مجتبی احمدی - شبکه بیان
مسئولان ارشد جمهوری اسلامی در حال آماده شدن برای دورانی هستند که دیگر علی خامنهای در رأس قدرت نیست. اعضای پرنفوذ مجلس خبرگان و فرماندهان ارشد سپاه پاسداران به این نتیجه رسیدهاند که رهبر 80 سالهشان با توجه به عوارض بیماری، به زودی با واقعیت مرگ روبهرو خواهد شد؛ ازاینرو، نهاد نظامی و نهاد روحانیتِ رژیم ایران در حال تدارک نقشه قدرتی هستند که اساس آن مبتنی بر کسب حداکثر قدرت است.
به گزارش «شبکه رسانهای بیان» از زمانی که رهبر کنونی جمهوری اسلامی قدرت را به دست گرفت تاکنون 31 سال گذشته است. طی این سالها ایران با حوادث و رویدادهای غالبا ناگواری مواجه شده و مردم به ویژه اقشار ضعیف جامعه روزگار خوشی ندیدهاند. شیوه رهبری علی خامنهای در این سالها بیش از اینکه معطوف به حل مشکلات باشد، سبب پدید آمدن مشکلات و بحرانهای تازه شده است.
یکی از بحرانهای حاصل از شیوه رهبری خامنهای مناقشه با آمریکا است. او در سخنرانیهای خود به طور میانگین 20 بار از واژه «آمریکا» استفاده میکند و مشکلات ایران را که عمدتاً ناشی از قدرتطلبی و فساد خودش است، به گردن رهبران این کشور میاندازد. اگر یک نمودار خطی را در نظر بگیریم که محور X آن میزان دشمنی خامنهای با آمریکا و محور Y آن نشاندهنده 31 سال گذشته باشد، این نمودار به طور حیرتآوری صعودی است.
خامنهای دیکتاتور مضطربی است که تمام اختیارات را حتی بیش از آنچه در اصل 110 قانون اساسی آمده، از آن خود کرده ولی در برابر این اختیارات هیچگونه مسئولیتی را قبول نمیکند. هراس خامنهای از پاسخگویی به اندازهای است که حتی از پذیرش مسئولیت توافق هستهای هم که خودش با طرح تز «نرمش قهرمانانه» دستور به انجام آن داده بود، سر باز زد و گفت «به نحوه اجرای برجام خیلی اعتقادی ندارم، به رئیسجمهوری و وزیر خارجه هم بارها تذکر دادهام.»
فرار از پاسخگویی رهبر جمهوری اسلامی را در ماجراهای دیگری هم میتوان دید. خامنهای نهفقط مسئولیت سرکوب خونین قیام 88 و 96 را به گردن معترضان و کشورهای خارجی انداخت، بلکه حتی از حاضر نشد مسئولیت افزایش سه برابری قیمت بنزین در آبان 98 را بر عهده بگیرد. او در یک سخنرانی برای فرار از پاسخگویی گفت «سران قوا تصمیم به افزایش قیمت بنزین گرفتهاند و من سر رشتهای در این زمینه ندارم.» افزایش قیمت بنزین منجر به اعتراض گسترده مردم ایران شد که بر اساس گزارش خبرگزاری رویترز طی آن 1500 تن از مردم کشته و بیش از هفت هزار نفر بازداشت شدند. خامنهای در واکنش به این اعتراضها به مسئولان ارشد رژیم دستور داده بود «به هر قیمتی به این اعتراضها پایان داده شود.»
درجه استبداد در دوران خامنهای به اندازهای است که فقط تاریخ میتواند درباره آن قضاوت کند. شیوه حکومتداری این رهبر انقلابی مبتنی بر توتالیتاریسم (تمامیتخواهی) است و بر همین مبنا تقریباً همه نهادهای اقتصادی، فرهنگی، اجتماعی و علمی را تحت سیطره خود درآورده است.
اما خامنهای این روزها بیش از هر زمان دیگری به پایان کارش نزدیک است. او به ویژه پس از عمل جراحی پروستات، توان فیزیکیاش افت کرده و به همین خاطر دیگر شور و حرارتهای سابق در سخنرانیهایش دیده نمیشود. حتی تعداد سخنرانیهای خامنهای نیز طی سه سال گذشته روندی نزولی داشته است. او سال 96 را با 57 سخنرانی، سال 97 را با 55 سخنرانی و سال 98 را هم با 53 سخنرانی به پایان رسانده است؛ روندی نزولی که انتظار میرود به دلیل کهولت سن و بیماری او امسال هم ادامه داشته باشد.
دوران خامنهای با تمام استبداد، خفقان، مشکلات اقتصادی از جمله تورم دو رقمی، بازداشتهای سیاسی، سرکوب اعتراضها و... رو به پایان است و حالا فرماندهان ارشد سپاه پاسداران و آیتاللههای پرنفوذ در مجلس خبرگان رهبری در حال تدوین نقشهای برای دوران پساخامنهای هستند؛ دورانی که نهاد روحانیت و نهاد نظامی سپاه به جان هم خواهند افتاد تا سهم بیشتری از قدرت به دست آورند.
روحانیون در ایران همواره از نفوذ بالایی در میان مردم و بازاریان برخوردار بودهاند؛ اما طی دو دهه گذشته فضای سیاسی و اقتصادی ایران به نحوی تغییر شکل داده است که دیگر روحانیون چندان در دل مردم جایی ندارند و این سپاهیان هستند که با پولهای بادآورده میتوانند حمایت بازاریان و طرفداران رژیم را به خود جلب کنند.
به نظر میرسد در عصر پس از خامنهای فضایی شکل خواهد گرفت که حتی عدهای از چهرههای مطرح نهاد روحانیت نیز به خدمت اهداف سپاه پاسداران درمیآیند. به دلیل تجمیع قدرت اقتصادی در سازمان سپاه پاسداران، احتمال اینکه نهاد روحانیت پس از خامنهای دچار ضعف در عمل شود، بسیار زیاد است؛ بنابراین، روحانیون قدرتمند کنونی در عصر پساخامنهای بازیگران جدی عرصه سیاسی ایران نخواهند بود؛ مسئلهای که میتواند زمینهساز پارادایم شیف در ساختار قدرت در جمهوری اسلامی شود؛ یعنی تبدیل دیکتاتوری مذهبی به دیکتاتوری نظامی در عصر بعد از خامنهای!