین زیادی در مطبوعات دامن زد، اما به همان سرعت نیز، و به صورت بسیار قدرتمدارانه از سوی ولی فقیه خفه شد. همچنین، از آنجا که وی سخن از گفت و گو با آمریکا را ممکن نمیدانست، فکر «گفت و گوی تمدن ها» را به پیش کشید، که آن هم، جز کسب شهرت برای مبتکر آن، هیچ نتیجهی قابل لمسی در زمینهی دیپلماسی به بار نیاورد. افزون بر این، همین چهرهی نمادین «اصلاح طلبان» نیز، خود از ستایندگان شیخ فضل الله نوری، همدست مذهبی و اصلی محمدعلی شاه در به توپ بستن مجلس، نیز هست.
سیاست خارجی هم هیچگاه در ایجاد اختلاف میان گرایشهای اصلی رژیم بی اثر نبوده است. یک بخش از این گرایشها، و در پیشاپیش همه، واپس مانده ترین سران مذهبی، اما همچنین سران سپاه پاسداران که البته سیاستهای ستیزه جویانه سبب تقویت آنها میشود، با پیروی از جنون عظمت طلبانهی ولی فقیه در خواست گسترش نفوذ جمهوری اسلامی بر کشورهای مسلمان منطقه و نیز در دشمنی سرسختانهی او با هرگونه نزدیکی با ایالات متحده، نمودار میگردد، و بخش دیگر آن با مشاهدهی فلج نظامی که در تور تحریمها گرفتارمانده، با کوشش در نرم ساختن ولی فقیه به منظور بازکردن راهی به سوی گفت و گو با جهان بیرون که از دید آنان تنها راه نجات قدرتی است که پایههای آن از هر سو در حال فروریختن است. این اختلافِ دید واقع بین ترینها با ولی فقیه، بر سر یک نگاه دوربینانه تر به مصالح نظام هیچگاه جز دیدی پراگماتیستی بر سر نجات قدرت حاکم نبوده است و به معنای خواست هیچگونه تغییر در ماهیت آن نیست.
در مسائل داخلی نیز که همه چیز یکسره از بد رو به بدتر دارد، به هیچوجه جز این نیست. و تشدید سرکوبها و گسترش اقدامات امنیتی علیه مردمی که از این پس، در برابر دشواری روزافزون مشکلات زندگی و گسترش هر روز بیشتر فقر و درماندگی طبقات محروم در حال یک نیمه ـ شورش دائمی به سر میبرند، تنها خشم همگانی را تشدید میکند. در چنین اوضاعی، طبیعی است که حتی هواداران همیشگی نظام به نام دلسوزی برای مصالح عالیهی آن و نگران از سیر تحول اوضاع، و حتی در میان آنان گروهی که، اگر چه سرکوبهای خونین را صریحاً تأیید نکردند، چیزی هم برای گفتن علیه آن نیافتند هر روز برای دعوت از دارندگان اصلی قدرت به «واقع بینی سیاسی» صداهای بیشتری بلندشود، و حتی برخی از آنان تا جایی پیش بروند که از قطع امید خود از این که این قدرت روزی بتواند «خود را اصلاح کند»، سخن بگویند. بسیاری از کسانی هم که با عنوان پرطمطراق انقلابی چپ، البته چپ عتیق، سالیان دراز سرها را در برف کرده بودند زمانی به خودآمدند که دیدند دیگر برفی برای پنهان کردن سر نمانده است. اینها درست بخشی از کسانی هستند که تا کنون به عنوان اصلاح طلب معرفی شده بودند. و معنی این واقعیت، بجای این که شکست به اصطلاح اصلاح طلبان باشد، از پرده بیرون افتادن خصلت فریفتارانهی گفتار آنان، و برای برخی از آنان خودفریفتارانه، و پوچی رسالتی است که برای خود قائل شده بودند.
در چنین زمینهای، با کارزار تحریمی که از چهار ماه پیش به راه افتاد و حوادث آبانماه، با بیش از ۱۵۰۰ کشته و هزاران تن زخمی آن، و زندانیانی باز هم بیشتر، که جراحات آن بر تن ملت مدتهای دراز همچنان دردناک باقی خواهد ماند، ممکن نبود بتوان انتظار ازدحام در نمایش انتخاباتی دوم اسفندماه را داشت. برای نخستین بار نزدیک به کل سازمانها و گروههای مخالف ساکن تبعید، از آن جمله نهضت مقاومت ملی ایران و سازمانهای جبهه ملی ایران در اروپا، و حتی بسیاری از صداهای پرشنونده در داخل کشور از مردم خواسته بودند که حوزههای رأی گیری را خالی بگذارند. ندای این مجموعه بیش از حد انتظار شنیده شد. شک نیست که ستمها و جنایات روزافزون رژیم در سال گذشته بر بیزاری اقشار هر روز وسیعتری از مردم از آن افزوده بود. اما این بیزاری معمولاً در دلهاست و در محیط نزدیک زندگی نیز بیان میشود، و حتی میتواند در برخی از شهروندان به تصمیمی از نوع عدم شرکت در انتخابات نیز بیانجامد؛ اما، بدون آن که خود به خود به راه و شعاری جمعی برای مقابله با رژِیم تبدیل گردد. نقش تحریمها، بویژه از سوی نیروهای شناخته شده و آبرومند، به عنوان راه سیاسی مقابله با رژیم، که رفته رفته به یک کارزار وسیع تبدیل شد آگاه ساختن شهروندان از وسعت و عمومیت بیزاری آنها و وجود ارادهای جمعی برای بیان آن بود.
طبق منابع نزدیک به قدرت، از همان شب دوم اسفندماه دانسته شد که شمار شرکت کنندگان پایتخت، که پرمعنی ترین نشانهی میزان علاقه یا عدم اعتقاد به انتخابات است، میان ۱۹ ٪ تا ٪۲۲,۵ بوده است؛ شماری که بخش مهمی از آن هم از کسانی ترکیب میشود که با هزاران رشته از منافع به قدرت وابسته هستند. و هر چند در شهرهای بسیار کوچک که در آنها رقابتهای شخصی و، در نتیجهی آن، پیوندهای دستهای، نقش مهمی بازی میکند شرکت در رأی معمولاً بالاتر از جاهای دیگر است، اما متوسط شرکت در شهرهای بزرگ، آن هم به ادعای منابع قدرت، ۲۵٪ بیشتر نبوده است. و با بی اعتمادی روزافزون به ادعاهای رسمی، رقم ۴۲,۵٪ برای کل کشور، بویژه پس از دروغهای پی در پی حادثهی سقوط هواپیمای مسافری اوکرایینی با دو موشک سپاه، که باید تقلب و دورویی این روزها دربارهی شمار مبتلایان و قربانیان کوروناویروس را هم بر آن افزود، نمیتوانست با تردید بیشتری در میان مردم روبرو نشود. این نتایج سیلی سختی برای رژیم بود، اما بویژه شکست بسیار جانانهای برای ولی فقیه، و ضربهای به اقتدار او. بدین دلیل که او طی هفتههای آخر، پنج باری مردم را به رأی دادن، به عنوان انجام یک فریضهی مذهبی، فراخوانده بود، و برای نخستین بار آن را حرکتی به سود منافع میهن خود ایران هم نامیده بود؛ ایران، نامی که، بر خلاف «اسلام عزیز» که بالاخص همیشه آن را به عرش میرساند، تا کنون در سخنان او جایی نداشت. مشروعیت دموکراتیک که این رژیم از ابتدا هم فاقد آن بوده، حال دیگر اظهر من الشمس میشد، و در نظر همه. پس از سرکشیهای جانانهی مردم در سال² جاری که تا دو هفتهی دیگر به پایان میرسد، این چنین مینماید که این پیروزی هواداران تغییر رژیم از راههای خشونت پرهیز و نافرمانی مدنی که تحریمهای انتخاباتی از مهمترین آنها هستند، برای قدرت حاکمی هر روز صُلب تر و شکننده تر، سرآغاز سال نوی باز هم دشوارتر باشد.
ــــــــــــــــــ
۱ این نظریه را ملا احمد نراقی در قرن دوازدهم هجری خورشیدی مطرح کرده بود و شیخ مرتضی انصاری سرآمد مکتب اصولی که شاگرد او نیز بود، در همان دوران، اما پس از مرگ استادش، ردکرده بود.
۲ این پارادوکس برای دانشمندان منطق مسئلهای شده بود که نزدیک به دوهزارو پانصد سال حل نشده ماند. در ابتدای سدهی بیست میلادی، این پارادوکس به صورت دیگری، که به پارادوکس راسل، به نام ریاضی دان بزرگ انگلیسی، در مبانی ریاضیات جدید مشهور شد.، برتران راسل که ازپایه گذاران ریاضیات مدرن و منطق ریاضی بود، در چارچوب مسائل مربوط به مجموعهها، با پیشنهاد مفهوم ترازهای مجموعهها (که در فارسی به واژهی انواع مجموعهها نیز ترجمه شده) گام نخست برای حل آن را نشان داد.
۳ در شوروی هم، با آن که گورباچف اصلاحاتی را در پیش گرفت که در آنها هیچیک از مبانی سوسیالیستی رژیم دگرگون نمیشد، نتیجه را دیدیم.
۴ «مقام معظم رهبری بمنظور شفافیت و تبیین این اصطلاحات فرمودند نقطه مقابل اصولگرا، اصلاح طلب نیست؛ نقطه مقابل اصلاح طلب، اصولگرا نیست. نقطه مقابل اصولگرا، آدم بی اصول و لاابالی است نقطه مقابل اصلاح طلبی، افساد است. بنده معتقد به اصولگرای اصلاح طلبم، حفظ اصول و اصلاح روشها، معنای اصلاح طلبی است»! (میرمحمدی، رییس دفتر رفسنجانی در دوران ریاست جمهوری او).
ویروس کرنا یک پدیده مضاعف، احمد فعال
دست نوشتهها نمیسوزند! (بخش ۱)، علی میرفطروس